bato-adv
کد خبر: ۷۶۶۹۷۰

سپهبد تیمور بختیار مشهور به قصاب تهران که بود؟!

سپهبد تیمور بختیار مشهور به قصاب تهران که بود؟!
سپهبد تیمور بختیار اولین رئیس ساواک ایران و پسرعموی شاپور بختیار آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی، بود.
تاریخ انتشار: ۱۹:۴۶ - ۰۱ شهريور ۱۴۰۳

پسرعموی شاپور بختیار آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی بعد از منصوب شدن به مقام فرمانداری نظامی تهران پادگان مرکز ۲ زرهی ارتش را تبدیل به شکنجه‌گاه کرد، توده‌ای‌های ارتش شاهنشاهی را قلع و قمع کرد، رئیس و اعضای جمعیت فداییان اسلام را به طرز بی‌رحمانه‌ای اعدام کرد، آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی را اذیت و آزار کرد و لقب «قصاب تهران» را از آن خود کرد.

به گزارش ایسنا، روز گذشته (۳۱ مردادماه) پنجاه و چهارمین سالروز قتل سپهبد تیمور بختیار اولین رئیس ساواک ایران در سال ۱۳۴۹ در بغداد بود.

تیمور؟

حاصل ازدواج فتحلی‌خان و بی‌بی کوکب هم‌زمان با اولین ماه‌های جنگ جهانی اول در اروپا در قلعه دزک در روستای دزک از توابع استان چهارمحال و بختیاری شهرستان شهرکرد در سال ۱۲۹۳ متولد شد. این روستا از محل‌های اصلی سکونت ایل بختیاری بود.

فتحلی‌خان در ۱۶ سالگی تیمور به نمایندگی از ایل بختیاری و مردم شهرکرد وکیل مردم در هشتمین دوره مجلس شورای ملی شد. او در دو مجلس نهم و دهم نیز نمایندگی مردم شهرکرد در مجلس شورای ملی را حفظ کرد.

فتحلی‌خان فرزند لطفعلی‌خان امیرمفخم معروف به امیر مفخم بختیاری وزیر جنگ کابینه نجف‌قُلی‌خان بختیاری ملقب به صَمصام‌السلطنه، رئیس الوزرای احمد شاه قاجار بود. امیرمفخم رئیس ایل بختیاری بود به همین دلیل فرزندانش از جمله لطفعلی‌خان به حاجی ایلخانی شهرت داشتند.

بی‌بی‌کوکب مادر تیمور هم فرزند نصیرخان سردار جنگ، حاکم شهر‌های اصفهان، کرمان و یزد و نماینده دوره چهارم شهرکرد در مجلس شورای ملی که از خان‌های سرشناس ایل بختیاری بود به «حاجی ایلخانی» معروف بود.

فتحعلی خان به جز تیمور سه پسر دیگر به نام‌های عبدالحمید، مجید و منوچهر داشت.

در دوره حکومت چهارمین شاه قاجار در ایران، ایل‌خانی و ایل‌بیگی دو منصب مهم در نظام خان سالاری ایل بختیاری شکل گرفت. ایلخان در جامعه بختیاری آن روزگار، بالاترین مقام ایلاتی بود. در سلسله مراتب ایلیاتی ایل‌خان در راس بود ایل‌بیگ در کسوت معاون یا دستیار ایلخان ایفای وظیفه می‌کرد.

اولین ایلخان بختیاری شخصی به نام حسینقلی خان دورکی ایل‌خانی بود. او جد بسیاری از رجال سیاسی ایل بختیاری در دوره حکومت قاجار‌ها در ایران بود. حسینقلی خان پدر علیقلی‌خان سردار اسعد از رهبران ملی‌گرای نهضت مشروطه و پدر نجف‌قلی‌خان بختیاری ملقب به صَمصام‌السلطنه رئیس‌الوزرای احمد شاه قاجار و پدر اسفندیار خان پدربزرگ ثریا اسفندیاری بختیاری همسر دوم محمدرضا شاه و پدر بی‌بی مریم بختیاری معروف به سردار مریم بختیاری از زنان مبارز مشروطه بود.

ایل بختیاری از دوره حسینقلی خان تا کودتای انگلیسی - آمریکایی رضا سردارسپه و سید ضیاءالدین طباطبایی مطابق این ساختار قدرت، به حیاتش ادامه داد. بعد از کودتای رضا و سید ضیاء پست‌های ایل‌خانی و ایل‌بیگی به کلی ملغی و فرمانداری چهارمحال و بختیاری جایگزین آن شد.

تیمور سواد اولیه را در مکتب‌خانه‌ای در شهرکرد و دوره اول مدرسه را در دبیرستان ادب معروف به کالج انگلیسی‌ها در شهر اصفهان آموخت.

ریشه‌های فرهنگی، زمینه‌های خانوادگی و علاقه شخصی تیمور به نظامی‌گری موجب شد او هوس درس خواندن در دانشکده افسری به سرش بزند، اما به دلیل طراحی ترور رضاشاه به دست علی‌قلی‌خان سردار اسعد ملقب به سردار اسعد بختیاری، رفیق گرمابه و گلستان رضاشاه و لو رفتن این توطئه توسط رضا افشار استاندار وقت اصفهان که او هم از ایل بختیاری بود، رضاشاه به ایل بختیاری که نقش پررنگ و تاثیرگذاری در نهضت مشروطه و فتح تهران در دوره سلطنت محمدعلی شاه قاجار داشت، بسیار بدبین شد.

علی‌قلی‌خان سردار اسعد و هم ایلیاتی‌هایش نقشه کشیده بودند رضاشاه را به منطقه کندوان جاده چالوس بکشانند و در توطئه‌ای برنامه‌ریزی شده به قتل برسانند. اما اطلاع به موقع رضاشاه از توطئه، مانع شد. از آن پس رضاشاه به ایل بختیاری بدبین شد و این بدبینی باعث محروم شدن پسران ایل از تحصیل در دانشکده افسری در پایان دوره سلطنت رضا شد.

کینه رضاشاه از ایل بختیاری به حدی عمیق بود که پا در میانی لطفعلی‌خان امیرمفخم پدربزرگ تیمور که خدمات زیادی به تقویت سلطنت رضاشاه کرده بود، بی‌پاسخ بماند.

اما چند ماه بعد ابوالقاسم خان برادر فتحعلی خان بختیاری، عموی تیمور و حاکم شهر‌های شهرکرد، اصفهان، کردستان و کاشان تیمور و شاپور بختیار عموزادگان بختیاری را برای ادامه تحصیل به لبنان برد و در مدرسه لائیک ثبت‌نام کرد تا پسر عمو‌های بختیاری دوره دوم مدرسه را در این مدرسه درس بخوانند، زبان فرانسه بیاموزند و دیپلم بگیرند.

با پایان دوره مدرسه و دانشگاه، تیمور در سال ۱۳۱۰ لبنان را به مقصد فرانسه برای انجام تحصیلات تکمیلی ترک کرد و در فرانسه به دانشکده سواره‌نظام سن‌سیر پاریس رفت. او دو سال بعد با درجه ستوان دومی از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد و در سال ۱۳۱۲ به ایران برگشت.

تیمور بعد از بازگشت به ایران موفق شد به عنوان مربی و معلم وارد آکادمی نظامی شهر تهران شود. با ورود تیمور به این آکادمی مسیر ارتقای این خان‌زاده بختیاری در سلسله مراتب نظامی در دوره سلطنت رضاشاه تغییر کرد.

او در سال ۱۳۱۵ وارد هنگ نظامی جمشیدآباد تهران، در سال ۱۳۱۶ متصدی آجودانی هنگ ۲۲ سواره لشکر ۸ مکران و در سال ۱۳۱۷ به ترتیب متصدی رکن ۴ لشکر ۸ مکران و فرمانده این رده نظامی با درجه ستوان یکمی شد.

تیمور در سال ۱۳۱۸ همزمان با جنگ جهانی دوم به پایگاه آموزشی و نظامی اصفهان منتقل شد و سه سال بعد در سال ۱۳۲۱ با درجه سروانی از این پایگاه فارغ‌التحصیل شد و به تهران برگشت. او به لطف رشادت‌ها و مهارت‌های نظامی اش در سال ۱۳۲۳ به فرماندهی هنگ سوارحمله رسید و در جهت جلب رضایت بیش از پیش افسران مافوقش تلاش کرد.

تیمور در سال ۱۳۲۵ به عنوان رئیس نظام وظیفه شهر زنجان منصوب شد و در جریان بلوای آذربایجان در پاییز ۱۳۲۵ به صورت داوطلبانه برای سازماندهی نیرو‌های پارتیزانی به منطقه خمسه زنجان که تحت نفوذ خاندان ذوالفقاری و نیرو‌های جدایی‌طلب دمکرات بود، رفت.

وی در این مقطع زمانی با درجه سرگردی، فرمانده هنگ سوار شاپور بود.

تیمور سه بار ازدواج کرد. ازدواج اول او درون ایلیاتی بود. همسر اول تیمور ایران خانم دخترِ خسرو خان سردار ظفر حاکم شهر‌های یزد، کرمان، بلوچستان، اصفهان و مازندران و برادر کوچکتر علی‌قلی‌خان سردار اسعد ملقب به سردار اسعد بختیاری و نجف‌قُلی‌خان بختیاری مشهور به صمصام‌السلطنه بود.

همسر دوم تیمور «قدرت‌خانم» از شاهزادگان قاجار و همسر عقدی سرهنگ یمینی، افسر بازنشسته ارتش و مدیر روزنامه «آرام» و منتقد تندروی دکتر محمد مصدق بود. طنازی‌ها و دلربایی‌های قدرت‌خانم به دلیل رفت و آمد‌های بسیار به دفتر تیمور بختیار بالاخره کار خودش را کرد و به شهادت دکتر علی بهزادی، مدیر مجله «سپید و سیاه» در کتاب خاطراتش، بختیار به زور طلاق او را از سرهنگ یمینی گرفت و سرهنگ بخت برگشته را به اروپا تبعید کرد.

بعد از تاسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور و نشستن تیمور بختیار بر صندلی ساواک، دلباخته فرح‌دخت عباس طاقانی با نام مستعار پوران، خواننده مشهور عصر پهلوی و همسر عقدی عباس شاپوری، نوازنده ویولون و آهنگ‌ساز عامه‌پسند شد و پوران جذب قدرت، شهرت و ثروت بختیار شد و پس از حاشیه‌های بسیار از عباس شاپوری جدا شد.

قهر شاه

تیمور بختیار به پشت سر گذاشتن مدارج و مناصب نظامی در دستگاه نظامی و امنیتی محمدرضا شاه ادامه داد تا پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرماندار نظامی تهران شد.

در اسفند ۱۳۳۵ به ریاست سازمان جدیدالتأسیس ساواک منصوب شد. از سال ۱۳۳۶ در کابینه دولت‌های منوچهر اقبال، جعفر شریف‌امامی و علی امینی، معاون نخست‌وزیر و رئیس ساواک شد.

او که همواره سودای کسب قدرت مطلق و کودتا علیه شاه را در سر داشت پنج سال بعد از کودتای سیاسی - نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در دومین سال حضورش در ریاست ساواک در سال ۱۳۳۷ به آمریکا سفر کرد و با کرمیت روزولت فرمانده کودتاگران و آلن دالس رئیس وقت سازمان جاسوسی آمریکا سیا و وزیر امور خارجه آمریکا ملاقات کرد و صراحتا پیشنهاد کودتا علیه شاه را مطرح کرد.

رئیس سیا پیشنهاد تیمور را قبول نکرد و بر حمایت آمریکا از شاه تاکید کرد و به وزیر خارجه آمریکا نیز توصیه کرد در ملاقات با بختیار اجازه طرح این پیشنهاد را ندهد. البته پیشنهاد تیمور بختیار بعدا به گوش حسین علاء وزیر دربار رسید و او هم بلافاصله آن را به اطلاع شاه رساند، شاه نیز در اسفند ۱۳۳۹ تیمور بختیار را از ریاست ساواک عزل کرد.

بختیار به دشمنی اش با دربار و دیوان پهلوی ادامه داد. او در اردیبهشت ۱۳۴۰ بر علیه علی امینی نخست‌وزیر و تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی موضع گرفت. بختیار در مهر ۱۳۴۰ به اجبار از ارتش شاهنشاهی بازنشسته شد و چهار ماه بعد در بهمن ۱۳۴۰ از ایران تبعید شد. به دستور شاه همه اموال و دارایی‌های تیمور بختیار مصادره شد و همه فرماندهان نظامی و شخصیت‌های سیاسی طرفدار بختیار بازداشت شدند.

تیمور به فاصله کوتاهی از خروج از ایران بر علیه شاه موضع گرفت و شروع به گردآوردن مخالفان رژیم پهلوی در خارج از ایران به گرد خود کرد. او ابتدا به رم و ژنو و بعد به جنوب فرانسه رفت و از آنجا به استان دیاله عراق رفت.

اخراج از همه جا

در پی اخراج تیمور بختیار از ساواک و بعد ارتش شاهنشاهی، پرونده‌ای قضایی مالامال از قتل، غارت، فساد اخلاقی و شکنجه علی او در ساواک تشکیل شد و برای اجرا به دادستانی تهران فرستاده شد. با ورود بختیار به فرانسه، دادستان وقت تهران به استناد قانون استرداد مجرمین بین ایران و فرانسه خواستار استرداد وی از وزیر دادگستری فرانسه شد، اما تابعیت عراقی بختیار مانع از این کار شد.

با این حال دولت وقت فرانسه به شاه ایران وعده داد تا زمان حضور تیمور بختیار در فرانسه، پلیس مخفی فرانسه مراقب رفتار اوست و به ساواک گزارش روزانه می‌دهد.

به دعوت مقامات وقت رژیم بعث عراق بختیار عزم سفر به بغداد از طریق خاک لبنان کرد، اما در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۷ در فرودگاه لبنان به اتهام حمل غیر قانونی اسلحه بازداشت شد. دولت وقت ایران از این فرصت استفاده کرد و با ارائه مدارک مجرمیت او از دولت وقت لبنان خواستار استرداد بختیار شد، اما دولت لبنان به این درخواست توجهی نکرد و او را یک روز بعد آزاد کرد.

علی امینی رئیس دولت وقت ایران هم در واکنش به این اقدام مقامات لبنان در فروردین ۱۳۴۸ روابط سیاسی و دیپلماتیک ایران با لبنان را قطع کرد.

برخی تحلیل‌گران سیاسی علت این رفتار لبنان و عراق را اختلافات فکری محمدرضا پهلوی با صدام در خصوص ژاندارمی خاورمیانه شاه و همکاری نزدیک او با رژیم صهیونیستی و انتقاد مقامات سیاسی جهان عرب عنوان کردند.

تیمور بختیار در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۷ وارد عراق شد. او از اختلافات و روابط تیره شاه و صدام استفاده کرد و رهبران حزب توده، حزب دمکرات کردستان، سازمان جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی (کا. گ. ب)، جبهه ملی، ناراضیان ارتش، فئودال‌ها، مخالفین تئوری اصلاحات ارضی و مخالفان رژیم پهلوی در خارج ایران را گرد خود جمع کرد و تشکیلاتی فعال بر علیه حکومت پهلوی در عراق به وجود آورد.

بر اساس گزارش ماموران ساواک در عراق، رژیم بعث در شهر بغداد علاوه بر اختصاص یک گروهان نیروی انسانی برای حفاظت از جان بختیار، امکانات فراوانی در اختیار او قرار داده بود تا همه ناراضیان ایرانی خارج از ایران را گرد آورد و از آنان یک «سازمان آزادیبخش» علیه رژیم پهلوی تشکیل داد.

او هر چه کرد تا بتواند حمایت حضرت آیت‌الله سید روح‌الله موسوی خمینی را در آن مقطع زمانی که چهارمین سال تبعیدش را در نجف اشرف می‌گذراند، جلب کند نتوانست. بختیار حتی یک بار به صورت ناشناس به همراه استاندار نجف به دیدار امام خمینی رفت، اما اجازه نیافت تا خواسته‌اش را با امام در میان گذارد.

نقشه ترور

تیمور بختیار به صورتی غیابی در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۴۸ در دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش محاکمه و حکم اعدامش صادر شد. با ابلاغ این حکم به ساواک، این سازمان مخوف برای ترور تیمور برنامه‌ریزی کرد.

ساواک برای اجرایی کردن قصدش اقدام به شناسایی یک ناراضی ارمنی اخراج شده از ارتش شاهنشاهی با نام مستعار «فرهنگ ماه نشان» کرد. اگلن به دلیل عضویت در حزب توده از ارتش بازخرید شده بود. فرهنگ با درجه استوار یکمی از ارتش بازخرید و اخراج شده بود و به عنوان مامور نفوذ ساواک به صورت مخفیانه و غیرقانونی از ایران خارج شد و به ژنو نزد بختیار رفت.

فرهنگ توانست با جلب اعتماد بختیار یکی از محافظان خانواده‌اش شود. بنا بر اسناد بجا مانده از ساواک، فرهنگ برای همکاری با ساواک ۵ شرط گذاشت و با مقامات وقت این سازمان امنیتی به توافق رسید.

خروج غیرقانونی اش از کشور بخشیده شود، بعد از بازگشت به ایران با یک درجه ترفیع با درجه ستوان سومی به استخدام مجدد ارتش درآید، ۲۵۰ هزار تومان به عنوان پاداش دریافت کند، تا زنده است یک خانه سازمانی در اختیارش باشد و از تاریخ بازخریدش در ارتش تا تاریخ بازگشت به ایران بدون در نظر گرفتن پولی که به خاطر بازخرید دریافت کرده بود، حقوق بازنشستگی بگیرد و این مبلغ یکجا به حسابش واریز شود. همچنین با مقامات وقت ساواک توافق کرد بعد از عملیات ترور، به سرعت از مهلکه نجات داده شود.

فرهنگ برای پیاده کردن هدف ساواک نیاز به حضور مستمر کنار بختیار و خانواده‌اش داشت چرا که تیمور بختیار نسبت به هر نوع جابجایی بدون اطلاعش عکس‌العمل شدید نشان می‌داد و این مسئله احتمال لو رفتن عملیات ترور را بیشتر می‌کرد. این مشکل در تیر ۱۳۴۹ برطرف شد.

با وجودی که بختیار با کشف قرائن و شواهدی مدتی بود احساس ناامن شدن خانواده‌اش توسط ساواک را پیدا کرده بود، اما به فرهنگ سوءظن پیدا نکرده بود به همین دلیل بختیار وی را مأمور انتقال خانواده‌اش از ژنو به بغداد کرد. این مأموریت در تیر ۱۳۴۹ اجرایی شد.

بختیار در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۴۹ تصمیم گرفت در پوشش شکار در استان دیاله عراق، برخی اقدامات مرزی بین عراق و ایران را مورد بررسی قرار دهد. در سفر بختیار به دیاله اگلن ماطاوسیان (فرهنگ)، عباسعلی شهریاری و اردشیر قلی‌خانی به عنوان محافظان ایرانی به همراه ۵ محافظ عراقی همراه بختیار شدند.

کشتن قصاب

طبق گزارش ساواک، «پس از ورود خودروی حامل بختیار به استان دیاله در منطقه‌ای بیشه‌زارمانند به نام «سعدیه» در نزدیکی مرز ایران و عراق از خودرو‌ها پیاده شدند. چون هوا گرم بود قدری نوشابه نوشیدند و مدتی در سایه توقف کردند. در این بین بختیار از عباسعلی شهریاری خواست با هم به گوشه‌ای بروند و گفت که با وی کار دارد. آن دو در گوشه‌ای سرگرم صحبت بودند و محافظان مسلح عراقی نیز از دور مراقب‌شان بودند.

بهترین فرصت برای اجرای نیت فرهنگ به وجود آمد. او به دور از چشم قلی‌خانی از پشت سر به بختیار شلیک کرد و موجب زخمی شدن او شد. صدای تیراندازی بلند شد و محافظان عراقی فورا عکس‌العمل نشان داده و به سوی فرهنگ و قلی‌خانی تیراندازی کردند. قلی‌خانی به خیال آن که نقشه‌ای از جانب عراقی‌ها علیه بختیار در جریان است، به همراه فرهنگ به سوی آنان تیراندازی کردند. در این زد و خورد یک سرگرد عراقی و نظامی دیگری که متصدی بی‌سیم بود کشته شدند.

قلی‌خانی در فرصتی که با پوشش بیشه‌زار به دست آورد به سمت مرز ایران فرار کرد و شهریاری نیز بی‌خبر از آنچه در حال وقوع است، خبر تیر خوردن بختیار را به فرهنگ داد و خود نیز به سمت مرز گریخت. فرهنگ نیز از ناحیه پا زخمی شد و لنگ لنگان خود را در گوشه‌ای پنهان کرد، اما با ورود نیرو‌های جدیدالورود عراق به منطقه به سرعت شناسایی و بازداشت شد.

پیکر خون‌آلود تیمور بختیار توسط نیرو‌های امنیتی عراق به بیمارستان الرشید بغداد منتقل شد. دستگاه اطلاعاتی عراق محافظان، پیشخدمت‌ها، نگهبان و آشپز بختیار را دستگیر کرد تا علت حادثه را بفهمد.»

فرهنگ زیر شکنجه مأموران عراقی به همه ارتباطاتش با ساواک اعتراف کرد. او بعدا به همراه ۵ محافظ مسلح عراقی به اتهام خیانت در حفاظت از جان تیمور بختیار اعدام شدند

روایت قتل

ارتشبد حسین فردوست در خاطره‌ای از این اتفاق به نقل از پرویز ثابتی مدیرکل اداره سوم ساواک گفت: «قاتل تیمور بختیار یک سرگرد سابق نیروی هوایی بود که به او گفته شده بود اگر موفق به قتل تیمور بختیار شود او با پول گزاف به آمریکای جنوبی اعزام خواهد شد. بر اساس این ادعا سرگرد مورد نظر نیز این وعده را پذیرفت و تیمور بختیار را در شکارگاه به رگبار بست و به سوی مرز ایران گریخت و ساواک هم به وعده خود وفا کرد و او را با پول وعده شده به آمریکای جنوبی اعزام کرد.»

تیمسار نعمت‌الله نصیری سومین رئیس ساواک از ابتدای کار از طریق اسدالله علم در جریان اقدامات و اخبار ترور بختیار قرار گرفت و گزارش‌های خود را به طور خصوصی به اطلاع شاه رساند.

در مجموعه هفت جلدی «یادداشت‌های اسدالله علم» که سال‌ها بعد از مرگش در آمریکا منتشر شد، در خاطرات روز ۲۴ مرداد ۱۳۴۹ که درباره نحوه ترور تیمور بختیار بود، آمد: «ایادی ما در اطراف بختیار موفق شدند او را با تیر بزنند. روزی که در بغداد برای شکار به خارج از شهر رفته بودند کسی که او خیال می‌کرد از همه به او نزدیک‌تر است و از ایادی ما بود او را زد، ولی متأسفانه این مرد پوست کلفت هنوز نمرده است.

من عقیده دارم که خواست خداست برای اینکه بیشتر رنج و عذاب ببرد. بالاخره می‌میرد. این آدم شقی خیلی مردم را اذیت کرد که برای خودش مقام و پول به دست آورد. ولی از حق نباید گذشت، مرد شجاع و نترسی است. گویا حسن‌البکر رئیس‌جمهور عراق تاکنون سه بار از او عیادت کرده است.»

علم در خاطرات روز ۳۱ مرداد ۴۹ هم نوشت: «خبر قطعی رسیده است که بختیار مرده و عملش تمام شده است. نمی‌دانم تا چه حد باید آن را بپذیرم. به عرض رساندم. شاهنشاه هم مردد بودند و باور نمی‌کردند»

او در خاطرات روز دوم شهریور ۱۳۴۹ هم اینچنین نوشت: «صبح شرفیاب شدم. عرض کردم قتل بختیار انعکاس عجیبی در مردم داشته است.

عده زیادی که از کشته شدن این آدم شقی خوشحال هستند، یک عده دیگر هم از این قدرت عجیب دستگاه شاهنشاه ماست‌ها را کسیه کرده اند، حتی می‌گویند آن دو نفر جوانی که هواپیمای ملی ما را ربودند، مأمور ساواک بودند که خواستند رد گم کنند و آن‌ها هم در قتل بختیار شرکت کردند.

شاهنشاه خندیدند. فرمودند، این قسمت که مهمل است، ولی شما تأیید بکنید! چه بهتر که قدرت ما هم مثل قدرت سابق انگلیس‌ها افسانه‌ای بشود.»

پس از مرگ تیمور بختیار همسر و دو فرزندش مدتی در عراق نگه داشته شدند، اما با مجوز مقامات عراقی بالاخره موفق شد عراق را به مقصد سوئیس ترک کند. او و فرزندانش بعد از این ماجرا هر نوع فعالیت سیاسی را کنار گذاشتند.

عباس سالور که در زمان مرگ بختیار استاندار خوزستان بود در خاطراتش نوشت: «تیمور بختیار در عراق با ارسال نامه‌های دوستانه و کمک‌های مالی به دوستان خود می‌خواست برنامه‌های خود را در نواحی مرزی و داخلی کشور اجرا نماید. از این نظر ساواک مناطق مرزی را تحت کنترل داشت و از مراسلات و فعالیت‌های او و همکاران و طرفدارانش مطلع بود.

در بسیاری موارد پاسخ نامه‌ها به وسیله ساواک نوشته می‌شد. بختیار برای ۱۹ نفر از کلانتران و بزرگان ایل بختیاری نامه ارسال کرده و گاهی هم پول حواله کرده بود.

به رؤسای ساواک شهرستان‌ها و استان‌ها که تصور می‌کرد نسبت به او وفادار هستند نامه می‌نوشت، که آن‌ها عینا نامه‌ها را به رؤسای خود می‌دادند. از جمله به رئیس ساواک دزفول، سرهنگ افراسیابی نامه‌ای نوشته بود که او این نامه را به تیمسار خاوری رئیس ساواک خوزستان داد. همچنین به رؤسای ساواک خوزستان، کهگیلویه و بویراحمد، سنندج، اصفهان، کرمانشاه، بوشهر، بندرعباس و رضائیه نامه نوشت.

به شیوخ خوزستان نیز نامه می‌نوشت و گاهی پول می‌فرستاد. از جمله به شیخ صدام برامک نامه نوشته بود به همراه ۳۰ هزار تومان پول، که با عشایر شوش و کارون اهواز تماس بگیرد. با مکی فیصلی که دو دوره نماینده مجلس بود، با شیخ فیصل طرفی نیز مکاتبه نمود که ساواک اطلاع داشت.»

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین