فرارو- "فرید زکریا" مفسر سیاسی در ژوئن ۲۰۱۸ میلادی خود را در کامپو دی فیوری در مرکز رم در مواجه با "استیو بنن" دید که در آن زمان استراتژیست ارشد ترامپ رئیس جمهور وقت امریکا بود. بنن که زکریا او را "شخصیتی دمدمی مزاج" و "مجرایی برای احیای احساسات بومی گرایانه در سطح بین المللی" توصیف کرده به ایتالیا رفته بود تا دو حزب پوپولیست یکی راستگرا و دیگری چپگرا را متقاعد کند که منافع آنان با یکدیگر همسو میباشد. او توجه زکریا را به بنای یادبود جوردانو برونو شاعر و کیهانشناس قرن شانزدهمی که درباره جهان دیدگاههای کوپرنیکی داشت و به جرم ارتداد در آتش سوزانده شد جلب کرد.
به گزارش فرارو به نقل از نیویورکر، بنن توضیح داد که گالیله سازش کرد برونو یک قهرمان واقعی باقی ماند. زکریا از تحسین برونو توسط بنن که به عنوان شخصیتی مترقی و پیشرو در عرصه روشنگری شناخته میشود شگفت زده شد. با این وجود، بنن کمتر به اصل نظرات برونو علاقمند بود. جاذبه برونو برای او سرپیچی سازش ناپذیر اش بود.
زکریا مینویسد: "این اعتقاد بنن بود که در زمان آشفتگی، رادیکالیسم بدون دخالت دادن احساسات تنها گزینه موجود است".
زکریا در کتاب جدید خود با عنوان "عصر انقلاب: پیشرفت و واکنش از ۱۶۰۰ تاکنون" آشفتگی را میپذیرد، اما در برابر رادیکالیسم مقاومت میکند. او میگوید به هر کجا که نگاه کنید میتوانید تغییرات چشمگیری را ببینید. نظم بین المللی مبتنی بر قوانین بی ثبات شده است. شکاف سنتی چپ و راست تغییر شکل داده است. اجماع اقتصادی تجارت دوستانه در دوران پسا کمونیستی در برابر حمایت از صنایع داخلی و خودکامگی تسلیم شده است. با توجه به این که ممکن است در "یکی از انقلابیترین دورههای تاریخ" در حال زیستن باشیم او فکر میکند که میتوان از دورههای انقلابی پیشین به ویژه دورههایی که شامل انقلابهای واقعی بود درسهایی گرفت.
زکریا خاطر نشان میسازد که مفهوم انقلاب مقولهای لغزنده است. چگونه است که بنن خود را یک انقلابی معرفی میکند؟ زکریا مشکل را در خود واژه "انقلاب" نهفته میداند. "انقلاب" در ابتدا برای توصیف حرکت مداری یک جرم آسمانی حول یک محور ثابت به کار گرفته شد. یک انقلاب کامل با بازگشت به نقطه شروع کامل میشود، اما دیری نپایید که این واژه معنای ثانویهای پیدا کرد و نشان دهنده گسیختگی بود که همه چیز را کاملا متفاوت میکند.
این واژه اکنون به تحول اشاره دارد. زکریا اشاره میکند چیزی عمیقتر در انقلاب وجود دارد. انقلابها بذرهای خنثی کننده را در خود دارند:"پیشرفتهای رادیکاال با واکنشهای منفی و اشتیاق به عصر طلایی گذشته که ساده، منظم و خالص تصور میشود همراه میشوند".
اگر به نتیجه منطقی خود برسیم این تصور نمایانگر یک ایده ادواری از تاریخ خواهد بود یک تصور سرنوشت گرایانه که اخیرا در میان محافظه کاران مورد توجه قرار گرفته است. زکریا معتقد است که ما میتوانیم پیشرفت کنیم و این کار را انجام میدهیم. با این وجود، او در پذیرش این فرض که تاریخ به سمت شکوفایی هر چه بیشتر انسان حرکت میکند جانب احتیاط را رعایت میکند.
کتاب زکریا نشان دهنده تلاش برای تمایز قائل شدن بین انقلابهایی است که الهام بخش واکنشهای هیجانی لحظه بوده اند و انقلابهایی که پایدار بودند. به گفته زکریا خوش اقبالترین مدلها را میتوان در هلند و انگلستان یافت. در قرن شانزدهم تمام اروپا با مجموعهای از شوکهای اقتصادی، تکنولوژیکی و اجتماعی مواجه شد: جهانی شدن برانگیخته شده توسط عصر اکتشاف، نوآوریهایی که از جنگ و ضرورت گسترش اقتصادی پدید آمدند و "هویت رادیکال. انقلاب که توسط اصلاحات پروتستان هدایت میشد پس از آن که اکثر هلندیها حکومت هابسورگ را کنار زدند و در سال ۱۵۷۹ میلادی نظام جمهوری را تاسیس کردند مبتنی بر تغییرات ذکر شده بود.
هلندیها به دلایل جغرافیایی به اقتدار پراکنده عادت داشتند نه متمرکز. در نتیجه تمرکز فئودالی هرگز برقرار نشد. زکریا میگوید: "هلندیها برای انجام هر کاری مجبور بودند با یکدیگر همکاری کنند". توسعه فناورانه به شکل آسیابهای بادی یک ضرورت برای بقا بود و شهرنشینی زودرس زیرساختی را برای صنعت و تجارت فراهم کرد. تغییر فرهنگی به سمت پروتستانیسم مشوق آزاداندیشی بود و امور مالی در قالب اولین بورس اوراق بهاردار جهان دموکراتیک شکل گرفت و رهبران جمهوری به اندازه کافی عاقل بودند که بر سر منافع تجاری کشور با یکدیگر متحد شدند.
با این وجود، زکریا میگوید این پیشرفت سریع موجی از خاطرات تخیلی دوران طلایی از دست رفته را به همراه داشت. جمهوری هلند بین پویایی اقتصادی تکنوکراتها و انگیزههای باستان گرایانه جمعیتهای محافظ روستایی که توسط بازرگانان و بانکداران لیبرال پشت سر گذاشته بودند دچار دو دستگی شد.
دوران طلایی آن کشور در سال ۱۶۷۲ میلادی با حمله فرانسویها به پایان رسید. انگلستان مانند هلند آماده بود تا گذاری یکپارچه به نظامی لیبرال داشته باشد. زکریا بر این باور است که درخشش انقلاب شکوهمند* انگلستان در همکاری نخبگان ویگ (لیبرال) و محافظه کار آن کشور برای فرار از دو حزبی و جلوگیری از قطبی سازی خطرناک و در توافق آنان مبنی بر این بود که شکوفایی انگستان و نه شکوه خاندان یا غیرت دینی منافع ملی انگلستان را تعریف کند.
آن گونه که زکریا میگوید یک انقلاب خوب توسط بازیگران سیاسی آغاز نمیشود بلکه زمانی رخ میدهد که شوکهای برون زا در قالب روندهای اقتصادی یا فناوری توسط مدیریتی شایسته رام شوند. لیبرالیسم در هلند و انگلیس شکوفا شد، زیرا انقلاب در آن کشورها یک فرآیند از پایین به بالا بود. هنگامی که رهبران هلندی و انگلیسی مداخله در جریان امور انسانی را مناسب میدیدند صرفا به اجرا، تایید و تدوین دگرگونیهایی که پیشتر در جامعه در سطح زیرین سیاست رخ داده بود راضی بودند.
از دید زکریا یک انقلاب خوب به حدود نیروهای طبیعی احترام میگذارد و یک انقلاب بد از مرزها عبور میکند و واکنشهای منفی لازم را برمی انگیزد. مثال متقابل زکریا برای هلند و انگلیس، فرانسه است که انقلابی همراه با شکستی فاحش بود، زیرا نخبگان انقلابی کوشیدند مدرنیته و روشنگری را با فرمانی از بالا به پایین بر کشوری تحمیل کنند که جمعیت آن عمدتا برای آن آماده نبود. زکریا میگوید دوره حکومت وحشت و ترور و تثبیت قدرت تحت زمامداری ناپلئون اثبات میکند که تغییرات اجتماعی "باید بهصورت ارگانیک" رخ دهد.
"ناتان پرل روزنتال" استاد تاریخ در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در کتاب "عصر انقلابات و نسلهایی که آن را ساختند" آن چه را "تاریخ ضد استثناگرایی عصر انقلاب" مینامد ارائه میکند. به نظر او راه دیگری برای درک این که چرا انقلابهای بزرگ فراآتلانتیکی که در قرن نوزدهم در ایالات متحده، فرانسه، هائیتی و امریکای لاتین رخ دادند اغلب شکست خورده قلمداد شده اند را ارائه میدهد. پرل روزنتال برخلاف زکریا باور ندارد که روندهای معکوس ضد انقلابی یا غیر لیبرال بدان خاطر بروز پیدا میکنند که انقلابیون اولیه بیش از اندازه دچار جاه طلبیهای متکبرانه و بی حد و حصر بوده اند.
او در عوض استدلال میکند که درجهای که این انقلابها به اهداف برابری خواهانه خود دست یافته اند یا برآورده نشده اند و باید در پرتو فرآیندهایی درک شوند که یک نسل کامل به طول انجامیده تا آشکار شود. هنری کیسینجر در سال ۱۹۷۲ میلادی از "ژو آنلای" نخست وزیر وقت چین پرسید که در مورد انقلاب فرانسه چه فکر میکند. گفته میشود ژو در پاسخ گفته است:"گفتن در این باره خیلی زود است".
پرل روزنتال معتقد است که شور و شوق انقلابی را صرفا باید به عنوان جرقه یک کار طولانیتر ارزیابی کرد. به عنوان یک پژوهش کتاب پرل روزنتال یک مشارکت الهام بخش در مورد بحثهای تاریخی همیشگی است. آیا انقلاب آمریکا پروژه برابری طلبی رادیکال بود یا صرفا انتقال قدرت نخبگان محسوب میشد؟ آیا انقلاب فرانسه توسط نیروهای ارتجاعی خارجی متوقف شد یا اساسا در ابتدا غیرلیبرال بود؟
پاسخ او این است که ما نباید نگاه خود را به نقاط عطف ظاهرا تیز و دگرگونیهای چشمگیر محدود کنیم بلکه در عوض بهتر است گذشته را به عنوان مجموعهای از کارزارهای متوالی و درهم تنیده روایت کنیم. او اشاره میکند گرفتار شدن در فانتزی انقلاب آنی عواقب مهمی به دنبال دارد که از همه آنها مضرتر از دست دادن بالقوه ایمان به احتمال تغییر در صورتی است که تحول به همان سرعتی که انتظار میرود رخ ندهد. پرل روزنتال تمام تلاش خود را میکند تا چیزی سازنده را در ایده یک رویداد بزرگ حفظ کند که برای به ثمر نشستن آن نیاز به تغییر نسل وجود دارد.
کتاب زکریا نتیجه گیری میکند که انقلابها زمانی با شکست مواجه میشوند که در جامعهای رخ دهند که آمادگی سازگاری با شرایط جدید را ندارد. او در مورد این که چه نوع نتایجی ممکن است مطلوب باشد حرف چندانی برای گفتن ندارد، اما در مورد کارهایی که نباید انجام دهیم حرف زیادی برای گفتن دارد. او به شدت نگران ظهور سیاستهای هویتی است. اگرچه او کتاب خود را با حکایت بنن آغاز میکند، اما به این نکته اشاره دارد که مردانی از سنخ بنن ارزش نگرانی زیادی ندارند و بهتر است به عنوان عکس العملی قلمداد شوند که توسط چپ افراطی ایجاد میشود.
توجه به سیاست هویتی معاصر به توضیح ارزیابی او از سوابق انقلابی کمک میکند. از دید او انقلاب شکوهمند انگلستان خوب بود، زیرا نخبگان محافظه کار و لیبرال آن زمان موافقت کردند که از اختلافات مذهبی دست بردارند و به جای آن بر اشتراکات اقتصادی تمرکز کنند. او میگوید در انقلاب فرانسه به این موضوع توجه نشد و همه چیز از کنترل خارج شد. او مینویسد:"وقتی همگان یا میهن پرست قلمداد شوند یا خائن نتیجه سرهایی هستند که به باد میروند".
از دید زکریا تا زمانی که سیاستمداران از هویت برای تشویق هواداران شان استفاده نکنند میتوان نظم اجتماعی را حفظ نمود و تهدید معلق "واکنش" را از بین برد. او مینویسد:"جایی که سیاست با اقتصاد شکل میگرفت امروز با هویت تغییر میکند".
*همان انقلاب سال ۱۶۸۸ انگلستان است که، چون بدون درگیری به پیروزی رسید با عناوینی، چون انقلاب بدون خونریزی یا انقلاب ۱۶۸۸ و انقلاب آرام نیز نامیده میشود و با توافقی که صورت گرفت حکومتی دموکراتیکتر جایگزین نظام پادشاهی شد. آن انقلاب زمانی شکل گرفت که شاه ویلیام سوم و ملکه ماری دوم به جای شاه جیمز دوم نشسته و تاج و تخت او را به دست گرفتند و در این جابجایی قدرت شاه جدید موافقت نمود تا به عنوان یک پادشاه محدود عمل نماید به علاوه اختیارات و قدرت بیشتری را به پارلمان واگذار کند. آن انقلاب اگرچه کوتاه و بدون شور و هیجان انقلابهای دیگر بود، اما نه تنها نتیجه آن، یعنی سلطنت مشروطه تا به امروز نظام حاکم بر انگلستان را رقم زده بلکه دستاوردهای این انقلاب موجب پدید آمدن رویدادهایی شد که نخستین دموکراسی مدرن را پایه ریزی کرد.