سعید عابدپور در روزنامه اعتماد نوشت: زمانی در این کشور مردمانی از جنس آفتاب بر زمین قدم میزدند؛ مردمانی که آیینه تمامنمای خلوص و پاکی و صفا بودند، یکرنگ و بدون تکلف. زمانی که برای دفاع از حق شهروندی و دفاع از مظلوم درنگ نمیکردند و حتی از اهدای جان شیرین خود در راه حق و عدالت دریغ نمیکردند.
در آن زمان سخن از تجمل و اشرافیگری، سخن از سوءاستفاده و اختلاس و سخن از آقازادگی و خویشاوندبازی؛ سخنانی نبود که در جامعه طنین داشته باشد. نه کسی میگفت، نه کسی میشنید. ازدواجها ساده شکل میگرفت، دوستیها پایدار بود و زندگیها صمیمانه و بیتکلف.
ساده زیستن و خوب زیستن پسندیده بود، نه به خاطر شرایط یا مثلا کمبودها و کسریها بلکه به خاطر تغییر نگرش انسانها و حاکم شدن ارزشهای اخلاقی. یادم میآید مدتها خودروی مرسدس بنز شهید حمید باکری و دوستش روی دستشان مانده بود. این همان بنزی بود که پاییز 57 مخفیانه با آن سلاح وارد کرده بودند ولی بعد که انقلاب شده بود دیگر نتوانسته بودند آن را بفروشند. هیچکس به دنبال خرید بنز اشرافی نبود و به ناگزیر شهید حمید باکری بنز را به ترکیه فرستاد و در آنجا فروخت.
تفاوت از کجا تا به کجا