امروز میخواهم به دل تاریخ ببرمتان. شاید حتی فکرش را هم نکرده باشید که در دل بازار تهران چنین قبر شکوهمندی قرار دارد.
به گزارش دنیای اقتصاد، در قلب بازار تهران (ایستگاه پانزده خرداد، روبهروی سبزه میدان، انتهای بازار کفاشان) مقبره امامزاده زید قرار دارد که گفته میشود از فرزندان بلافصل امام چهارم شیعیان است. در حیاط این آستان قبر «لطفعلی خان زند»، آخرین پادشاه سلسله زندیه قرار دارد که به دست آغا محمدخان قاجار کشته شد. نکته اینکه به دلیل اخته بودن اولین پادشاه قاجار، برخی منابع او را به تصغیر «آغا»، اما بسیاری هم «آقا» مینویسند.
او نهمین و آخرین پادشاه زند و نوه برادری کریم خان زند، بنیانگذار سلسله زندیه بود. او اگرچه ۲۰ سال بیشتر نداشت، اما در سوارکاری و فنون جنگی سرآمد دوران بود. بیشتر دوران حکومت او در زدوخورد با رقبای شورشی خاندان زند و خاندان قاجار به ویژه رقیب نیرومندش آغامحمدخان قاجار سپری شد. ازآنجاکه در ایران حکومت قائم به فرد بود، زمانی که پادشاهی میمرد، رقبا سر به شورش برداشته و هر که زورش بیشتر بود زمام امور حکومت را به دست میگرفت.
آخرین شاه زند هم از این قاعده مستثنا نبود. خان زند با هدف مطیع کردن حاکم کرمان به سمت آن شهر لشکر کشید، اما در این سفر به هدف خود نرسید. غیبت او در پایتخت (شیراز) در جریان حمله به کرمان فضا را برای توطئه حاج ابراهیم خان کلانتر (صدراعظم لطفعلی خان) مهیا کرد.
در نهایت، ابراهیم خان کلانتر شهر شیراز را تسلیم آغامحمدخان قاجار کرد. خان زند به کرمان گریخت، اما این شهر هم به محاصره خان قاجار (که سپس اولین پادشاه قاجار شد) درآمد. در نهایت، وی دستگیر شد و به دستور خان قاجار چشمانش را از حدقه درآوردند. خان قاجار به تلافی پناه دادن مردم کرمان به شاه زند، ۲۰هزار جفت چشم را از حدقه درآورد و از سرهای مردمان، مناره ساخت.
خان زند را در حرم امامزاده زید به خاک سپردند. قاجارها پس از تصاحب تاج وتخت، خاندان و بازماندگان زندیه را به اسارت بردند؛ زنانشان را به عقد خدمتکاران و سربازانشان درآوردند و پسرانشان را اخته و مقطوع النسل کردند. نکته آنکه ابوالحسن خان شیرازی ملقب به میرزا ابوالحسن خان ایلچی و نویسنده سفرنامههای «حیرت نامه» و «دلیل السفرا» و از رجال معروف اوایل قاجار، خواهرزاده و داماد حاج ابراهیم کلانتر بود. درهرحال، روی سنگ قبر شاه زند این عبارات همراه با سه بیت از حافظ حک شده است:
در این مکان جوانی دلیر و فرشته سرشت، بزرگترین شمشیرزن شرق، اَبَرانسانی از نژاد شایسته ایرانی و مردی از تبار جوانمردان روزگار آرمیده که در ۲۲ سالگی نابینا و به قتل رسیده است.
جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهادکُش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جانِ شیرینم
ز تابِ آتش دوری شدم غرقِ عرق، چون گُل
بیارای بادِ شبگیری نسیمی زان عرقچینم
جهانِ فانی و باقی فدایِ شاهد و ساقی
که سلطانی عالَم را طُفیلِ عشق میبینم