ما بعضاً فکر میکنیم مجلس هرچقدر بیشتر روی دولت بایستد، انقلابیتر است. دولت هرچه به مجلس کمتر توجه کند، انقلابیتر است، در حالی که امید ما این است که این مجلس و دولت با هم مملکت را اداره کنند. من نگرانم که خدای نکرده ماه عسل این دولت و مجلس زود تمام شود.
محمدرضا باهنر: کشور ما با یک مجلس نمیتواند اداره شود. این نمایندهها در این مجلس بیشتر مطالبات قومیتی، منطقهای، جنسیتی و صنفی را منعکس میکنند، در حالی که ما محتاج یک مجلس ملی هستیم. ما نمیتوانیم قانون اساسی را اصلاح کنیم و بگوییم مجلس نمیخواهیم، اما میتوانیم قانون اساسی را اصلاح کنیم و بگوییم ما به جای یک مجلس، دو مجلس میخواهیم.
گزیدهای از گفتگوی محمدرضا باهنر با روزنامه جوان را در ادامه میخوانید:
* امروز بالای ۸۰ درصد از شهروندان ما افرادی هستند که انقلاب و حضرت امام را درک نکردهاند، دفاع مقدس را ندیده و عملاً با رخدادهای انقلاب ارتباطی برقرار نکردهاند. افرادی که عمدتاً متولد سالهای ۵۰ به بعد هستند و در زمان انقلاب، قدرت تمییز نداشتند، نسل دهه شصتیها، هفتادیها و قس علی هذا روح رخدادهای انقلاب را درک نکردهاند و امروز سؤالی طبیعی برای این نسلها به وجود آمده که شما به عنوان دستاندرکاران این انقلاب برای ما چه کردهاید.
* انقلاب ما یکسری نظریه داشته که باید تا ابد از آنها دفاع کرد مثل آزادی، اخلاق، معنویت، عدالت، استقلال، عزت و عقلانیت. این واژهها در همه ایدئولوژیها و ادیان ـ حتی اگر پیروان آنها خلاف این نظریهها عمل کنند ـ پذیرفتنی و قابل دفاع هستند. میخواهم بگویم هیچ ایدئولوژیای نیست که علاقهمند به این نظریهها نباشد. خب ما از این نظریههای نظام تا ابد دفاع میکنیم و در این باره تردیدی وجود ندارد، اما توجه کنید که یک پای ما اگر در آرمانها قرار دارد پای دیگرمان در زمین واقعیت است و اینجا نقطهای است که امروز برای ما از حساسیت فوقالعادهای برخوردار است.
* حضرت آقا فرمودند اصولگرایی نقطهای است بین ایدهآلها و واقعیتها، بین آرمانگرایی و واقعگرایی. یعنی اگر یک انسان بخواهد اصولی حرکت کند آرمانهایش را باید حفظ کند و البته نباید بر فراز ابرها قدم بزند و واقعیت را کنار بگذارد. باید نقطه عزیمت خود را از واقعیتها به سمت آرمانها تعریف کند و هدفگذاری و نقشه راه داشته باشد.
* اولین گام این است که باید به خطاهایمان اقرار کنیم و درصدد توجیه اشتباهات نباشیم، بلکه صادقانه بگوییم این کاستیها و اشتباهات را داشتیم. مثلاً اگر ساختارهایمان مشکل داشتند ساختارهایمان را اصلاح کنیم. اگر رویکردها و عملکردهایمان اشکال داشت این مسائل را بپذیریم. البته ممکن است به آن نقطه نهایی آرمانیمان نرسیم، اما بعد از ۴۳ سال باید گام دوم را برداریم که تجسم آن بیانیه گام دوم حضرت آقاست و من میخواهم عرض کنم از حیث ساختاری میتوان بیانیه گام دوم را به جمهوری دوم تعبیر کرد. جمهوری دوم در واقع گام دومی است که در آن میخواهیم آرمانهایمان حفظ شود، در کنار آن واقعیتها و میدان امروز دنیا را خوب بشناسیم و عزیمت از واقعیتها به آرمانها را نقشهریزی، طراحی و هدایت کنیم، اشکالات گذشته خودمان را کاهش و نقاط قوت را افزایش دهیم و از بیشترین انرژی جوانها که پویایی، امیدواری و آرمانگرایی است استفاده کنیم.
* آقای احمدینژاد وقتی انتخاب شد گفت من اصلاً کاری به اصولگراها ندارم. خاتمی در مجلس ششم وقتی وزرایش را معرفی کرد به یکی از وزرایش رأی ندادند، گفت این چپیها و اصلاحطلبها از جان من چه میخواهند! من ۲۰ میلیون رأی داشتم، در حالی که مجمع روحانیون و دفتر تحکیم در کل ۲ میلیون هم رأی نداشتند! میخواهم بگویم ما کنش سیاسی را یاد نگرفته و آموزش ندیدهایم. ریشه این اتفاقات هم از آنجا آب میخورد که نظام حزبی در کشور ما حاکم نیست.
* ما در اصل ۱۱۰ قانون اساسی، اختیارات، ولی فقیه را داریم. اختیارات قانونی، ولی فقیه میگوید رهبری، سیاستهای کلی حاکم بر نظام را تعیین میکند و همه ارکان نظام از مجلس، دولت، مجمع، نیروهای مسلح، احزاب و… موظف هستند در قالب آن سیاستها کنش داشته باشند، بنابراین نظام ولایت فقیه هم از این نظر ساختار عجیبی نیست، بلکه در همه نظامهای سیاسی این چارچوبها وجود دارد. منتها در کشور ما این شخص، فقیه عالمِ عادلِ متقی است.
* مجلس به جراح قلب، ارتوپد و فلان مهندس نیاز ندارد، ما در مجلس به افرادی نیاز داریم که بتوانند اقتصاد سلامت کشور یا ریلگذاری صنعت را مدیریت کنند. ما N تومان منابع مالی داریم و میخواهیم این بودجه را خرج سلامت کشور کنیم. سؤال این است این منابع را چطور هزینه کنیم؟ برخی از این پزشکان فوقتخصص را که نگاه میکنید، میبینید ۳۵۰ واحد درس خواندهاند، اما این نماینده آیا دو واحد اقتصاد خوانده است؟ چهار واحد مدیریت خوانده است؟ نخوانده است. اصلاً حکمرانی بلد نیست، تقصیری هم ندارد. اینها اشکالات بنیادی است، اما اگر حزب باشد، جایی است که میتواند حکمران خوب و کیفی تربیت کند.
* مشارکت برای ما مهم است، اما متأسفانه ما در انتخابات اخیر به قول کارشناسان هواشناسی، رکورد کمینه را زدیم. خب این بد است، چون میزان شرکت مردم در انتخابات با میزان مشروعیت نظام سیاسی کشور در ارتباط است. وقتی مشارکت ۴۸ درصد میشود، یعنی ۵۲ درصد مشکل دارند. حالا هر کسی یکطور. یکی از نظر معیشت عصبانی است و یکی بازنشسته است و حقوق اندکی میگیرد. یکی از اینکه میبیند فرزندش هنوز کار درست و حسابی ندارد، یکی زندانی دارد، یکی ممکن است صلاحیت نامزد مورد علاقهاش تأیید نشده باشد و قس علی هذا، ما باید به این شاخصها توجه کنیم. من مثالی میزنم. وقتی بیماری به مرکز درمانی مراجعه میکند، پزشک، کارکرد دو سه ناحیه را معاینه میکند: قلب، مغز و نبض. استدلال او این است که اگر سیستم مغزی و قلبی سالم باشد، میتوان سراغ اندامهای دیگر رفت که مثلاً ببینیم بیمار فشار و چربی دارد، اما وقتی مغز آسیبدیده باشد پزشک به اندامهای دیگر توجهی نشان نمیدهد، چون فایدهای هم ندارد؛ اینها عضو حیاتی و اصلی هستند. این مثال را زدم که بگویم مشارکت در کشور ما عنصر اساسی است و اگر مشارکت کم شود همه کشور و همه مسئولان نظام باید به تکاپو بیفتند که چه شده است. ممکن است مثلاً بخشی از این کاهش مشارکت به تبلیغات غلط من به ظاهر طرفدار نظام هم باشد، ممکن است صداوسیما در اینباره مقصر باشد. ما باید به اینها توجه کنیم و نباید همیشه دنبال VOA و BBC باشیم.
* کشور ما با یک مجلس نمیتواند اداره شود. این نمایندهها در این مجلس بیشتر مطالبات قومیتی، منطقهای، جنسیتی و صنفی را منعکس میکنند، در حالی که ما محتاج یک مجلس ملی هستیم. امروز در مجلس نگاه کنید در فصل بودجه هر کسی میخواهد به صنف، منطقه یا استان او توجه بیشتری شود. یک نفر نمیآید بگوید ما این اقتصاد مقاومتی را چه کنیم. حضرت آقا ۱۵ سال است فریاد میزند اقتصاد مقاومتی، منظورم مجلس اصلاحطلبی یا اصولگرایی نیست، همه مجالس ما اینگونهاند، اقتصاد مقاومتی در مجلس ما صاحب ندارد، بیانیه گام دوم صاحب ندارد، زندگی و سبک زندگی ایرانی- اسلامی صاحب ندارد.
* وقتی قانون اساسی در نظام جمهوری اسلامی تصویب شد، روشی برای تجدیدنظر در قانون اساسی پیشبینی نکرده بودیم. بعد از ۱۰ سال ما به این نتیجه رسیدیم که نمیتوان هم رئیسجمهور داشته باشیم هم نخستوزیر. خب یکسری اختلافات اینطور به وجود آمده بود که مدیریت اجرایی دوگانه شده بود. یا قوه قضائیه شورایی اداره میشد و رئیس و پاسخگو نداشت. حضرت امام از اختیارات ولایت مطلقه استفاده کردند و دستور اصلاح و تجدیدنظر در برخی اصول قانون اساسی را دادند و مجلسی در اینباره تشکیل و قانون اساسی اصلاح و به رفراندوم گذاشته شد. چند اصل هم به قانون اساسی اضافه شد؛ از جمله آخرین اصل – ۱۷۷ – که میگوید چطور میشود در قانون اساسی تجدیدنظر کرد، هم فرآیندش را گفته است و هم اینکه چطور میشود قانون اساسی را اصلاح کرد. البته دو سه نکته دراینباره وجود دارد. اولاً بیان کرده اصولی را که متضمن جمهوریت و اسلامیت نظام است نمیشود تجدیدنظر کرد، یعنی اصولی که ضامن جمهوریت و اسلامیت است غیرقابل تغییر است.
* ما نمیتوانیم قانون اساسی را اصلاح کنیم و بگوییم مجلس نمیخواهیم، اما میتوانیم قانون اساسی را اصلاح کنیم و بگوییم ما به جای یک مجلس، دو مجلس میخواهیم. یا بگوییم مجلس به جای آنکه یک دوره چهار ساله باشد، شش ساله باشد. این اشکال ندارد. ما نمیتوانیم قانون اساسی را اصلاح کنیم و بگوییم شورای نگهبان را نمیخواهیم. یا خدای نکرده بگوییم اصل ۱۱۰ ولایت فقیه را نمیخواهیم. نه! این اصل متضمن حفظ اسلامیت نظام است و قابل تغییر نیست، اما میتوانیم بگوییم شورای نگهبان عوض اینکه شش فقیه داشته باشد هشت فقیه داشته باشد یا علاوه بر فقیه و حقوقدان مثلاً دو جامعهشناس هم در ترکیب شورای نگهبان باشد، ولی نمیتوانیم بگوییم شورای نگهبان نمیخواهیم. چرا ما نمیتوانیم به کنش سیاسی درست و دامنهدار برسیم؟ روشن است، چون عده زیادی از کنشگران سیاسی منافع حزب را میخواهند، اما نمیخواهند هزینههایش را پرداخت کنند. همین نمایندههایی که در مجلس حضور دارند – من نمیخواهم خدای نکرده توهین کنم. بسیاری از آنها آدمهای متدین و فهیمی هستند -، اما این افراد وقتی وارد مجلس میشوند اولین کاری که میکنند این است که به همان نردبانی لگد میزنند که با آن بالا آمدهاند.
* رئیسجمهور ما به فکر چهار سال و هشت سال است؛ نماینده به فکر چهار سال، اما حزب ـ حزبی که میخواهد ۵۰ سال در قدرت بماند ـ باید به فکر کارهای کوتاهمدت، میانمدت و درازمدت هم باشد. حزب باید به فکر نان شب امروز مردم باشد، به فکر ساختوسازهای پنج سال بعد و به فکر ۴۰ سال دیگر. این را به جد بگویم که در میان مسئولان جز رهبری هیچکس به فکر ۴۰ سال بعد نیست، اما حزب واقعی و جریانساز میتواند این کار را انجام دهد، چون هم برای پنج سال برنامه دارد و هم برای ۳۰ سال، در حالی که مسئولان ما حداکثر با چشم هشت ساله به رویدادها و برنامهها نگاه میکنند و رئیسجمهور کلنگهایی را میزند که بتواند ظرف هشت سال افتتاح کند، دیگر او کلنگ پروژه ۱۵ ساله به زمین نمیزند. ما بعضاً فکر میکنیم مجلس هرچقدر بیشتر روی دولت بایستد، انقلابیتر است. دولت هرچه به مجلس کمتر توجه کند، انقلابیتر است، در حالی که امید ما این است که این مجلس و دولت با هم مملکت را اداره کنند. من نگرانم که خدای نکرده ماه عسل این دولت و مجلس زود تمام شود.
* من به شما میگویم ما حدود ۵۰۰ هزار میلیارد تومان پروژه نیمهتمام دولتی داریم، در حالی که هر سال فقط ۵۰ هزار میلیارد تومان بودجه عمرانی داریم. اگر بخواهیم ساده نگاه کنیم، میگوییم ۱۰ سال طول میکشد این پروژهها تمام شود، اما وقتی دید مهندسی و اجرایی آزمون پس داده داشته باشید، میگویید هرگز در ۱۰ سال تمام نمیشود، چون هر ساله استهلاک پروژههایمان بیش از ۵۰ هزار میلیارد تومان است.
رشته مدیریت واقتصاد از بیمراستان وبهداشت سر درمی آورد؟؟؟ با تئوری ونظریه پردازی مدیریت واقتصادی صرف نمی شود بهداشت ودرمان را اداره کرد
خیلی از این موارد بخاط فشارهای سیاسی نمایندگان مجلس به دولت است ونمایندگان باید جوابگو باشند
ماه عسل شما که به سالها و سالها کشید بدبخت مون کرد.... یه خورده خفه خون بگیرید ببنید این دولت چه میکنه بعد .....