همسر معتادم «ناس» مصرف میکرد و من هم مجبور به تحمل این رفتارها بودم، اما بعد از چهار سال که به خاطر فرزندانم دوباره با او ازدواج کردم قصد کشتن مرا داشت تا اموالم را بگیرد و ...
۸۷۸ مطلب
همسر معتادم «ناس» مصرف میکرد و من هم مجبور به تحمل این رفتارها بودم، اما بعد از چهار سال که به خاطر فرزندانم دوباره با او ازدواج کردم قصد کشتن مرا داشت تا اموالم را بگیرد و ...
خواندن این نوشته کمک میکند زودتر به اوضاع مسلط شوید، به سراغ یک رشته ورزشی تازه بروید، از گوشی موبایل، تبلت و پخشکننده موسیقیتان کمک بگیرید، همچنان آراسته بهنظر برسد و به زندگی ادامه دهید. جدایی پایان دنیا نیست، چون حتی با وجود ثبت شدن مهر طلاق در شناسنامهتان، زندگی همچنان ادامه خواهد داشت. اگر نمیخواهید بقیه شما را به چشم یک بازنده یا شکستخورده نگاه کنند، میتوانید با اختیارات بیشتر کنترل زندگی را به دست بگیرید و آن را همانطور که خودتان همیشه دوست داشتید به پیش ببرید
از طرف دیگر نیز مادرم پیر و ناتوان است و توان نگهداری از مینا را ندارد تا حداقل مینا را به او بسپارم و خودم برای تامین هزینههای زندگی در بیرون از منزل کار کنم. حالا هم میخواهم او را به بهزیستی بسپارم و ... وقتی مددکار اجتماعی کلانتری با اورژانس اجتماعی بهزیستی تماس گرفت ناگهان مینا دستان کوچکش را به دور گردن دختر ۳۵ ساله حلقه کرد و با زبان شیرین کودکانه در حالی که او را میبوسید گفت: مامان فاطمه چرا ناراحتی؟
اوضاع زندگی ام تا حدود سه سال بسیار خوب بود و خانواده همسرم به خاطر آبروی خودشان از من حمایت میکردند تا این که روزی سوار بر موتورسیکلت زنی بدحجاب و آرایش کرده را در خیابان دیدم و به قصد چشم چرانی و برقراری رابطه خیابانی در کنارش قرار گرفتم، اما در همین هنگام ناگهان با یک دستگاه کامیون تصادف کردم و نقش بر زمین شدم در حالی که دست و پایم شکسته بود یک ماه در بیمارستان بستری شدم.
هنوز سه ماه از زمان ثبت عقد موقت نگذشته بود که به صورت یک طرفه و طبق شرطی که با او گذاشته بودم صیغه نامه را فسخ کردم و به خانه پدرم بازگشتم، اما وقتی هدایت متوجه این ماجرا شد با من تماس گرفت و ادعا کرد که باید تا پایان مدت عقد موقت با او زندگی کنم در غیر این صورت روزگارم را سیاه میکند، ولی من حرف هایش را جدی نگرفتم تا این که مرا تعقیب کرد و در یک خیابان خلوت به شدت کتکم زد و مبلغ ۱۰۰ هزار تومان به همراه گوشی تلفنم را از کیفم برداشت و گریخت.
این ماجرا به جایی رسید که تصمیم گرفتیم من از همسرم طلاق بگیرم و با او ازدواج کنم، ولی همسرم آن قدر مرا دوست داشت که حتی توهینها و رفتارهای زشتم را با خوش رویی تحمل میکرد تا این که روزی فهمیدم همسرم را به اتهام حمل مواد مخدر دستگیر کرده اند. این موضوع خیلی برایم عجیب بود چرا که معین هیچ گاه به دنبال مواد مخدر نمیرفت.
بالاخره در سن ۲۳ سالگی مهر طلاق بر شناسنامه ام درخشید و حال و روز من به هم خورد به طوری که سرنوشتم نیز تغییر کرد. خلاصه نزد مادرم بازگشتم و ۱۸ سال در کنار او زندگی کردم تا این که روزی از طریق یکی از آشنایان با مردی به نام «حداد» آشنا شدم و به عقد او درآمدم در حالی که از اعتیاد آن مرد خبر نداشتم در واقع از چاله درآمدم و به چاه افتادم چرا که در مدت دو سال زندگی با حداد او نه تنها در پرداخت هزینههای زندگی بسیار سخت گیری میکرد بلکه به هر بهانهای مرا کتک میزد.
همسرم حتی در منزل مادرم دستگاه شنود کار گذاشته بود و همه صحبتهای خانواده ام را ضبط میکرد. حالا هم مکالمهای از صحبتهای یک زن و مرد غریبه در تلفن همراهش ذخیره کرده است و ادعا میکند آن زنی که با مرد غریبه سخنان عاشقانه بر زبان میراند من هستم؟! و این گونه مرا متهم به خیانت میکند! او با همین ترفند تهمتهای زشتی را به من نسبت میدهد و آبرویی نزد دوست و آشنا و در و همسایه برایم باقی نگذاشته است.
بالاخره با اصرار اطرافیانم به عقد موقت «بابک» درآمدم. او که فردی بازاری بود وعده و وعیدهای زیادی به من میداد. تا این که روزی از من خواست دیگر کار نکنم. او مدعی بود مشکل مالی ندارد و احتیاجی نیست که من در بیرون از منزل کار کنم. من هم که اعتماد زیادی به او داشتم و از سوی دیگر نیز میخواستم این زندگی را با چنگ و دندان حفظ کنم همه اجناس فروشگاه را فروختم و به همسرم دادم چرا که بابک قصد داشت مبلغی روی آن پولها بگذارد و خانه ویلایی بزرگی برایم بخرد من حتی ارثیه پدری ام را به او دادم، ولی از خرید…
وی با اشاره به اینکه والدین باید سعی کنند طلاقشان موجب تغییر مکان زندگی فرزندشان نشود، افزود: هر چقدر کودک از محیط خانه، دوستان و مدرسه دور نشود سازگاری بیشتری با این اتفاق دارد.