bato-adv
کد خبر: ۳۷۳۳۷۵

آیا شعوبیه دوم در راه است؟

قانعی‌راد توضیح می‌دهد که شعوبیه را می‌توان به دو گروه اصلی دسته‌بندی کرد: گروه نخست، «اهل تفضیل» بودند که در برابر نژادپرستی اعراب، می‌گفتند اگر برتری‌ای باشد، به پیشینه فرهنگ و تمدن گروه‌های اسلامی باز می‌گردد که ایرانیان، متمدن بودند و عرب پیش از اسلام، نه. این گروه بیشتر در پی برگردان کتابهای فارسی به عربی بود تا نشان دهد تمدن ایران پیش از اسلام، پربار بوده است. عامه ایرانیان نیز بیشتر به این شاخه گرایش داشتند.
تاریخ انتشار: ۱۳:۲۵ - ۱۷ شهريور ۱۳۹۷

آیا شعوبیه دوم در راه است؟امیر هاشمی مقدم؛ شعوبیه، جنبشی عمدتا ایرانی بود که در سده‌های نخستین اسلام پا گرفت و به مقابله فرهنگی با یکه‌تازی اعراب پرداخت. نام شعوبیه برگرفته از واژه «شعوباً» به معنای گروه‌ها و شعبه‌ها در آیه 13 سوره حجرات بود که می‌گوید: «ای مردم، ما شما را از مرد و زن آفریدیم و در ملت‌ها و قبیله‌ها [ی گوناگون] قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست». بر پایه همین آیه، شعوبیان به سه اصل برابری، وابستگی به گروه و فرهنگ خود و شناخت دیگر گروه‌ها باورمند بودند.

عموما به نادرست و ناحق، از شعوبیان به‌عنوان ایرانیان نژادپرست در سده‌های آغازین اسلام یاد می‌شود و این باور، تقریبا جا افتاده و پذیرفته شده است. اما زنده‌یاد دکتر قانعی‌راد (رئیس پیشین انجمن جامعه‌شناسی ایران که به تازگی درگذشت) در کتاب ارزشمند «اخلاقیات شعوبی و روحیه علمی» (1397: انتشارات علمی و فرهنگی) خط بطلانی بر این باور کشیده است. البته پیش از وی کسان دیگری نیز به دفاع از شعوبیه برخاسته بودند. اما قانعی‌راد در این کتاب نشان می‌دهد شاخه اصلی شعوبیان، نهضت علمی (به‌ویژه در دانش‌های تجربی) را در جهان اسلام به راه انداخته و پیش بردند. به‌ویژه با باور به اصل شناخت دیگر گروه‌ها که از آیه بالا برداشت شده بود.

در واقع جنبش شعوبی در پاسخ به تندروی‌های اعراب که پیامبر و دین اسلام را عربی دانسته و بر همین پایه به برتری عرب بر موالی (همچون ایرانیان) باور داشتند، شکل گرفت. شعوبیان از یکسو به برابری انسانها باور داشتند و از سوی دیگر تلاش کردند شناخت هویت ایرانی خویش را با شناخت دیگر گروه‌های انسانی همراه و از راه‌های فرهنگی، خویش را بازنمایی و بازسازی کرده و ارائه دهند.

البته قانعی‌راد توضیح می‌دهد که شعوبیه را می‌توان به دو گروه اصلی دسته‌بندی کرد: گروه نخست، «اهل تفضیل» بودند که در برابر نژادپرستی اعراب، می‌گفتند اگر برتری‌ای باشد، به پیشینه فرهنگ و تمدن گروه‌های اسلامی باز می‌گردد که ایرانیان، متمدن بودند و عرب پیش از اسلام، نه. این گروه بیشتر در پی برگردان کتابهای فارسی به عربی بود تا نشان دهد تمدن ایران پیش از اسلام، پربار بوده است. عامه ایرانیان نیز بیشتر به این شاخه گرایش داشتند.

اما گروه دوم که «اهل تسویه» (تساوی و برابری) بودند، به دو زیرشاخه تقسیم می‌شدند: دسته نخست که اگرچه مخالف برتری عرب بود، اما به برتری ایرانی و حس تعلق به سرزمین هم باور نداشت و دوری گزیدن از خلق را راهکار بهتری برای نزدیکی به خدا می‌دانست. صوفیه از دل این گروه بر آمد.

دسته دوم اهل تسویه، «در زمانه‌ای که الگوی اندیشه دینی بر مبنای تقابل دین جهانی و جامعه ملی قرار داشت، تصور یکسویه جهان‌وطنی دینی را نپذیرفت و بر هویت خویش پای فشرد» (ص: سی و چهار). این گروه، گرایش افراد به فرهنگ و سرزمین‌شان را به رسمیت شناخت و از نگرش چندفرهنگی پشتیبانی کرد. بنابراین به شناخت خود و دیگران گرایش یافت و گام‌هایش «در پذیرش و توضیح تفاوتهای قومی و فرهنگی، زمینه رشد تاریخ، جغرافیای انسانی، مردم‌شناسی و علوم اجتماعی را فراهم ساخت» (ص: بیست و شش).

بیشترین پشتیبانی از این دیدگاه‌های دانش‌گسترانه شعوبیان، در دوره حکومت‌های مستقل ایرانی (از سال 130 تا 500 هجری) رخ داد که دوران طلایی علوم در جهان اسلام بود. قانعی‌راد نشان داد این گسترش دانش‌ها بیشتر در سرزمین‌های تمدن ایرانی رخ داد و دلیل آن هم، همان اخلاقیات شعوبی بود. اینجاست که کار قانعی‌راد، کاملا رنگ و بوی «اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه‌داری» ماکس وبر به خود می‌گیرد. افول این دوران طلایی نیز، همزمان می‌شود با یورش اقوام شرقی که حکومتهای ایرانی را فرو پاشیده و خود قدرت را در ایران به دست می‌گیرند (ص: سی و هفت).

آنچه امثال قانعی‌راد به آن توجه کرده‌اند این است که شعوبی‌گری بیش از آنکه کنش باشد، واکنش است در برابر کتمان هویت و تمدن ایرانی.

شخصا باور دارم شرایط همسان می‌تواند واکنشی همسان با شعوبیان را دوباره تکرار کند. آنچنان که گرایش بیش از حد ایرانیان به تاریخ و تمدن باستان (که بسیاری اوقات، رنگ و بوی افراطی به خود گرفته و برای نمونه، هر سخن نغزی را به کوروش بزرگ منتسب می‌کنند)، یا تفاخر عامه مردم به تمدن ایران و نگاه تحقیرآمیز به اعراب کنونی (همانند گرایش عامه ایرانیان صدر اسلام به شاخه اهل تفضیل شعوبیان) نیز در این راستا می‌گنجد.

همه اینها نیز واکنشی است به پروژه کتمان تمدن و فرهنگ ایران باستان که این روزها از سوی سلیمی‌نمین‌ها، شهریار زرشناس‌ها و... به پیش برده می‌شود. کسانی که اگرچه ظاهرا ایرانی‌اند، اما بر پایه برداشتی نادرست، ایرانی‌گری و میهن‌دوستی را در تقابل با اسلامی‌گری دانسته و بنابراین به نام دین، در راه تحریف و تکذیب تاریخ و تمدن ایران باستان، از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند. نگارنده تاکنون در ده‌ها یادداشت، به نادرستی چنین باوری و پیامدهای آن اشاره کرده است.

اکنون نیز دو رویداد همزمان، مایه توجه بیشتر نگارنده به این موضوع شده است:

نخست، سالروز تشکیل حزب پان‌ایرانیست (در 15شهریور سال 1320) که در واقع واکنشی بود به تحقیر ایرانیان از سوی نیروهای اشغالگر شوروی و انگلستان.

دوم، مرگ زنده‌یاد احسان یارشاطر که خود، الگویی برای شعوبیان اهل تسویه امروزین بود. او سالها پیش در مقاله‌ای به نام «وطن‌پرستی»، وطن‌دوستی راستین را بیش از هر چیز، در این می‌بیند که هر ایرانی در هر جایگاه و پایگاهی که هست، کارش را به بهترین شیوه ممکن به انجام برساند تا مایه سرافرازی ایران باشد.

یعنی همان کاری که خود یارشاطر به‌عنوان یک ایران‌شناس بنام و برجسته انجام داد. یعنی همان کاری که شعوبیان اهل تسویه انجام دادند. یعنی همان کاری که اکنون ایران بیش از هر چیز دیگر، از فرزندانش انتظار دارد.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو