ملک طباطبایی درباره نحوه ازدواج و آشنایی خود با مهدی بازرگان چنین گفته بود: «ما هیچگونه آشناییای با هم نداشتیم و قبل از ازدواج همدیگر را ندیده بودیم. عنان و اختیار زندگی همه ما در دست و تشخیص مادرم بود و زندگی ما را عملا او اداره میکرد. مادرم دقت داشت که مرد متدین و دارای تحصیلاتی را از میان خواستگاران انتخاب کند و خود بدون مشورت با من بسیاری را رد میکرد. در ۱۶ سالگیام، ازدواج خواهرم -که عروس خانواده آیتالله میرزا احمد آشتیانی بود- موجب شد خانواده بازرگان با من آشنایی یافتند و این خواستگاری صورت گرفت».
«خانم مدتی روی پیکر پاک آقای مهندس خم شده، سر خود را روی سینهشان گذاشته بودند و بهشدت میگریستند. ما در شوک روحی عمیقی قرار داشتیم و بهسختی حتی توان گریستن داشتیم. مدتی گریستیم، فاتحه خواندیم و برای جلوگیری از بیتابی بیشتر خانم، ایشان را از اتاق بیرون آوردیم». این روایت داماد مهندس بازرگان است از روزی که اولین نخستوزیر انقلاب در سوئیس درگذشت.
بعد از آن، همسرش، ملک طباطبایی، در توصیف مهدی بازرگان چنین نوشت: «همسری را از دست دادم که برایم یک دوست، یک مشوق و یک پدر بود و همه چیزم به حساب میآمد... با رفتن او خلأ تحملناپذیری زندگیام را احاطه کرد». او حالا بعد از ۲۴ سال به همسرش میپیوندد.
تبار ملک طباطبایی
روز گذشته، ملک طباطبایی، همسر مهدی بازرگان، درگذشت. ملک طباطبایی در خانوادهای روحانی متولد شد و پدربزرگ او از طرف مادری، آیتالله شیخ مرتضی آشتیانی فرزند میرزای آشتیانی بود. او از مراجعی بود که در اواخر رمضان ١٣٢٣ هجری قمری، به امر وی مردم «عمارت بانک» وابسته به دولتهای خارجی را خراب کردند که این رخداد از مقدمات انقلاب مشروطه بود. آیتالله سیدمحمد طباطبایی، پدرِ مادری ملک طباطبایی و عموی پدر وی نیز از مراجع مشروطهخواه بود.
ازدواج با بازرگان
در ۱۳۱۹ به عقد مهدی بازرگان درآمد. مرحوم بازرگان در سالگرد اولین ازدواجش نوشته است: «در این موقع ۳۴ سال از عمرم میگذرد و زنم ملکخانم یک سال و یک ماه است به عقدم درآمده است. در خانه ملکی میرزا عبدالعظیمخان قریب که نقشه ساختمانش را دادهام، به اتفاق برادر بزرگم آقای احمد آقا و خانواده گرامیاش، بدری خانم با هفت اولاد، سکنی داریم».
ملک طباطبایی درباره نحوه ازدواج و آشنایی خود با مهدی بازرگان در گفتگو با سایت تاریخ ایرانی چنین گفته بود: «ما هیچگونه آشناییای با هم نداشتیم و قبل از ازدواج همدیگر را ندیده بودیم. عنان و اختیار زندگی همه ما در دست و تشخیص مادرم بود و زندگی ما را عملا او اداره میکرد. مادرم دقت داشت که مرد متدین و دارای تحصیلاتی را از میان خواستگاران انتخاب کند و خود بدون مشورت با من بسیاری را رد میکرد. در ۱۶ سالگیام، ازدواج خواهرم -که عروس خانواده آیتالله میرزا احمد آشتیانی بود- موجب شد خانواده بازرگان با من آشنایی یافتند و این خواستگاری صورت گرفت».
از قاب دختر
مرحوم فرشته بازرگان، دختر مهدی بازرگان، درباره مادرش گفته بود: «مادرم طبق رسوم و سنت قدیم، خیلی زود ازدواج کرد و فرصت ادامه تحصیل نیافت. ایشان تحصیلات ابتدایی و اولیه را قبل از ازدواج به انجام رساند و پس از ازدواج نیز برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فرانسه تا مدتی به مدرسه ژاندارک میرفت. بعد از آن هم که مشغول و گرفتار بچهداری و خانهداری میشود. ایشان البته در زمینه شعر و ادبیات، صاحب ذوق و استعداد هستند و اشعار بسیاری به مناسبتهای مختلف سرودهاند که انشاءالله در فرصتی باید گردآوری و چاپ شوند». فرشته مراسم عقد مادرش را اینگونه توصیف کرده است: «ساده و خصوصی؛ در منزل آیتالله شیخ مرتضی آشتیانی (پدربزرگ مادرم) صورت میگیرد و سپس جشن ازدواج مفصلتری در منزل مادر برپا میکنند».
فرشته در مصاحبهای که با «شرق» داشته، درباره زندگی پدر و مادرش گفته بود: «پدر و مادر ما نیز مانند اغلب زوجهای دیگر، پیشینه تربیتی و فرهنگی متفاوت و بعضا متضادی داشتند. پدر که سالهای جوانی را در فرانسه به تحصیل و مطالعه گذرانده بود، البته صاحب تجربیات، بینش و بصیرت عمیقتری بود. با وجود اختلافات فرهنگی، تحصیلی و سنی که با هم داشتند، در مجموع روابط خوب و صمیمانهای بینشان برقرار بود. پدرم علاقه و احترام خاصی برای مادرمان قائل بود و همیشه اولین کسی بودند که جلوی پای مادرم بلند میشدند و احترام میگذاشتند. در اختلافها و تفاوت نظرها نیز با صبوری و ملایمت به ایشان توصیه و نصیحت میکردند و هیچگاه اهل زور، اجبار، تلخی و تندی نبودند. در نهایت نیز افراد را آنگونه که بودند، میپذیرفتند».
فرشته درباره سالهای زندان پدرش گفته: «مادرم سالهای سختی را به دلیل زندان، تبعید و محدودیتهای سیاسی و شغلی پدر تحمل کردند؛ سالهایی که باید به تنهایی بار مسئولیت نگهداری و تربیت پنج فرزند را بر عهده میگرفتند. مسلما چنانچه علاقه، انس و وابستگی عاطفی نبود، تحمل این مشکلات و مصائب بسیار سختتر میشد». ملک خانم به روایت فرشته در کنار فعالیتهای پدرش حضوری فعال نداشته است، اما «همیشه راه و روش و عقاید پدر را در مبارزات سیاسی و اجتماعی تأیید میکرد».
زندانهای بازرگان به روایت ملکخانم
ملک طباطبایی خود در مصاحبهای که با سایت «تاریخ ایرانی» داشته، اشارهای به زندانهای طولانیمدت بازرگان داشته و نحوه گذران آن روزها را چنین شرح داده است: «آرمانگرایی، افکار و عقاید و نیز استحکام شخصیت او به مرور در من که دختری جوان و ناپخته بودم تأثیر مفید و مثبت خود را بخشید. به فکر و عقیده او احترام میگذاشتم. البته نبود او و زندانهای طولانیمدت او مسئله سادهای نبود. تحمل فراغ پدر خانواده و بزرگکردن فرزندان و کنارآمدن با مشکلات آنان بدون حضور او کار سنگینی بود. اما ایمانی که به خداوند داشتم و امیدی که صحبتهای او در خلال ملاقاتها میبخشید، سرمایه ادامه زندگی میشد».
از ملکخانم، نامهای به یادگار مانده که پس از قطعیشدن حکم محکومیت همسرش به ۱۰ سال حبس در سال ۴۳، نوشته شده است: «شوهر عزیزم... مسلم بود که اینبار هم محکومیت شما قطعی و تردیدناپذیر است. باز هم راهی سخت و دراز و روزهایی ملالآور و غمگین در پیش داریم. شاید بعد از این روزها و ماهها بگذرد و ما نتوانیم تو را ببینیم. شاید هر یک از شما به جا و مکانی دور از ما منتقل شوید. شاید خلاصی به این زودیها امکانپذیر نباشد. شاید اوضاع و شرایط روزبهروز سختتر و در نتیجه تحمل من روزبهروز کمتر شود. شاید هزاران گرفتاری و اشکال پیش بیاید. اما میل دارم بدانی که با تمام این احوال و با واقعشدن تمام این شایدها که به قول حتی نزدیکان خودت مسئول آنی من نهتنها از این عمل تو به هیچوجه گلهمند نیستم بلکه سربلند و مفتخرم و با تمام وجودم تو را تحسین میکنم. قدر و منزلت تو پیش همه و احترامم نسبت به تو هزاران بار پیش از سابق شده است. آرزو میکنم کاش ذرهای از این همه گذشت و مردانگی، پاکی و صفای تو در من بود تا من هم مثل تو میتوانستم کار مفیدی انجام دهم.... یقین دارم که این تنها راه بجا و درستی است که تو انتخاب کردی و از خدا میخواهم که تو را در این امر خطیر یاری و راهنمایی کند... حالا من هم مثل تو معتقدم که نگران و مأیوسشدن با اعتقادی که ما به لطف و مرحمت خداوند داریم گناه بزرگی است و خوشحالم که تو هرگز نگران ما نخواهی بود...».
دوره نخستوزیری
ملک طباطبایی درباره دوره نخستوزیری بازرگان هم گفته بود: «دوران نخستوزیری هم دوران بسیار سخت و طاقتفرسایی بود، هرچند او غم و نگرانی خود را معمولا در خانه عنوان نمیکرد و کوله بارش را بیرون در میگذاشت. اما این دوران ۹ماهه هر روز با بحرانهای عجیب روبهرو بود، در این دوره حتی تهدیدهایی جانی نیز وجود داشت». فرشته درباره آن ایام چنین روایت میکند: «پدرم در مدت ٩ ماه نخستوزیری، فرصت چندانی برای سفر پیدا نمیکردند. در چند سفر استانی و سفر الجزیره نیز هیچیک از افراد خانواده ایشان را همراهی نکردند».
تربیت فرزندان
مهندس بازرگان و ملکخانم پنج فرزند داشتند به نامهای زهرا، عبدالعلی، فرشته، فتانه و محمدنوید. فرشته بازرگان بهمن سال ۹۵ فوت میکند. فرشته از جمله چهرههایی است که در روز ورود امام (ره) به فرودگاه مهرآباد در سال ١٣٥٧ توانست بهدلیل آشنایی با زبان انگلیسی گزارش و پیام امام را به زبان انگلیسی برای همه خبرگزاریهای حاضر در فرودگاه ترجمه کند. فرشته بازرگان در کتاب خود چنین نوشته است: «زندگی در خانواده ما همواره پرحادثه و پرتلاطم بوده است و از وقتی که به یاد دارم کمتر دورهای بوده که ما مثل یک خانواده معمولی و فارغ از دغدغهای سیاسی و اجتماعی زمان اوقاتمان را سپری کرده باشیم. خیلی کوچک بودم که در آبادان شاهد جریان ملیشدن صنعت نفت و مسئولیتهای پدر بهعنوان مدیرعامل شرکت نفت و هیجانات و تحولات و بازتابهای آن در اطراف و در خانواده بودم. صحنههایی از کودتای ٢٨ مرداد را به خاطر مادرم و نگرانیها و نومیدیهای پس از آن و گرفتاریهای متعدد و پیدرپی که خانواده ما هرگز از آن بینصیب نماند.... بههرحال علیرغم همه فرازونشیبها و ناملایماتی که تجربه میکردیم، حضور پدری متوکل و مصمم و مهربان که سکاندار این زندگی پرتلاطم بوده است، همواره ما را یاری و راهنمایی و امیدوار نموده و ساحل نجات و رهایی را نشانمان میداده است».
گذران زندگی از راه مقرری بازنشستگی
فرشته درباره نحوه گذران زندگیشان در همان مصاحبه با «شرق» گفته بود: «ایشان در سال ١٣٣٣ به دلیل امضای نامهای در اعتراض به قرارداد کنسرسیوم که در دولت زاهدی منعقد شده بود، منتظر خدمت و از دانشگاه تهران اخراج شدند، اما پس از شش ماه مجددا به دانشگاه بازمیگردند. در سال ١٣٤٢ که به ١٠ سال زندان محکوم میشوند، کلیه حقوق و مزایای سالهای استادی ایشان نیز قطع میشود. پس از پیروزی انقلاب و انتخاب ایشان به سمت نخستوزیری، چون پدر در این پست هیچگونه حقوق و مزایایی دریافت نمیکردند، پرداخت حقوق بازنشستگی پدر به جریان افتاد. ایشان و مادرم تا قبل از فوت پدر با همان حقوق مختصر بازنشستگی زندگی میکردند. پس از فوت ایشان نیز زندگی مادرم از طریق همان مقرری دانشگاه میگذرد و هیچگونه حقوق و مزایا و امتیاز ویژهای به مناسبت مشاغل پس از انقلاب پدر مثل نخستوزیری یا نمایندگی مجلس به ایشان تعلق نگرفته است». مهدی بازرگان او را «خانمزاده» صدا میزد.
مهم اينه كه به عوض كينهتوزى، از اشتباهات آنها عبرت بگيريم و آن اشتباهات را تكرار نكنيم.
شما برای حرفت دلیل داری؟
حرف رایگان زدن که کاری نداره دوست داری الان من هنه تقصیرارو بندازم گردن مثلا نلسون ماندلا