مروری بر ستون طنز روزنامه های دوشنبه 11/8/88:
مردمسالاری> کارتون
علی کاشی
خبر> Dumb and dumber
شهرام شکیبا
اعمال به نیتهاست که سنجیده میشود. خب، جماعت نیت کردهاند تا مسابقات بینالمللی باشد. ولی دو سال است پول ندارند مهمان خارجی دعوت کنند. حالا باید طعنه بشنوند؟
دیروز در همین صفحه یک روزنامه خودمان یک خبر ناب چاپ شده بود. گویا دو نفر دزد جوان آمریکایی در شهری کوچک برای تغییر چهره از ماژیک مشکی استفاده کرده بودند اما ماژیکی که رنگش پاک نمیشود. لذا به سرعت با سر و صورت سیاه تابلو شدهاند و به دام پلیس افتادهاند.
کاربلد نیستند دیگر. آدم وقتی میخواهد خلاف کند، باید حواسش را جمع کند و طوری کارها را انجام بدهد که ردپایی باقی نماند. سیاهکاری و سیاهبازی لازمه خلاف است. اما به پاک کردن به موقع آن حتماً باید دقت شود. آدمیزاد باید به قدری بعد از سیاهکاری سفید جلوه کند که بتواند مدعی هم بشود و تقاضای اعاده حیثیت هم بکند. کی گفته آمریکایی جماعت از ما باهوشتر است؟ یک دوره فشرده بیایند اینجا، کار یادشان بدهیم که انگشت به دهان بمانند.
مسابقات داخلی بینالمللی
دیروز به شدت با همکاران سرویس ورزش روزنامه درگیر شدم. از بابت گزارششان برای هجدهمین دوره مسابقات بینالمللی آبادان. دوستان گفته بودند چرا مسابقات بینالمللی، بدون خارجیها برگزار میشود. انگار اصلاً حواسشان نیست که «الاعمال بالنیات». اعمال به نیتهاست که سنجیده میشود. خب، جماعت نیت کردهاند تا مسابقات بینالمللی باشد. ولی دو سال است پول ندارند مهمان خارجی دعوت کنند. حالا باید طعنه بشنوند؟ این کار دوستان ورزشینویس بیانصافی است.
در همین مملکت خودمان چقدر وعدهوعید و طرح و اینها داریم که حین مسافرتها یا جلسات یا بازدیدهای گوناگون گفته میشود، ولی به اجرا نمیرسد؟ باید از بابتش طعنه بزنیم. خب امکاناتش نیست، وگرنه انجام میشد. مهم نیت است، الباقیاش حواشی امور به حساب میآید.
میرزاکوچکخان، زنان شد
در خبرها خواندم که بیمارستان «میرزاکوچکخان» به بیمارستان تخصصی بیماریهای زنان و زایمان تغییر نام داده است. خیلی خوب است. وقتی بابت اینکه زنان هم بیمار میشوند، رئیسجمهور میگوید باید وزیر بهداشتمان زن باشد، خب لابد بیمارستان ویژه هم لازم داریم. فقط کاش یک بیمارستانی انتخاب میکردند که هیبت صاحب اسم قبلیاش این همه مردانه نباشد. برای تبدیل به بیمارستان زنان به نظرم بیمارستان آغامحمدخان قاجار مناسبتر بود تا میرزاکوچکخان.
کتابهای دخترانه
محیالدین بهرام محمدیان، معاون پژوهشی وزیر آموزش و پرورش و رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی کشور گفته: «در نظر داریم برای دختران که نیازها و علایق خاصی دارند، علاوه بر کتابهایی که برای عموم دانشآموزان تألیف کردیم، کتابهای ویژهای تألیف کنیم.»
1- بسیار خوب است. خودمان یک چیزهایی بلدیم، ولی اگر ممکن است کمی درباره «نیازها» و «علایق خاص» توضیح بدهید که روشنتر شویم.
2- پسرها، «نیازها»و «علایق خاص» ندارند؟ چرا برای دل آنها هم یک کتابهایی تألیف نمیکنید؟
3- اگر بر فرض محال پسری کتابهای دختران را خواند و با «نیازها» و «علایق خاص» آشنا شد، حکمش چیست؟
4- این «نیازها» و «علایق خاص» معلم ویژه و جداگانهای دارد یا همان معلمهای قبلی آنها را درس میدهند؟
تهران امروز> بفرماييد پايتخت
محمود فرجامی
قرار شده است پايتخت ايران طي مدت 16 سال از تهران به شهر ديگري منتقل شود و همانطوري كه همه ما ميدانيم تمام قرار و مدارها و مصوبات، به خصوص اگر طويلالمدت باشند حتما اجرا ميشوند.
از اين رو و براي داشتن سهمي در اين حركت خداپسندانه چند منطقه براي پايتختي ايران پيشنهاد ميكنم:
1 - ارادان. شهري است در مركز ايران با آبوهوا و محصولاتي خوش و خوشحال كه احتمالا در 16 سال آينده هم همچنان زادگاه شخص محترم رياست محترم دولت خواهد بود، ضمن آنكه نزديكي اين شهر با پايتخت سابق ايران باعث صرفهجويي در وقت و هزينه خواهد شد و با توجه به رشد تهران از شرق و غرب، تا 16 سال آينده ارادان-تهران-زنجان كلا يك شهر خواهد بود و فقط كافيست از آن طرف حسابش كنيم.
2 - طرقبه. منطقهاي سرسبز در نزديكي مشهد كه محصولات چشم آبي قشنگي دارد. انتقال پايتخت به اين شهر باعث خواهد شد تا نيازي به تعويض شهردار و بسياري از پرسنل خدوم شهرداري پايتخت فعلي نباشد كه اين امر باعث صرفهجويي فراواني از منظر مديريت شهري خواهد شد. كافيست اينبار اتوبوسها در مسير عكس كار كنند!
3 - رفسنجان. شهر پستههاي خندان و سياستمداران جان! اقتصاد يكي از كليدهاي اصلي هر پايتختي است و از اين منظر، انباشت سرمايههاي كلان در اين شهر، همين الان هم آن را براي پايتختي مناسب ميسازد ضمنا محسن هاشمي هم براي خريد زمين جهت حفر مترو مشكلي نخواهد داشت. چارديواري اختياري!
4 - سرباز. اين شهر مرزي بيشترين نزديكي را با پاكستان يعني پناهگاه و مقر اصلي گروههاي تروريستي كه عليه ايران فعاليت ميكنند دارد. از اين رو اگر سرباز به عنوان پايتخت انتخاب شود و وزارت كشور به اين شهر منتقل گردد، وزارتخانه معظم مذكور مجبور خواهد شد براي امنيت كارمندان خودش هم كه شده فكري براي مقابله با تروريستها بكند. (هرچند كه همچنان تضميني وجود ندارد.)
5 - ماكو. اين شهر از شهرستانهاي مرزي استان آذربايجان غربي در شمال غرب ايران است. ماكو در طول شرقي ۲۴ درجه و ۲۰ دقيقه و عرض شمالي ۳۹ درجه و ۱۸ دقيقه قرار گرفته است و ارتفاعش از سطح آب ۱۶۳۴ متر است كه البته هيچ كدام از اين موارد ربطي به پايتخت آينده ايران ندارد.
احمدينژاد از فرمانداري اين شهر شروع كرد و در سال 84 به رياستجمهوري ايران رسيد و الان هم كه در موقعيت فعلي است. نظر به استعدادپروري، اين شهر به عنوان پايتخت بعدي ايران پيشنهاد ميشود.
6 - سرخس. شهري مرزي در شمال شرق كشور كه داراي پالايشگاه عظيم گازي است اما پيشنهاد اين شهر براي پايتختي ايران نه به اين دليل بلكه به دليل بيشترين فاصله اين شهر با نيروگاه بوشهر است كه با تكنولوژي نيروگاه چرنوبيل شوروي ساخته شده است. آمديم همان «توالي حيرتانگيز اشتباهات نادر» كه روسها براي توجيه انفجار نيروگاه چرنوبيل ذكر كردند دوباره جفت و جور شد....
7 - نطنز. اين شهر داراي گلابي، تاسيسات هستهاي و تحفههاي مشهور ميباشد كه همگي براي آنكه شهري پايتخت و مقر اصلي دولت باشد لازم هستند البته در صورت تصويب اين پيشنهاد بايد از اختلاط اين سه عنصر شديدا جلوگيري كرد كه فاجعهآميز است.
8 - ابركوه. اين شهر همان شهري است كه تا بيست سي سال اخير «ابرقو» ناميده ميشد و هرچند كه در استان يزد در مركز ايران واقع شده، در فرهنگ بومي ما نماد دوري از مركز است. با انتخاب اين شهر به عنوان پايتخت و مركز ايران، ديگر هيچ جايي دور از مركز نخواهد بود الا خود مركز!
کیهان> گفت وشنود
گفت: عضو مركزيت يكي از گروه هاي مدعي اصلاحات اعلام كرده است كه بعد از مشاهده طرفداري آشكار موسوي و خاتمي از آمريكا و سكوت معني دارشان در برابر جنايات اسرائيل، سرگيجه گرفته ام!
گفتم: چرا سرگيجه؟
گفت: مي گويد باور نمي كردم كه موسوي و خاتمي و كروبي به اين نقطه برسند.
گفتم: ديگه چي؟!
گفت: همين عضو مركزيت جبهه اصلاحات گفته است يكي از اصلي ترين دلايل ريزش شديد طرفداران اين سه نفر نيز همين است.
گفتم: ديگه چه خبر؟!
گفت: ايشان مي گويد انتظار داشتيم اين سه نفر اشتباهات خود را جبران كنند ولي هر روز كه مي گذرد وضعشان بدتر مي شود.
گفتم: شاگرد نجار به اوستاي خود گفت؛ چرا «خيار» پشت گوش خود گذاشته اي؟ و نجار با تعجب گفت؛ پس اون مداد بود كه چند دقيقه قبل نمك زدم و خوردم!