روزی که به خاطر یک اعتماد بی جا سفره دلم را نزد جوان غریبه گشودم و برخی از مشکلات و گرفتاریهای خانوادگی را بازگو کردم هیچ گاه فکر نمیکردم در دام شیادی گرفتار شده ام که خود را وکیل معرفی میکرد و ...
دختر جوان که از ایجاد مزاحمتها و شکایتهای پی در پی فردی که خود را کارشناس حقوقی معرفی میکرد به تنگ آمده بود پس از تسلیم شکواییهای به نیروهای انتظامی درباره ماجرای این شکایتها به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: پاییز سال گذشته خواهرم را برای زایمان به یکی از بیمارستانهای خیریه مشهد انتقال دادیم، اما خواهرم هنگام انجام عمل سزارین به کما رفت که پس از آن کادر پزشکی او و فرزندش را به یکی از بیمارستانهای بزرگ دولتی اعزام کردند چرا که تجهیزات و امکانات کافی را نداشتند، ولی متاسفانه فرزند خواهرم در همان بدو تولد جان سپرد و خواهرم دچار حملههای روحی و روانی شد.
از آن جایی که ما اطلاعاتی درباره چگونگی شکایت از بیمارستان نداشتیم یکی از بستگانمان جوان ۳۰ سالهای را برای پیگیری شکایت به ما معرفی کرد تا امور مربوط به دستگاه قضایی را پیگیری کند ما هم به آن جوان که خود را وکیل معرفی میکرد به همین سادگی اعتماد کردیم و پیگیری شکایت را به او سپردیم.
از سوی دیگر به دلیل این که شوهر خواهرم حدود ۱۴ میلیون تومان به دو بیمارستان مذکور بدهکار شده بود تا ساعت ۲ بامداد کار میکرد تا بتواند هزینههای بیمارستان را پرداخت کند. به همین دلیل من مجبور شدم به همراه آن جوان (وکیل قلابی) برای پیگیری شکایت به مراجع قضایی و انتظامی مراجعه کنم.
این گونه بود که قرارها و دیدارهای ما برای رفع مشکلات پرونده یا تهیه اسناد و مدارک آغاز شد و او مدام به بهانههای مختلف با من قرار میگذاشت من هم برای کمک به خواهرم از هیچ کار و تلاشی دریغ نمیکردم تا این که در اثنای یکی از همین ملاقاتها آن جوان ۳۰ ساله به من ابراز علاقه کرد و پیشنهاد ازدواج داد.
اما من بلافاصله پاسخ منفی دادم چرا که نه تنها از نظر شخصیتی، فرهنگی و اجتماعی هیچ تناسبی با هم نداشتیم بلکه ما تبعه خارجی بودیم و من حتی دو سال از او بزرگتر بودم از سوی دیگر نیز چند سال قبل من با یکی از هموطنانم نامزد شدم، اما او به استرالیا مهاجرت کرد تا پس از فراهم شدن مقدمات اقامت در استرالیا به سراغ من بیاید و مرا نیز با خودش به آن کشور ببرد، ولی بعد از گذشت چند سال هیچ خبری از او ندارم به همین دلیل آن جوان مشاور با بیان این که نامزدم باز نمیگردد و من باید او را فراموش کنم، اصرار داشت تا برای آشنایی بیشتر با هم در ارتباط باشیم.
خلاصه وقتی پافشاریهای او را برای ملاقاتهای بیشتر دیدم از او خواستم دیگر با من تماس نگیرد و پرونده خواهرم را نیز پیگیری نکند این بود که با وکیل دیگری برای پیگیری شکایت از بیمارستان قرارداد بستیم و من شماره تلفن آن جوان را از گوشی ام حذف کردم.
وقتی با وکیل واقعی مشورت کردم تازه فهمیدم که آن جوان شیادی بیش نبوده و تنها اطلاعات اندک حقوقی از پروندههای قضایی داشته است، اما متاسفانه در اثنای دیدارهایی که با اوداشتم سیر تا پیاز وضعیت خانوادگی خودم را برای او بازگو کرده بودم و از آن پس این جوان شیاد دست از سرم برنمی داشت و مدام برایم ایجاد مزاحمت میکرد کار به جایی رسید که او با استفاده از همین اطلاعات حقوقی و آشنایی با قوانین چندین شکایت دروغین در شعب مختلف دادسرا مطرح کرد تا بدین وسیله مرا به دادگاه بکشاند و من برای جلب رضایت او تن به خواسته هایش بدهم. با آن که قضات دادسرا در همان مراحل اولیه دادرسی به بی گناهی من رای دادند، اما باز هم آن جوان ۳۰ ساله دست بردار نیست و باز هم از راههای گوناگون مرا تحت فشار قرار میدهد تا به ارتباط با او تن بدهم.
او که نتوانست تاکنون هیچ مدرکی حتی به عنوان مشاور یا کارشناس ارائه دهد در دادسرا مدعی شد فقط مرا برای شکایت از بیمارستان راهنمایی کرده و از عنوان وکیل استفاده نکرده است. بالاخره وقتی مزاحمت و توهینهای آن جوان غریبه ادامه یافت پس از مشورت با یک وکیل دادگستری شکایتی را علیه او تنظیم کردم تا اعاده حیثیت کنم، اماای کاش فقط به چرب زبانیهای یک جوان غریبه (وکیل قلابی) اعتماد نمیکردم و از سوی دیگر نیز ریز و درشت زندگی ام را برایش شرح نمیدادمای کاش... شایان ذکر است به دستور سرهنگ محسن باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) پرونده شکایت این دختر جوان مورد رسیدگی قضایی قرار گرفت.