سارا سبزی، خبرنگار هممیهن گزارشی تهیه کرده است از کارگران کارخانهای که حدود سههفته پیش اخراج شدند و دیگر قراردادشان تمدید نشد. در بخشی از این گزارش میخوانیم:
خانم «ل» قبل از اخراج کارگر بخش دوزندگی بود و ۲۱ ماه سابقه کار در این بخش را داشت؛ قبل از آن ۱۸ سال سابقه کار دوزندگی داشت و بهعنوان کارگر باسابقه استخدام شده بود. خانم «ل» سرپرست فرزند مبتلا به سیپی است که به کاردرمانی نیاز دارد و تحت پوشش بهزیستی است، ولی تاخیرهای طولانی در پرداخت دستمزد، دوسال کاردرمانی او را عقب انداخت و از ابتدای دیماه امسال هم از کار اخراج شد: «مدتی قبل و بعد از کار کردن با یک چرخ حرفهای، کارهای مختلفی به غیر از تخصصام به من میدادند. بعد هم گفتند، راندمان کارَت پایین است و اخراجی. آمار کار من از همه بیشتر بود. میدانستند من سرپرست خانوادهام و فرزندی دارم که به درمان نیاز دارد و هیچ درآمدی هم به غیر از این کارخانه ندارم، ولی از کار برکنارم کردند. فقط گفتند، قراردادت تمام شده.»
او حرفهای زیادی دارد: «ما در آن کارخانه حتی قرارداد ۱۵ روزه هم داشتیم؛ مگر میشود؟ کسی با کارگران قرارداد کمتر از سهماه نمیبندد، اما در بخشی که من کار میکردم، قرارداد همه ما یکماهه بود. اگر رئیس سالن دلش میخواست، با یک کارگر قرارداد ۱۵ روزه میبست. قرارداد نیروهای زیادی همزمان با من تمام شد، چطور قرارداد من را تمدید نکردند؟ با یکی از نیروهای باسابقه ششماه متوالی قرارداد ۱۵ روزه میبستند؛ چون اعتراض میکرد. حتی دوروزونصفی را هم مرخصی نمیدادند.»
او و چند کارگر دیگر بخش دوزندگی، از اولین نیروهایی بودند که در سالن مشغول بهکار شدند و از همان روز اول هم آمار تولید بالایی داشتند. امسال پایه حقوقش به پنج میلیون و ۳۰۰ هزار تومان و دریافتی هم به حدود هشت میلیون تومان رسید، اما پرداختهای نامنظم از همان ابتدای سال شروع شد، حتی عیدی اسفندماه ۱۴۰۱ هم در چند بخش پرداخت شد: «حقوقها همیشه هر سه تا چهارماه یکبار پرداخت میشد؛ آنهم نه یکجا! هر سهماه یکحقوق را واریز میکردند. در اینمدت از ما حق بیمه کم میشد، ولی هیچوقت بیمه برقرار نبود. هربار که فرزندم را به دکتر بردم، متوجه شدم بیمه او قطع است. کارخانه دو سال تمام از من پول بیمه تکمیلی و تامین اجتماعی دونفر را گرفت، ولی فرزندم تحتپوشش نبود.»
«میم» ۳۴ ساله است، او هم از اولین نیروهای استخدامی بخش دوزندگی است؛ بخشی که دوسال پیش افتتاح شد. با وجود سابقه کار و آمار تولید بالا، او هم در فهرست کارگرانی بود که صبح یکم دیماه متوجه شد دیگر اجازه ورود به کارخانه را ندارد. او یک پسر و دختر دارد و قرار است بهزودی صاحب یک فرزند دیگر شود: «خانه من پنج کیلومتر از شهر دور است و در روستا زندگی میکنم. وسیله ترددم یک موتور است؛ در برف و باران با همین موتور سرکار میرفتم. آمار کارم؛ روزانه ۱۳۰ تا ۱۴۰ لحاف بود. به من گفتند با این میزان تولید، برای تو اضافه حقوق در نظر میگیریم؛ یعنی از ۸۰ لحاف بیشتر، حقوق بیشتری باید دریافت میکردم. مدتی هزینه زندگی خواهرم و فرزندانش را هم من پرداخت میکردم، برای همین روی این اضافهحقوق هم حساب کرده بودم که حدود ۱۵ میلیون تومان میشد و بهتر از هفتمیلیون تومانی بود که شرکت به من پرداخت میکرد. ولی به من دروغ گفتند، یک هزار تومانی هم بهعنوان اضافهکار پرداخت نشد. حتی پول اضافهکارهای تابستان را هم در نظر نگرفتند. با وعدههای پوشالی بچهها را وادار میکردند راندمان کاری بیشتری داشته باشند.
بعد از سال ۱۴۰۰ که نیروی بیشتری جذب بخش دوزندگی شد، خطتولید رونق گرفت و تعداد فروشگاه به ۵۶ مورد رسید. میگفتند سود حاصل از این بخش میتواند حقوق قسمتهای دیگر را تامین کند، ولی بدون کوچکترین هماهنگیای، اخراجمان کردند. حتی مهلت ندادند که به فکر جای دیگری برای خودمان باشیم. ما پنجشنبه تا ساعت ۱۰:۳۰ دقیقه شب سرکار بودیم، ولی جمعه صبح به من زنگ زدند که دیگر اجازه ورود به شرکت را ندارم. به بهانه تعدیل گفتند، شما را به قسمتهای دیگر معرفی میکنیم، ولی همان قسمتها هم تعدیلنیرو داشتند. همه کسانی که اخراج کردند، متخصص و باسابقه بودند. بابت توهین یکی از مسئولان بخش هم شکایت کردیم، ولی راه به جایی نبرد. من هنوز نتوانستهام جای دیگری کار پیدا کنم.»