علیرضا بهشتی فرزند آیتالله شهید بهشتی و استاد فلسفه سیاسی دانشگاه تربیت مدرس تاکید کرد شهید بهشتی با حجاب اجباری مخالف بوده و خود نیز تا آخرین روز حضور در دادگستری، حجاب اجباری را اعمال نکرد.
مشروح گفتوگوی «عصر ایران» با علیرضا بهشتی را در ادامه میخوانید:
مسئله حجاب یکی از مواردی است که این روزها مورد توجه بسیاری از اقشار جامعه قرار گرفته است. این موضوع از جانب برخی مسئولان نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته و حتی بر بسیاری از اولویت های اصلی کشور ارجح دانسته شده، دیدگاه و نگاه شهید بهشتی به عنوان یکی از ارکان انقلاب درمورد حجاب در زمان انقلاب و بعد از آن چگونه بود؟
تفکر شهید بهشتی قطعاً با حجاب اجباری سازگاری نداشت و در دوران مسئولیت در دادگستری نیز چنین کاری را نکرد. در دادگستری تا آخرین روزهای حضور شهید بهشتی خانمهایی بودند که بدون حجاب با ایشان کار میکردند و هم آقایانی بودند که با کراوات یا مُد غربی در کنار ایشان مشغول به کار بودند.
خاطره ای را از یکی از همکاران شهید بهشتی نقل میکنم. ایشان میگفتند که من در زمان کار همیشه کراوات میزدم. یک روز قرار شد نزد شهید بهشتی بروم و آن روز کراوات نزدم. ایشان تا بنده را دیدند نگاه عمیقی کردند و گفتند چرا کراوات نزدید؟ بنده گفتم به خاطر آمدن خدمت شما احساس کردم ممکن است درست نباشد. شهیدبهشتی بلافاصله به من گفتند که هرگز این کار را نکن و مجددا کراوات بزن و به همان چیزی که اعتقاد داری و هستی پایبند باش.
در این زمینه چه برای برداشتن حجاب باشد و چه برای گذاشتن آن، اجبار جواب نمیدهد. با طبع انسان سازگار نیست و پیامبر هم این کار را نکرد. البته فرهنگسازی، روشنگری و تبلیغ برای حجاب خوب است. شهید بهشتی بارها در جاهای مختلف میگوید که من از خانمها میخواهم که حجاب خود را آن طور که شأنشان حفظ شود رعایت کنند. بعد میگویند من حجاب را صرفاً به چادر محدود نمیکنم و همین روسری و مانتو هم حجاب است. اما این را نفی کردیم و مانتو را حجاب کامل ندانستیم. هنوز ما در امامزادهها افراد را مجبور میکنیم چادر سر کنند وگرنه راه نمیدهند. چرا باید این رفتار باشد؟ کدام یک از ائمه ما در دوران حیات به این سبک رفتار کردند که ما امروز به عنوان متولیان آنها کاری میکنیم که آنها راضی نیستند؟
ما هنوز در اماکن مقدس غیرمسلمان را راه نمیدهیم اما چطور است که امام صادق (ع) با یک زندیق نشست و برخاست میکند و غذا میخورد؟ واقعیت این است که ما در شناخت راه ائمه کوتاهی کردیم و چیزی از تشییع درست کردهایم که فکر نمیکنم اگر آنها بودند میپذیرفتند. این مسئله را با دهها مدرک تاریخی و روایی میتوان اثبات کرد که ما از خواست و عملکرد ائمه منحرف شدهایم.
در نتیجه اگر ما میخواهیم گفتمان انقلاب اسلامی ادامه داشته باشد باید با شیوه زیستن، خوب بودن خود را به دیگران نشان دهیم. صدور انقلاب هم با درگیری و جنگ نظامی نیست، صدور انقلاب همان است که شهید بهشتی میگفت، که ما یک جامعه نمونه درست کنیم آن وقت دیگر کشورها خودشان میآیند و از ما میپرسند که چه کردید چنین جامعهای را به اینجا رساندهاید. در داخل نیز باید این شیوه را دنبال کنیم.
بنده فکر میکنم طرح حجاب اجباری از ابتدا اشتباه و اشتباهی بود که همه تو رودربایستی با آن قرار گرفتند و هیچکس روی آن را نداشت که بگوید این کار اشتباه است. فکر کردیم که اگر بگوییم این کار اشتباه است، اصل دین به باد خواهد رفت. ایمان باید در قلب انسان خانه بگیرد وگرنه اگر قرار باشد به ظاهر خود را نشان دهد، همین خواهد شد که امروز شاهدش هستیم. ما نباید انتظار داشته باشیم کسی که حجاب را قبول ندارد، منافقانه رفتار کند و به خاطر ما حجاب را به اجبار استفاده کند.
ما میتوانیم طی یک فرایند عقلانی و تدوینشده اعلام کنیم حجاب اجباری نیست اما خانمها ملزمند که یکسری کدهای اخلاقی را مثل همه جای دنیا رعایت کنند. این کدها برای آقایان نیز الزامآور است. امروز در تمام دنیا هر کسی که لخت بگردد دستگیر میشود و اگر کسی هم مزاحمت ایجاد کند دستگیر خواهد شد. باید این کدها براساس فرهنگ ما، عرف ما و اصول دینی و اعتقادی ما لحاظ شود.
شما ببینید و بررسی کنید که چه اتفاقی افتاد که در انقلاب خیلیها خودشان محجبه شدند؟ چرا که در آن زمان نه قدرتش بود و نه عزمی برای اجبار کردن حجاب وجود داشت. علت این بود که زن مسلمان به عنوان الگو و پیشرو از سوی زنان جامعه شناخته شد. طبیعتاً اگر شما الگوی عملی خوب درست کنید همه جذب آن خواهند شد. اما ما گمان کردیم با وضع قوانین سخت و بگیر و ببند میتوانیم الگو درست کنیم.
تجربه تاریخی قبلا نشان داده بود که بعد از رفتن رضا شاه خیلیها مجدد حجاب به سر کردند. چون گزارشات دوران رضاشاه نشان داد که کشف حجاب موفق نبوده چون اجبار در کار بوده است.
درحوزه مطالبات اجتماعی شاهد بروز برخی کنشها از سوی جامعه به صورت جمعی و انفرادی هستیم. راهکار مواجهه یا مفاهمه این کنشها چیست؟
باز هم باید بازگشت به مرحله صداقت و رابطه بدون حجاب با مردم. در مورد همین حوادثی که در دی ماه رخ داد، نباید به دنبال این باشیم که چه کسی این کبریت را زد و آتش شعلهور شد. امروز همه بحثها منحرف به این موضوع شده است. اما باید این را ببینیم که یک هیزمی تلنبار شده و همچنان هست. باید بررسی کنیم که چه شد این هیزم جمع شده و آتش گرفت. کار درست این بود که از مسئولان کشور اعم از وزرا، استانداران، ائمه جمعه، فرماندهان نظامی، سیاسیون و ... به میان مردم میرفتند و میگفتند ما آمدهایم حرف شما را بشنویم، مشکل شما چیست؟
اگر صمیمانه با مردم مینشستند و تلخیهای فریاد و دشنام آنها را به جان میخریدند اینگونه نمیشد. پیامبر اسلام را خاکروبه به سرشان میریختند، ما که از پیغمبر بالاتر نیستیم. باید گوش میکردیم مطالبات آنها را و دستور بررسی و پیگیری میدادیم. نه اینکه وعده سرخرمن به آنها دهیم. باید در دولت، مجلس و قوه قضائیه در صدد حل این مطالبات برمیآمدیم. با پاک کردن صورت مسئله کار درست نمیشود. اینکه ما مرتب همه مشکلات را به بیرون از کشور ارجاع دهیم برای آبروی نظام و انقلاب شرمآور است. برخی مسئولان متوجه نیستند که عملاً میگویند دشمن در همه حوزههای این کشور نفوذ کرده و همه کار میتواند بکند. این برای ما اقتدار ما بسیار بد است و به معنای ناتوانی ما در ایجاد امنیت است.
این نگرش بسیار اشتباه است. مگر ما تا قبل از این شاهد اجتماع و اعتراضات مختلف جلو مجلس و دیگر نهادها نبودیم. پس باید به فکر درمان باشیم نه اینکه صرفاً مشکلات را به دوش دولت بیندازیم چون برخی بخش های حکومت ما دچار آفت شده است. این مسئله شوخی و تعارف نیست که ما مدام برای کوبیدن یکدیگر تقصیر را به گردن این و آن بیندازیم. این مشکلی از ما حل نمی کند. مردم کاری به این ندارند که شما از چه جناح و خط فکری هستید. آنها خواهان حل مشکلشان هستند خواستار حل مشکلات معیشت روزانه خود هستند.
ما قبلاً موسساتی داشتیم که بنابر مسائلی تشکیل شدند، اما قرار بود سال های پیش بندناف ارتزاقشان از دولت بریده شود اما هنوز وابسته اند و چشم به جیب دولت دارند. درحالی که این موسسات باید خودشان به صورت داوطلبانه جلو می آمدند و می گفتند امسال برای حل مشکلات مردم و امور معیشتی جامعه این مقدار از بودجه ما را لازم نیست بدهید. اما نه تنها این کار صورت نمی گیرد بلکه نشسته اند تا بیشتر از سال قبل بودجه بگیرند. این غیرقابل انکار است که اگر شما جواب مناسب به مطالبات مردمت ندهید، کس دیگری به آنها پاسخ خواهد داد...
دربخشی از صحبت ها به رای مردم اشاره داشتید و امروز در دهه چهارم عمر انقلاب مسائلی همچون رفراندوم و حتی بعضاً روایت هایی از انتخابات زودهنگام در فضای سیاسی کشور منتشر شده است. به لحاظ حقوقی و سیاسی جایگاه این مسائل در قانون ما و نحوه اجرای آن به چه صورت تفسیر می شود یا علت مطرح شدن چنین دیدگاه هایی فارغ از توجه به مطرح کنندگان آن را ناشی از چه عواملی می دانید؟
این موضوعات تفاسیر و درجات مختلفی دارد و نمی توان گفت که یک وفاق صد درصدی درمورد آن وجود دارد اما اکثریت جامعه ما در اقشار مختلف فکر می کنند که ما به یک حالت انسداد رسیده ایم. علت اینکه زمینه طرح این حرف ها وجود دارد و بعضاً مورد استقبال قرار می گیرد، برداشت همین انسداد است که احساس می کنند به بن بست رسیده اند. البته این موضوع هیچ اشکالی ندارد و نباید بترسیم از این موضوع. شما وقتی یک موسسه ای را که با مشکل مواجه شده، از واقعیت دور کنید و مدام وعده بهبودی اوضاع را بدهید، چیزی تغییر نمی کند. بلکه باید بررسی کنید که مشکل آن چیست و موارد شکستش را بررسی کنیم.
اما درمورد مسئله رفراندوم و مسئله انتخابات زودهنگام یک نکته بسیار مهم مطرح است. اینکه اساساً رفراندوم برای چه چیزی؟ صرفاً مطرح کردن رفراندوم که مشکلی حل نمی شود. اتفاقا رفراندوم ابتدای انقلاب برای ما درس است. ما درمورد آنچه نمی خواستیم یعنی نظام ستم شاهی همه اتفاق نظر داشتیم اما در مورد آنچه که می خواستیم داشته باشیم دچار ابهام بودیم و این رای آری برای کلیت آن بود. اما امروز شما باید بگویید که آلترناتیو شما چیست که می خواهید به رفراندوم بگذارید. انتخابات زودهنگام برای چه چیزی؟ آیا صرف آمد و رفت اشخاص و گروه ها مشکلی حل می شود؟ آیا کم در کشور ما جناح قدرت دست به دست شده آیا مشکلی از ما حل شده است.
پس مسئله ما رفت و آمد افراد نیست، بلکه باید بگوییم ما یک برنامه جدید داریم برای اداره کشور یا طرح جایگزین دارم برای کل نظام وحتی این هیچ اشکالی ندارد و ما به فرض می پذیریم که نظام با این روند شکست خورده و دلایل آن راهم می پذیریم. اما باید طرح جدید عرضه شود و راهکارهای برون رفت مشکلات به مردم توضیح داده شود. باید گفته شود که هدف این نسخه جدید چیست. اگر به دنبال تغییر قوانین هستیم هیچ اشکالی ندارد اما باید جایگزین آن را مشخص کنیم و به استحضار عموم برسانیم تا نواقص قبلی مشخص شود.
این مسئله ای کاملا پذیرفته است که ما اشکالات را برطرف و نسخه های جدید و بروز شده را جایگزین آن کنیم. به عنوان مثال قانون اساسی هند بیش از ۱۰۰ متمم خورده است، قانون اساسی آمریکا بیش از۵۴ متمم خورده است. این اصلاحات هیچ اشکالی ندارد چرا که قوانین ما وحی منزل که نیستند. وقتی ما به سمت جلو درحرکت باشیم مسلماً شرایط عوض خواهد شد و قوانین نیاز به اصلاح پیدا می کنند اما باید مشخص شود که درچه بخشی چه موردی باید اصلاح و چه چیزی جایگزین آن خواهد شد.
ما در اول انقلاب به دلیل تعجیل درست حضرت امام در نهادینه کردن ساختار نظام، وقت آن نشد که مجلس موسسان تشکیل شود و به جای آن مجلس خبرگان تشکیل شد. درآن زمان هنوز سایه سنگین کودتای ۲۸ مرداد بر انقلاب سنگینی می کرد. این انتظار وجود داشت که یک کودتا شود و یا یک حمله نظامی شکل گیرد که اتفاقا هر دو مورد رخ داد. بنابراین در آن شرایط خیلی سریع مجلس خبرگان تشکیل شد و قانون اساسی را تدوین کردند و سریع به رای گذاشته شد.
اما الان ما با یک نظام مستقر و فرصت کافی داریم. به عنوان مثال می توانیم بگوییم که ما قصد داریم مجلس موسسان تشکیل دهیم و دوسال هم وقت می گذاریم تا مسائل و مراحل حقوقی و اجتماعی و سیاسی آن مورد بررسی قرار گیرد. باید این موضوع در دانشگاه، رسانه ها، مراکز قدرت، نهادهای حقوقی و سیاسی، فضاهای مجازی و عمومی نظرسنجی کنیم، عیب یابی کنیم، بحث و چکش کاری کنیم. لذا وقتی ما رفراندوم یا انتخابات زودهنگام مطرح می کنیم باید طرح خود را نیز ارائه کنیم. این مردم هستند که باید به آن رای دهند، پس باید از جزئیات آن مطلع باشند که درچه رفراندومی شرکت می کنند ویا انتخابات زودهنگام برای چه چیزی برگزار شود.
اینجاست که مسئله شفافیت ها مطرح می شود. همه چیز در کشور باید شفاف باشد و اگر ماهم نخواهیم امروز شرایط پساانقلاب ارتباطاتی این موقعیت را برای همه ایجاد می کند که از همه چیز مطلع شوند و دیگر هیچ کس نیست که عملکردش در اتاق شیشه ای در انظار مردم قرار نگیرد. این روزها تلخ است که حوادثی آشکار می شود که زمانی پنهان نگه داشته می شد.
این نکته ای است که شهید بهشتی به شدت به آن تاکید داشتند و هیچ چیزی را از مردم پنهان نمی کرد. این مسئله موجب جلب اعتماد مردم می شود. حتی اگر ما بیاییم به مردم بگوییم که در بحران شدید اقتصادی قرار داریم و تا سه سال آینده باید کمبرندها را محکم تر ببندید هیچ اشکالی ندارد و از سوی مردم قابل پذیرش است. تا اینکه مدام بگوییم همه چیز خوب است رشد در تمام زمینه ها حاصل شده، اما وقتی مردم به بازار می روند لمس می کنند که شرایط بحرانی است. اینجا عدم صداقت پیش می آید و اعتمادها از بین خواهد رفت واگر چنین شود به هیچ طریقی نمیتوان آن را برگرداند.
چرا باگذشت ۴۰ سال از انقلاب شاهد هدر رفت سرمایه اجتماعی در لایهها و اقشار مختلف جامعه هستیم؟
در هشت سال دفاع مقدس در مقابل متجاوز عراقی، همه متفقاً معتقدند که اگر نیروها و بسیج مردمی نبود نتایج به دست آمده این چنین رقم نمیخورد. آن زمان نه تنها هیچ کشور و قدرتی پشت ما نبود بلکه تمام دنیا برای مقابله با ایران پشت سر عراق قرار گرفتند. این نتیجه حمایتهای مردمی بود که به لحاظ تدارکات و به لحاظ روحی جبههها را تقویت میکردند. به پشتوانه همین فرهنگ عمومی بود که دولت در آن زمان توانست شرایط را مدیریت کند و انصافاً کارنامه درخشانی به جای گذاشت. اما تا این سرمایه اجتماعی نباشد هیچ دولت و دولتمردی نمیتواند کار را اداره کند.
در آن زمان ما نیروی نظامی منسجمی نداشتیم، البته ارتش کارآزمودهای داشتیم اما به سبب مشکلات پیشآمده انسجام لازم را نداشت، سپاه تازه تشکیل شده بود و تا به حال کار نظامی نکرده بود، لذا بدنه اصلی جنگ را بسیج تشکیل میداد که مردم عادی بودند که با کمترین آموزش به جنگ می رفتند چون عشق و علاقه صادقانه به امام و انقلاب داشتند و اگر این بسیج نبود نه تنها امام بلکه هیچ قدرت دیگری نمی توانست کشور را اداره کند و درجنگ یک وجب از خاک کشور تصرف نشود.
پس باید نتیجه گرفت که می توان از سرمایه اجتماعی در تحقق اهداف بزرگ و منافع ملی استفاده کرد. اما لازمه آن همان دوعامل کلیدی است که ابتدا عرض شد، یکی "صداقت" و دیگری"هدف" . وجود این دوعامل باعث اعتماد عمومی می شود این که مردم صداقت گفتار شما را باور کنند و اطمینان پیدا کنند که راهنما آنها را به سمت قله هدف حرکت می دهد. وقتی این اتفاق رخ ندهد سرمایه اجتماعی از دست خواهد.
این سرمایه اجتماعی از دوبخش تشکیل می شود: یکی اعتماد مردم به حکومت است و دیگری اعتماد مردم به مردم. در دوران مدرنیته و تشکیل دولت مدرن، حکومت ها دیگر به وظایف حداقلی خود یعنی حفظ امنیت داخلی و صلح با خارج بسنده نمی کند، بلکه بسیار فراتر از آن رفته و در همه حوزه های زندگی اجتماعی شهروندان ورود پیدا می کند تا موجب ارتقای آن شود. ما نیز در این مرحله گذار قرار داریم، اما متاسفانه جامعه مدنی ما نه تنها فراخ تر نشده بلکه از قبل از آمدن مدرنیته تنگ تر هم شده، بنابراین مسئله اعتماد مردم به حکومت محور مهمی برای سرمایه اجتماعی است. اگر این اعتماد مردم به حکومت آسیب ببیند و کم شود، در بخش اعتماد مردم با مردم نیز شاهد تاثیرات منفی خواهیم بود. و مصداق "الناس علی دین ملوکهم" خواهیم شد.
در ادوار مختلف تاریخ شاهد رفت و آمد حکومت ها و سلسله ها بوده ایم و مردم نیز از این رفت و آمدها آسیب دیده اند، اما جامعه ایران پا برجا و استوار بوده است. چرا که در این ادوار رابطه مردم با مردم زیاد بود. به عنوان مثال دوران قبل از صفویه را در نظر بگیرید، حکومت کاری با بازار نداشت و مالیاتش را می گرفت تا امورات دربار و ارتش را بگذراند. اگر مالیات پرداخت می شد دیگر کاری با اینکه شما چه وارد می کنی یا چه تولید می کنی یا چه می فروشی نداشتند. این باعث شده بود اعتماد بین مردمی گسترش پیدا کند. باید ببینیم که ما از کجا به کجا حرکت کرده و امروز به کجا رسیده ایم. امروز عوامل مختلفی باعث شده که دیگر برادر به برادر، شریک به شریک، پدر به پسر و ... اعتماد ندارند و هرچه جلوتر آمده ایم شاهد گسست شراکت های تجاری در بازار بوده ایم. اینها از جمله نشانه های کاهش سرمایه اجتماعی است.
امروز براساس گزارش های مختلف باید اذعان داشت که ما دچار کاهش و ریزش سرمایه اجتماعی شده ایم. اما به جای اینکه آن را نادیده بگیریم باید تلخی آن را بپذیریم و به فکر چاره باشیم.
واقعیت این است که تحولات اجتماعی از صفر تا صد متکی به شخصیت ها نیست، اما در طول تاریخ مشاهده کرده ایم که افراد چه نقش بسزایی درجهت دهی و هدایت اجتماع داشته اند. ما بعد از دو سه سال اول انقلاب بیشترین نیروی راهوری توانمند خود را از دست دادیم. از طرفی دیگر برای شکل دادن به یک ساختار جدید نیازمند یک برنامه دراز مدت و نیروی انسانی مناسب و کار مستمر هستیم چرا که اینها معجزه آسا اتفاق نمی افتد.
ما برای پیشبرد مناسب این ساختار نیازمند این هستیم که دو کارکرد مهم را درون سازمان لحاظ کنیم. یکی کارکرد عیب یابی و رفع عیوب و دوم تربیت نیروی انسانی که بتواند به این حرکت تداوم ببخشد. چرا که به هرحال افراد با توانایی های مختلف وجود دارند و باید جایگزین داشته باشند. حتی ممکن است نیروهای قبلی که تا به این مرحله رسیده اند و زحمت کشیدند از این جای کار به بعد، گزینه مناسبی برای ارتقای ساختار نباشند. شهید بهشتی در این باره کتابی به نام "مراحل اساسی یک نهضت" که سال ۱۳۴۷ بحث شده و درآن ایشان نکته قابل تاملی را از منظر نیروی انسانی مطرح می کنند و مراحل مختلف پیروزی نهضت را تعریف می کنند تا می رسند به مرحله انقلاب. می گویند مشخص نیست که رهبرانی که نهضت را تا این مرحله آورده اند در مرحله ساختن نظام جدید توانمندی های لازم را داشته باشند. آنها زحمت کشیده و رنج دیده اند تا نهضت را به اینجا رسانده اند اما ضرورتاً به معنای این نیست که در مرحله جدید نیز موفق باشند.
بنابراین ما باید دائماً درحال تربیت و ساختن نیروهای لازم باشیم. چون شما هزینه شکل گیری مدیران جدید را نمی توانید به مردم تحمیل کنید. یعنی بنده که مدیریت بلد نیستم، قرار نیست عهده دار اداره ای شوم و تازه مدیریت بیاموزم. من باید درجای دیگری این آموزش را دیده باشم. بخشی از این آموزش تحصیلات است و بخش مهم آن تجربه است. این تجربه باید درون احزاب به دست آید چرا که حزب هزینه هایش را خودش پرداخت میکند و به مردم چیزی تحمیل نمی شود.
اساس تشکیل حزب جمهوری نیز همین بود و شهید بهشتی می دانست که دراین مرحله از نهضت ما نیاز به نیروهای جدید داریم که براساس تفکر جدید این نظام جدید را شکل و مدیریت کنند. بنابراین هدف حزب کشف استعدادها، جذب استعدادها، پرورش استعدادها و ارائه آنها به جامعه برای امورات مختلف می باشد. ما دراین مسئله ناموفق بودیم و امروز به بحران مدیریت در کشور مواجه می شویم. حال باید پرسید آیا ما نیروی انسانی ماهر نداریم؟ که این حرف درست نیست و افراد مدیر بسیارند. آیا ما نظامی نداریم که شایسته سالاری بر آن حاکم باشد؟ این سوالی جدی است. واقعیت این است که ما سیستمی نداریم که افراد را کشف و جذب و پرورش دهد چرا که احزاب قوی نداریم.
نکته بعدی، در زمان انقلاب تمام مردم ایران و گروه ها به اجماع خواستار برکناری نظام شاهنشاهی بودند و صدای خود را از گلوی امام می شنیدند. تمام گروه ها از ملیون، سکولارها، لیبرال ها حتی کومونیست ها نیز پشت امام می ایستند. هرکس به این موضوع شک دارد می تواند کتاب "ده شب" کانون نویسندگان را مطالعه کند، چرا که در آن زمان از کانون نویسندگان روشنفکرتر نداشتیم.
درمورد نفی حکومت واین که همه حکومتی را نمی خواستند اجماع و سلیقه ای واحد بود، اما بعد از این مرحله باید دید که کشور چه حکومت و چه ساختاری برای اداره اتخاذ می کند. شهید بهشتی در این باره نکته ای را مطرح می کند و می گوید ما قبل از انقلاب همه میدانیم که حکومتی را نمی خواهیم و انقلاب پیروز می شود. ولی در باره اینکه ازاین پس کشور چطور اداره شود اتفاق نظر وجود ندارد و این نشان می دهد که ایشان متوجه تکثر عقاید و سلایق در شکل گیری انقلاب شده اند. این یعنی پذیرش پلورالیسم که تعدد و تکثر در آن حتی اگر ارزشمند هم نباشد یک واقعیت انکار ناپذیر است. آموزه های قران نیز به ما می گوید که اساس خلقت براین نیست که تمام انسان ها و موجودات به یک شکل آفریده شوند.
حال راه حل سیاسی در اینجا این است که گفتمان های مختلف که اعتقادات مختلف دارند در قالب احزاب شکل بگیرند و خود و برنامه های خود را عرضه کنند. مردم باید صادقانه آنها را بشناسند و ببینند که آیا این حزب برای اداره امور آمده و صادق است یا کاسب است و اهداف دیگری دنبال میکند.
اما اینکه کدام گفتمان بر نظام برنامه ریزی ما مسلط باشد توسط رای مردم مشخص می شود. ما حداقل این موضوع را در مورد زمان غیبت امام معصوم قطعی می دانیم. اینکه حضرت امام می گویند "میزان رای مردم است" از همین جهت بوده و هست. برخی این ابهام را مطرح می کنند که آیا رای مردم همیشه درست است؟ خیر همیشه درست نیست اما اگر به تاریخ نگاه کنیم می بینیم که نظرات جمع نسبت به نظرات فردی از خطای کمتری برخوردار بوده است. برهمین اساس که دکتر بهشتی می گویند ما "دیکتاتور صالح" نمی توانیم داشته باشیم حتی اگر بخواهد صالح باشد. چون اصلا مصلحت کشور را با استبداد گره زندن امکان پذیر نیست و حاصلی نخواهد داشت.