یکی از مشکلات اساسی این ازدواج با تغییر قانون اساسی ایران شکل گرفت. بر اساس اصل سیوهفتم متمم قانون اساسی در آن زمان بود که بر اساس آن، مادر ولیعهد (منظور ولیعهد آینده ایران است) الزاما باید ایرانیتبار میبود. مجلس در اقدامی بیسابقه نهتنها به فوزیه تابعیت ایرانی داد بلکه او را ایرانیتبار نامید.
چهره او شبیه هدی لامار و ویویان لی، ستارگان آن زمان هالیوود بود، امکلثوم معروف در مراسم عروسیاش در کاخ عابدین برنامه اجرا کرد، همه چیز خوب بود، اما در بستر این ازدواج سیاسی که دو کشور تاریخی ایران و مصر را به عقد هم درمیآورد، التهاب و نگرانی در جریان بود. داماد، ولیعهد ایران و عروس، خواهر پادشاه مصر بود.
روزنامه همشهری در ادامه نوشت: آنها حتی فرصت نکرده بودند به خوبی در کنار هم باشند و خلق و خوی هم را بفهمند. زبانی که با هم تکلم میکردند فرانسه بود و هر دو در میان واژگان زبان مادری، وجه مشترکی نداشتند. همین مسئله شاید از همان ابتدا ارتباط محمدرضا و فوزیه را سرد و بیروح کرده بود؛ ضمن این که دو طرف - خانوادههای عروس و داماد - با هم مجادله و جنگی پنهانی داشتند.
فوزیه، ریشه عربی نداشت و اجداد او از تبار چرکسی، آلبانیایی و فرانسوی بودند. خانواده او از دودمان پادشاهی محمدعلیپاشا بود؛ خاندانی آلبانیاییتبار که در عصر عثمانیها در مصر جد مادری او ژنرال محمد شریفپاشا نخستوزیر و وزیر خارجه و یکی دیگر از اجداد او سلیمانپاشا از افسران ارتش ناپلئون بود که به اسلام روی آورد و در ساختار قدرت در مصر ماند.
رضاشاه پس از بازگشت محمدرضا، ولیعهدش از سوئیس بهدنبال همسری برای او بود. بر اساس قانون اساسی، همسر ولیعهد باید تابعیتی ایرانی داشته باشد و از تبار قاجار هم نباشد. به همین دلیل دایره انتخاب برای محمدرضا بسیار تنگ شده بود. از سوی دیگر پیداکردن همسر برای ولیعهد به خارج از مرزهای کشور نیز رسید که با توجه به این که همسر ولیعهد باید مسلمان باشد، همه نگاهها را معطوف به خانوادههای سلطنتی اسلامی کرد که با توجه به نوپابودن بسیاری از حکومتها در منطقه، کشورهایی نظیر عراق، افغانستان و ترکیه به دلایل مختلف از فهرست حذف میشدند. در این فضا یکباره جواد سینکی، وزیرمختار ایران در مصر در تلگرامی به دربار ایران، فوزیه، خواهر ملک فاروق پادشاه مصر را نامزد وصلت با ولیعهد کرد.
در آن زمان از نظر دیپلماتیک ایران و مصر کشورهایی بودند که مراودات کمی و تنها رابطه دیپلماتیک بسیار عادی با یکدیگر داشتند. از قرائن و شواهد به نظر میرسید که ولیعهد از مسئله بیخبر است و پس از این که نظر مثبت دربار مصر برای این وصلت جلب شد او از کیفیت ماجرا باخبر شد.
خودش در کتاب «ماموریتی برای وطنم» میگوید: «کسی بر من خرده نخواهد گرفت اگر بگویم به همان اندازه که یک روستایی حق دارد در زندگی خصوصی و خانوادگی از آزادی بهرهمند باشد، پادشاه نیز باید از این حق بدوی برخوردار باشد. پس از بازگشت من از اروپا در اواخر دوره تحصیلات من در دانشکده افسری، اعلیحضرت فقید به فکر افتاد همسر شایستهای برای من انتخاب کند. به نظر من پدرم از این اقدام ۲ منظور داشت؛ یکی آن که میخواست همسر من شاهزاده خانمی اصیل و از دودمان نجیبی باشد و دوم آن که میان دربار ایران با خانواده سلطنتی دیگر نسبت سببی برقرار کند و روابط ایران با یکی از کشورهای دوست و نزدیک استوارتر شود.
او عکس شاهزاده خانم فوزیه را دیده و او را پسندیده بود. او پس از اطمینان از موافقت دولت مصر، نخستین اطلاع را به من از طریق اعلام خبر نامزدی من داد. تا آن تاریخ، من چهره همسر آینده خود را ندیده بودم و از همین جهت ترتیبی داده شد که من به مصر عزیمت کنم و طی ۲هفته اقامت با شاهزاده خانم فوزیه آشنا شوم.»
یکی از مشکلات اساسی این ازدواج با تغییر قانون اساسی ایران شکل گرفت. بر اساس اصل سیوهفتم متمم قانون اساسی در آن زمان بود که بر اساس آن، مادر ولیعهد (منظور ولیعهد آینده ایران است) الزاما باید ایرانیتبار میبود. مجلس در اقدامی بیسابقه نهتنها به فوزیه تابعیت ایرانی داد بلکه او را ایرانیتبار نامید.
محمدرضاپهلوی به مصر رفت و در مهمانیهای درباری ملکفاروق شرکت کرد. مجلس عروسی در کاخ عابدین در قاهره برگزار شد و صیغه عقد را رئیس دیوان عالی مصر خواند. در مراسم عروسی، امکلثوم خواننده معروف دنیای عرب برنامه اجرا کرد و محمدرضا و عروسش برای برگزاری جشن به تهران آمدند.
در تهران، اما اختلافات میان اشرف و فوزیه و برخی از اعضای خانواده سلطنتی مصر و ایران بالا گرفت. یکی از ماجراهای جالب این مراسم دخالت بسیار نازلی صبری، مادر فوزیه در کار آمادهسازی جشنها در تهران بود. از سوی دیگر ملکه نازلی که برای مراسم ازدواج محمدرضا پهلوی و دخترش فوزیه، گردنبند و گوشوارهای از الماس را به جواهرسازی ون کلیفاند آرپلز سفارش داده بود ادعا کرد که جواهراتش گم شده است، اما وقتی که پیدا شد باعث خجالت بسیار فوزیه، عروس دربار شد.
رابطه رضاشاه با عروسش بسیار خوب بود و گفته میشود که هیچ وقت بدون حضور او شام نمیخورد. مادر شاه، اما با فوزیه رابطه خوبی نداشت و مثل دخترش اشرف، همزاد محمدرضا، بهشدت با عروس مصریاش سرناسازگاری و جنگ داشت. از سوی دیگر شمس، خواهر بزرگتر شاه با فوزیه رابطهای حسنه و احترامآمیز داشت.
محمدرضا نسبت به فوزیه بیمیل بود و وقتی فرزند اول آنها دختر شد این رابطه سردتر شد و گفته میشود که رضاشاه نیز ناخرسند از این که فرزند اول ولیعهدش دختر است، بهشدت ناراحت شد. فوزیه در دربار ایران جایگاه خاصی نداشت و بیشتر اوقات تنها بود و در خلوت خود با ندیمهای که از مصر آورده بود به سر میبرد. ضمن این که بعد از شهریور ۲۰ و پادشاهی محمدرضا این رابطه سردتر شد و به گفته حسین فردوست او پی به خیانتهای شاه جوان به خود برد تا این که در سال۱۳۲۴ با دخترش شهناز و همسرش شاه ایران را ترک کرد و به مصر رفت و بیانیه طلاق میان محمدرضا و فوزیه خوانده شد.
فوزیه در مصر با وزیر دفاع این کشور ازدواج کرد و در سال ۱۳۹۲ در ۹۱ سالگی در اسکندریه مصر درگذشت. او هیچگاه تا پایان عمر درباره شاه ایران در هیچ گفتوگویی حضور نیافت و خاطرهای هم ننوشت.