شرلوک هولمز، کارآگاه افسانهای، اولین بار در سال ۱۸۸۷ در رمان «مطالعه مخملی» ظاهر شد. او از همان ابتدا محبوب مردم بود، به قدری که خالق او، آرتور کونان دویل، از آفرینش هلمز پشیمان شد، چرا که فکر میکرد نوشتن داستانهای این کارآگاه غیرمتعارف او را از کار و زندگی انداخته است.
به گزارش العربیه فارسی، داستانهای هلمز به صورت سریالی در مجله «استرند» در دوران ملکه ویکتوریا منتشر میشدند. هروقت قرار بود قسمت جدیدی از هلمز منتشر شود، مردم دم دکههای روزنامهفروشی صف میکشیدند. به گفته یک مورخ، کونان دویل به خاطر مخلوق ادبیاش از ملکه ویکتوریا هم معروفتر شده بود.
سرانجام جان کونان دویل به لبش رسید، و در داستان «مساله نهایی» که در دسامبر ۱۸۹۳ در استرند منتشر شد، هلمز را از صخرهای بر فراز آبشار رایشنباخ به پایین پرت کرد. آن روز در دفتر خاطراتش نوشت: «هلمز را کشتم». بعدها هم گفت: «دیگر داشت حالم از هلمز به هم میخورد.»
واکنش عمومی به مرگ هلمز تکاندهنده بود. بیش از ۲۰۰۰۰ خواننده اشتراک استرند خود را لغو کردند. کلوپهای زیادی مخصوصا در آمریکا برای زنده نگه داشتن هلمز تاسیس شد.
خوانندگان خشمگین نیز نامهنگاری خود را به کونان دویل آغاز کردند. در این نامهها آنها با لحنهای مختلف، از خواهش و تمنا گرفته تا ناسزا و تهدید، از نویسنده میخواستند تا مخلوق خود را به زندگی بازگرداند.
کونان دویل حدود یک دهه در برابر خواست عموم مقاومت کرد و داستان دیگری درباره هلمز ننوشت. با این حال، او بالاخره در برابر تقاضای مردم کوتاه آمد و شروع به نوشتن مجموعه دیگری از داستانی هلمز کرد، و دیگر هرگز کارآگاه افسانهای را نکشت.
واکنش عموم به مرگ هلمز پدیدهای جدید در تاریخ فرهنگ و ادبیات بود. تا آن زمان خوانندگان معمولاً آنچه که در کتابهای مورد علاقهشان میخواندند را میپذیرفتند، و خواهان تغییر داستان نمیشدند.
اما در اواخر قرن نوزدهم این توقع در خوانندگان ایجاد شد که ادبیات مورد علاقهشان باید حداقل با برخی انتظارات آنها مطابقت داشته باشد، و زنده نگه داشتن هلمز مشهورترین نماد این خواست بود.
پدیده تاثیرگذاری متقابل خوانندگان و بینندگان روی آثار ادبی و سینمایی، که امروزه بخشی جاافتاده از عرصه فرهنگی شده است، تا اواخر قرن نوزدهم به معنای کنونی وجود نداشت. کونان دویل و مخلوقش هلمز مسئول آغاز این پدیده شدند، و بدین ترتیب بود که شرلوک هلمز دنیا را تغییر داد