«نظر و فکرم همان چیزی است که بعد از بازی با پرسپولیس مطرح کردم. بهتر است من از استقلال جدا شوم. اگر در این بازی هم استقلال را همراهی کردم، به خاطر این بود که وظیفهام بود تا لحظه آخر کنار استقلال باشم»؛ این جملات بخشی از آخرین اظهاراتی است که جواد نکونام در قامت سرمربی استقلال به زبان آورد؛ آنهم در قطر و درست در زمانی که تیمش بعد از ارائه یک نمایش ضعیف، با دو گل مغلوب السد شد. نکونام بهوضوح درمانده شده بود. او چند روز قبل از این دیدار، نامه خداحافظیاش را منتشر کرده و درخواست جدایی داده بود. دلیلش روشن بود؛ استقلال دربی را در لیگ باخته و در جایگاه نازل یازدهم جدول ایستاده بود. برای تیمی که فصل پیش تا آستانه قهرمانی پیش رفت و نهایتا با ۶۷ امتیاز، رکورد ایستادن در رتبه دوم جدول در ادوار لیگ برتر را شکسته بود، کسب پنج امتیاز از پنج بازی در لیگِ جدید، چیزی نبود که بتوان با اتکا به آن، با اعتمادبهنفس در کنفرانس خبری صحبت کرد.
نکونام در این فصل با ستارههای بیشماری که برایش خریداری شده بود، بخت اول قهرمانی به شمار میرفت ولی مسیری که برای استقلال چیده بود، بیش از رسیدن به قهرمانی، خود و تیمش را به سمت بیراهه کشاند. البته نباید وقوع اتفاقات ریزودرشت و مدیریتی در این باشگاه را هم نادیده گرفت. او از ابتدای فصل تا همین هفته پیش، کموبیش با چالشهای زیادی همراه بود؛ خسته از اینکه او را نمیخواهند و قرار است مربی دیگری جایگزینش کنند، راه را پیمود تا اینکه سرانجام پس از دومین بازی استقلال در لیگ نخبگان آسیا، تسلیم شد. «سعی کردم سنگهایی که در حال پرتابشدن به سمت من است و اتفاقاتی که برای من رقم میخورد، متوجه استقلال نشود، بههمیندلیل از استقلال کنار میروم تا لطمهای به این تیم وارد نشود».
نکونام حالا در شرایطی پس از یکسالو اندی از تیمی که میگوید محبوب همیشگیاش است، جدا شده که بیش از هر چیزی باید پشیمانِ عجلهای باشد که برای نشستن روی نیمکت تیم استقلال به خرج داد. او از جواد لالیگایی، به یک مربی تبدیل شد که در پی یافتن دشمن فرضی برای جبران ناکامیهاست. از مردی که میگفتند شبانهروز ۱۴ ساعت در باشگاه وقت میگذارد، تبدیل به مربی بهانهگیری شد که همهچیز و همهکس را مقصر میدانست، مگر خود و فلسفههای فوتبالیاش. شاید اگر نکونام وسوسه نمیشد، الان او هم هنوز یکی از آیندهداران نسل فوتبال ایران بود.
برای ترسیم نکونام و آنچه بر سرش آمده، نباید همین پنج هفته لیگ برتر جاری یا شکست برابر السد در لیگ نخبگان آسیا را ترسیم کرد. او مربی جوان و باانگیزهای است که در «خونه به خونه» بابل، بهعنوان مربی استعدادش را به رخ کشید و بعدها، حتی با حرف و حدیثهایی که علیهاش به راه افتاد، توانست نساجی را بعد از چندین دهه به لیگ برتر ایران برساند. نکونام همان زمان با ۳۷ سال سن تبدیل شد به جوانترین سرمربی لیگ برتر. آن روزها فوتبال ایران خوشحال بود که جوانی با انگیزه گام در عرصه مربیگری گذاشته است. آنهم کسی که سابقه سالها بازیکردن در اوساسونا و لالیگا را در کارنامه داشت. از بخت خوب، در زمانی که بازی میکرد، با سرمربیان مطرحی آشنا شد که میگفتند از هرکدام از آنها نکاتی از بر شده و میتواند در مسیر موفقیت به کار بگیرد.
نتیجه شد همان چیزی که بسیاری انتظارش را داشتند. بعد از کسب موفقیت با نساجی، عصر درخشان نکونام در فولاد در دو برهه رقم خورد؛ اولی با حضور در جمع برترینهای لیگ و البته بردن جام حذفی پس از شکستدادن استقلال رقم خورد. دوره دوم هم با برتری مقابل پرسپولیس در سوپرجام همراه بود تا خیلیها چنین تصور کنند که او همان مرد گمشده نیمکتی است که فوتبال مصرفگرای ایران جستوجویش میکند.
تا به اینجا همه چیز خوب بود؛ تیمهای نکونام منسجم و با دیسیپلین بودند و از آنجا که توجه رسانهای دو تیم پایتخت هم متوجهشان نبود، بهراحتی طی طریق میکردند، اما چنین شرایطی دیری نپایید. او که حتی همان روزها بهعنوان یکی از کاندیداهای نشستن روی نیمکت تیم ملی ایران معرفی شده بود، یکباره اسیر وسوسه بزرگی شد تا هدایت یکی از دو تیم مطرح و پرطرفدار پایتخت، یعنی استقلال را برعهده بگیرد. نکونام چنان غرق این وسوسه شده بود که هشدارهایی را مبنی بر اینکه «خیلی زود» است، نمیشنید. او میخواست زودتر از چیزی که باید، نشان دهد مرد متفاوت نیمکت فوتبال در ایران است. دستاوردش در اولین دوره حضورش در استقلال هم چیزی شد تا با استناد به آن، به مخالفانش بتازد. نکونام فصل پیش را در شرایطی که تنها یک شکست در کارنامه داشت، با استقلال در رده دوم، به پایان رساند. سبک بازی تیمش اگرچه چندان تهاجمی نبود، ولی گلزدن به این استقلالِ نکونام هم گاو نر میخواست و هم مرد کهن.
او البته درست سر بزنگاه، در جایی که باید شهامت به خرج میداد، ترسو نشان داد تا به همین سادگی، بزرگترین فرصت ممکن، یعنی قهرمانی با استقلال در اولین فصل حضورش در این باشگاه را از دست بدهد. درست از همان زمان به بعد بود که نکونام، دیگر آن مهرهای نبود که استقلالیها انتظارش را میکشیدند. جواد، قهرمانی را به اندیشههای خودش باخت ولی حاضر به قبول حقیقت نشد؛ زمین و زمان را به هم دوخت تا پای موارد فرافوتبالی را به از دست رفتن عنوان قهرمانی تیمش باز کند. آنجا پرسش و ابهام بزرگ بین هواداران استقلال شکل گرفت؛ اگر قرار نیست تیم قهرمان نشود، چرا باید تدافعی، محتاط و نازیبا بازی کند؟ انتقادها اثرش را گذاشت. نکونام و مدیریت جدید استقلال در پی محققکردن یک تیم رؤیایی با انجام یک بازی تماشاگرپسند، وارد بازار شدند و ستارههای ریزودرشتی را به خدمت گرفتند؛ نکونام این بار آمده بود تا انگ ترسو بودن و نمایش تدافعی را پاک کند ولی نتیجه به غیر از کابوس، برای او و هواداران استقلال نبود. تیمی که فصل پیش بهسختی گل میخورد، در این فصل به هیچ تیمی نه نگفت و دروازهاش باز شد. به غیر از بازی با الغرافه در اولین نمایش این تیم در لیگ نخبگان آسیا، تیم جدیدشده نکونام، بیبرنامه، سردرگم و ترسو بازی کرد. این بار هرچه زمان گذشت، استیصال نکونام بیشتر هویدا شد. جواد دیگر آن مربیای که وعدهاش داده شده بود، نشان نداد.
حتی حرکت غیرحرفهایاش برای قول قهرمانی هم نتوانست او را محبوب هواداران نگه دارد. «حیا کن، رها کن» هم میهمان کارنامه او شد تا سرانجام بعد از چندین مهره سوخته از نسل مربیان جوانی که کارشان را خیلی زود در یکی از دو تیم پایتخت شروع کرده بودند، به همکاریاش با استقلال پایان دهد. او هرچه در بابل و قائمشهر و اهواز اندوخته بود، در اولین روزهای مهرماه همین امسال از دست داد تا شاید دیگر بهسختی نوبتش برسد تا روزگاری فرصت نشستن مجدد روی نیمکت استقلال را به دست بیاورد. جواد حالا خودش هم میداند بیش از یک سرمربی، میتواند بهعنوان هوادار به استقلال کمک کند. «من یکسری از اتفاقات را به چشم میبینم و امیدوارم که اتفاقات خوبی برای استقلال رخ دهد، چون من همیشه یک استقلالی بودم و همیشه برای من استقلال از همه چیز مهمتر است. این تیم، تیم قوی، پرمهره و باکیفیتی است. ما سعی کردیم تیمی خوبی داشته باشیم که امروز خدا را شکر آن تیم را داریم».
او در قامت سرمربی استقلال، نتوانست روزهای خوشی را تجربه کند ولی شاید با سپردن این تیم پرمهره به چهرهای دیگر، بتواند در قامت یک طرفدار از آن لذت ببرد. شاید هم در همین اثنا از آن وسوسه عجولانه که باعث شد در این ورطه بیفتد، گوشه لب را هم زخم کند و به خود بگوید که کاش حداقل دیرتر برای نشستن روی نیمکت داغ این تیم، وسوسه میشد.