bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۵۳۹۰۹۸
"اورلاندو فیجِس" تحلیلگر اسپکتِیتور گزارش می‌دهد:

جنگ اوکراین و نگاه فانتزیِ پوتین به تاریخ روسیه

جنگ اوکراین و نگاه فانتزیِ پوتین به تاریخ روسیه

«"پوتین" همچون بسیاری از هم نسل‌های خود، در مکتب آموزشِ تاریخ شوروی روزگار سپری کرده است. پوتین هیچگاه به معنای واقعی کلمه استقلال اوکراین را به رسمیت نشناخته است. سال ۲۰۰۸ میلادی، وی به "جورج بوش" رئیس جمهور وقت آمریکا گفت که اوکراین یک کشور واقعی نیست، بلکه بخشی تاریخی از روسیه بزرگتر است. یک سرزمین مرزی مهم که از روسیه و مسکو در برابر غرب حفاظت می‌کند.»

تاریخ انتشار: ۰۱:۵۰ - ۲۵ اسفند ۱۴۰۰

فرارو-"اورلاندو فیجِس" تحلیلگر پایگاه خبری "اسپکتِیتور" در مقاله ای، ریشه‌های اصلی وقوع جنگ اوکراین را در باور‌های تاریخی و فکری "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه ارزیابی می‌کند و به طور خاص بر این باور است که استدلال‌های پوتین مبنی بر اینکه علت اصلی حمله مسکو به اوکراین گسترش ناتو به سمت شرق بوده، از اساس غلط است و نباید اینگونه استدلال‌ها را به مثابه دلایل اصلی این رویداد به حساب آورد. اورلاندو فیجِس به طور خاص در مقاله اش اعتقاد پوتین به ایده "جهان روسی" و متحد کردن "اسلاوها" (قومیت و نژاد اصلی مردم روسیه) را محرک اصلی وی در به راه انداختن جنگ اوکراین تحلیل می‌کند و استدلال‌های مختلفی را نیز در این رابطه مطرح می‌کند.

اورلاندو فیجِس در پایگاه خبری اسپکتِیتور می‌نویسد: «برخی ناظران و تحلیلگران بر این باورند که جنگ روسیه، عملا شکاف‌ها در رهبری روسیه را عیان کرده است. از سویی، این نکته نیز روشن شده که جنگ اوکراین، جنگ پوتین علیه این کشور است. در این راست، گزاره توسعه "ناتو" به سمت مرز‌های شرق، یک مولفه ثانوی و در واقع بهانه‌ای است که پوتین از آن استفاده کرده تا بتواند شکاکانی نظیر "سرگی لاوروف" وزیر خارجه روسیه را در سمتِ خود داشته باشد. هدف اصلی پوتین این است که بار دیگر اوکراین را به مثابه بخشی از حاکمیت روسیه درآورد. وی در این زمینه تصویری مخدوش از خانواده یِ ملت گونه‌ای دارد که در سرزمین‌های روسیه، اوکراین، و بلاروس (به صورت جداگانه) زندگی می‌کنند. از این منظر، جنگ پوتین علیه اوکراین، جنگی با محوریت تاریخ است. با این حال باید توجه داشت که تصور وی از تاریخ، حالتی فانتزی و خیالی دارد.

به گزارش فرارو، پوتین همچون بسیاری از هم نسل‌های خود، در مکتب آموزشِ تاریخ شوروی روزگار سپری کرده است. پوتین هیچگاه به معنای واقعی کلمه، استقلال اوکراین را به رسمیت نشناخته است. سال ۲۰۰۸ میلادی، وی به "جورج بوش" رئیس جمهور وقت آمریکا گفت که "اوکراین یک کشور واقعی نیست بلکه بخشی تاریخی از روسیه یِ بزرگتر است. یک سرزمین مرزی مهم که از روسیه و مسکو در برابر غرب حفاظت می‌کند. "

امکان دارد که این گزاره اید‌هایی بوده که وی احتمالا آن را در هر کتاب تاریخ روسی از جمله کتاب "تاریخ دولت روسیه (۱۸۲۹-۱۸۱۸) " نوشته "نیکولای کارامزین" که یک اثر مهم در بحث تاریخ نگاری امپراطوری روسیه است مطالعه کرده باشد. خوانشِ پوتین از این مساله به وی می‌گوید که روسیه زمانی قوی و قدرتمند بوده که مردمش در پسِ یک دولت قوی، متحد شده اند. در نقطه مقابل، روسیه وقتی که مردمانش دچار تفرقه و جدایی شده اند و اصول روسی که آن‌ها را به اصطلاح متمایز و متحد کرده رها کرده اند، ضعیف و آسیب پذیر شده است.

اوکراین جایگاهی ویژه در نوعِ نگاه پوتین به تاریخ دارد. این کشور هم "سرزمین مرزی" (معنای کلمه اسلاویِ 'ukraina') و در عین حال مجرای مطرح شدنِ ایده‌های غربی در روسیه است. درست به همین دلیل است که تزار‌های روسی تا حد زیادی انتشار آثار و کتاب به زبان اوکراینی را در قرن نوزدهم ممنوع کرده بودند. آن‌ها از این نکته هراس داشتند که ملی گراییِ اوکراینی می‌تواند به یک نیروی دموکراتیک تبدیل شود. پوتین نیز به همین منوال از اوکراین در هراس است. روند رو به رشدِ ایجاد دموکراسی در اوکراین در سال‌های اخیر، از چشم پوتین و به طور کلی دولت روسیه، به مثابه تهدیدی جدی علیه روسیه و نظام سیاسی آن پنداشته شده است.

البته که پوتین به طور عیان، ترس و نگرانی خود را بروز نمی‌دهد با این حال آن‌ها را در قالب "تاریخ" ارائه می‌کند تا به نوعی واقعی به نظر برسند. در ماه جولای سال ۲۰۲۱، پوتین مقاله‌ای بلند و طولانی را با عنوان "در باب وحدت تاریخی روس‌ها و اوکراینی ها" نوشت و در قالب آن به تمامی تلاش‌های غرب ظرف ۴۰۰ سال اخیر با هدف قرار دادنِ اوکراین در برابر روسیه اشاره کرد. وی به نحوی بنیادین استدلال کرد که روندِ ملی گرایی در اوکراین، توسط دشمنان روسیه ایجاد شد تا از این طریق بتوانند امپراطوری روسیه را به کل نابود کرده و آن را تجزیه کنند.

به دلیل اینکه مقاله مذکور پُر از ارجاعات محرمانه به اختلافات دیرینه و تاریخی است، بدون تردید نمی‌توان آن را مقاله‌ای صرفا در راستای اهداف تبلیغاتی دانست. با این حال، پوتین در سخنرانی هایش از "استپان باندِرا" سخن گفته است. فردی که یک ملی‌گرای اوکراینی بود و چریک‌های همراه با وی در زمان جنگ جهانی دوم با نازی‌ها همکاری کردند. در این راستا، پوتین اینطور استدلال کرده که دولت "ولادیمیر زیلِنسکی" متکی به باند‌های مسلحی است که به شدت از سوی کشور‌های غربی تجهیز و تامین مالی می‌شوند.

دیدگاه و ایده خاص پوتین مبنی بر "جهان روسی" که به طور خاص از سال ۲۰۱۲ تا حد زیادی به سیاست خارجی دولت وی جهت داده نیز از منظر تاریخی از بنیان‌های چندان قوی برخوردار نیست. این ایده توسط "پاتریشیا کیریل" رهبر کلیسای ارتدوکس روسیه مطرح شده و نقطه تاکید آن "اتحاد اسلاوها" (قومیت اصلی مردم روسیه) زیر پرچم این کشور است. مساله‌ای که بویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به شدت آسیب دیده است. این دیدگاه به طور خاص بر پوتین تاثیرات قابل توجهی داشته است و پوتین بار‌ها با استناد به همین دیدگاه بوده که از حق کشورش مبنی بر دفاع از افرادی که به زبان روسی سخن می‌گویند حمایت کرده است. او به طور ویژه در این رابطه می‌گوید: "ده‌ها میلیون نفر از هموطنان ما در خارج از قلمرو روسیه پس از سال ۱۹۹۱ قرار گرفته اند و از سرزمین اصلی خود جدا افتاده اند. "

این واقعیت که این روس‌ها خود را شهروندان دولت‌های مستقل خارجی می‌پندارند، به هیچ عنوان در محاسبات و تحلیل‌های پوتین جایی ندارد. از دید وی، تاریخ، وحدت سرزمین‌های روسی را الزامی و توجیه می‌کند و در این چهارچوب، شبه جزیره کریمه، دونباس و اوکراین باید به "روسیه یِ بزرگتر و تاریخی" ملحق شوند. تمدنی که قدمت تاریخی زیادی دارد.

این شیوه تفکر تمدنی مستقیما از نوع تفکرِ "اسلاووفیل‌های قرن نوزدهم" ناشی می‌شود. همان افرادی که می‌خواستند روسیه، راه و مسیر غرب را به نفعِ ارزش‌های سنتی اش رد کند (زیرا روسیه باید در یک روحِ واحد جمع شود و مجسم گردد). این دیدگاه بیش از همه به "نیکولای دانیلفسکی" مدیون است. کسی که استدلال نمود: "روسیه بخشی از اروپا نیست و نباید به دنبال اخذ تایید آن باشد و یا پیشرفت‌های خود را با اصول جهانیِ غربی سازکار کند. اصولی که صرفا به دنبال دیکته کردن برخی مسائل از سوی غرب به کشور‌های مختلف جهان هستند. " در این راستا، کلیه موضع گیری‌های پوتین مبنی بر اتخاذ استاندارد‌های دوگانه و ریاکارانه توسط کشور‌های غربی، ریشه در این نوع طرز تفکر دارد.

یکچنین ایده‌هایی همچنین "تزار نیکلاس اول" را رهنمون به جنگ با کل اروپا در جنگ کریمه کردند. جنگی که به ادعای او برای دفاع از ارتدوکس‌هایی بود که در آن سوی مرز‌های روسیه بودند. البته که این جنگ با شکست وی نیز همراه شد. در آن زمان، تزار روس، اراده قدرت‌های غربی در مقابله با روسیه و حمله آن به قلمرو امپراطوری عثمانی را دست کم گرفته بود و اینطور خود را گول زده بوده که اسلاو‌هایی که در قلمرو امپراطوری عثمانی زندگی می‌کنند، با آغوشِ باز از هم نژادان خود استقبال خواهند کرد.

اینطور به نظر می‌رسد که پوتین هم اشتباه مشابهی را مرتکب شده است. شاید روس‌های شرق اوکراین به نفع احزاب و گروه‌های حامی روسیه در گذشته رای داده باشند، با این حال، جنگ کنونی، آن‌ها را پشتِ دولت "ولادیمیر زیلِنسکی" و علیه روسیه متحد کرده است.

پوتین همچنین اراده اوکراینی‌ها در دفاع از کشورشان را نیز دست کم گرفته است. اوکراینی‌ها ملتی متنوع از حیث نژاد هستند با این حال، شماری زیادی از آن‌ها ریشه هایشان به "کوساک ها" باز می‌گردد که بهترین مبارزان و جنگجویان تزار‌های روسی از این نژاد بودند و جنگ‌های زیادی را به نفع روسیه به پیروزی رساندند. باید گفت که به نظر می‌رسد پوتین، تاریخ روسیِ خود را فراموش کرده است.»

bato-adv
bato-adv
bato-adv