یادداشت دریافتی- رضا کاظمی تکلیمی؛ شهریور 1320 آغاز جنگ جهانی دوم و خروج رضا شاه از ایران بهانه ای شد تا ساختار قومی و قبیله ای کشور و چگونگی به حکومت رسیدن رضا شاه و سقوط قاجار را بازخوانی نمائیم.
ایران بعد از اسلام، سلسله های فراوان را به خود دیده است از تسلط خلفا تا حکومت امویان، عباسیان، غزنویان، سلجوقیان، صفویه، افشاریه، زندیه، قاجاریه و پهلوی که قاجارها توانستند قریب 14 سال حکومت خویش را پس از حکومت 200 ساله صفویه، در کشور کثیر المله و موزائیکی دارای اقوام گوناگون و مذاهب مختلف به طور نسبی سامان دهند.
تعدد و تکثر، اختلاف زبانی، قومی و مذهبی ویژگی برجسته ای را به سرزمین آباء و اجدادی ما داده است. که غفلت از خاستگاه آنان می تواند تهدیدی برای امنیت ملی کشور باشد.
ابهت و هیمنه حکومت قاجار که آغا محمد خان قاجار در فراز و نشیب های فراوان و با شکست آخرین بازمانده دولت زندیه یعنی لطفعلی خان زند آن را بنا گذاشته بود، توسط انقلابیون نهضت مشروطه ترک برداشته و سپس با صدور فرمان 14 مرداد 1285 مظفرالدین شاه فرو می ریزد.
جنگ جهانی اول و خروج محمد علی شاه مستبد قاجار بر مجلس نوپا مشروطه و به توپ بستن آن که سرآغاز یک جنگ داخلی 14 ماهه سبب تزلزل دولت مرکزی و فروپاشی حاکمیت قاجار و مقدمه تشکیل حکومت های محلی در اطراف و اکناف ایران شده و بار دیگر اقوام و قومیتهای «گریز از مرکز» هر یک با انگیزه های متفاوت دولت محلی را تشکیل و موجبات تضعیف حکومت مرکزی را فراهم می نمایند.
کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان، میرزا کوچک خان و دکتر حشمت در گیلان، شیخ محمد خیابانی در آذربایجان، فرقه دموکرات و اسماعیل خان سیمیتقو در کردستان، شیخ خزعل در خوزستان، ایلات و قبایل قشقایی و بختیاری در مناطق تحت کنترل حاکمیتی اقوام لر موجب شد تا اقتدار حکومت مرکزی در سایه حکومت های محلی محو شود.
در این اثنا مشروطه خواهان و رجال دینی، مذهبی و انقلابیون اعم از طرفداران استبداد و غیر استبداد به فکر چگونگی تقویت حکومت مرکزی باشند.
در حوت 1299 هنگامی که بخش سیاسی و نظامی کودتا به هم گره خورد و یگانهای نظامی قزاق به سرکردگی رضاخان میرپنج و بخش سیاسی آن توسط سید ضیاء طباطبایی از روستای آقا بابای قزوین به سمت تهران حرکت و پایتخت را به تصرف در آوردند و رجال سیاسی مذهبی را حبس و اقدامات خویش را از سال 1300 برای تثبیت حکومت مرکزی و اقتدار پایتخت آغاز کردند، خیل عظیمی از رجال از جمله نمایندگان مجلس چهارم مشروطه از اقدامات سردار سپه یا رضاخان میر پنج بخاطر حاکمیت دولت مرکزی قدردانی و حمایت نمودند.
رضا خان در چهار سال اول حکومت غیرسلطنتی خویش 1304-1300 چکمه ی خویش را از پای در نیاورد ولی حکومت های محلی از خوزستان تا کردستان،آذربایجان، خراسان، گیلان، عشایر قشقایی و بختیاری را نابود و از پای درآورد و خود را به عنوان قهرمان ملی و مسئول اقتدار، ثبات و امنیت ایران به مجلس معرفی تا با انتقال قدرت، پهلوی را جایگزین حکومت قاجار نماید.
ایران در سه برش زمانی 210 ساله اخیر به علت تضعیف حکومت مرکزی با عناصر «گریز از مرکز یا پایتخت» تقابل و نزاع داشته است. نهضت مشروطه، سقوط حکومت رضا شاه در شهریور 1320 و پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 مقاطعی است که برخی از عناصر محلی با همکاری سایر دول نیروهای گریز از مرکز را تحریک یا تقویت کرده تا اهداف خیالی خویش را محقق نمایند.
در شهریور1320 آذربایجان و کردستان با تشکیل حکومت مستقل و خودمختار از ایران جدا شدند و شهرستان مهاباد مرکز جمهوری کردستان پرچم استقلال برافراشت و آذربایجان با تحریکات شوروی سوسیالیستی از مام میهنی جدا شد.
با تثبیت و استقرار حکومت محمد رضا شاه از شهریور1320 تا سال 1327 و تقویت حکومت مرکزی مجدداً این مناطق زیر تیول پایتخت قرار گرفتند.
«مرکز گریزان» از بهمن 1357 در کردستان مناطق ترکمن صحرا، خوزستان و آذربایجان ساز خویش را کوک کردند و با قدرتمند شدن و انسجام حکومت مرکزی این مناطق آرامش خویش را پیدا کردند.
در همه این مقاطع و برشهای زمانی همکاری، وابستگی و دلبستگی مردم این مناطق به حکومت موجب استقرار و آرامش گردیده است.
گرچه رضا شاه با قلاب رجال سیاسی و مذهبی زمانه حکومت خویش را تثبیت کرد. اما ساختار حکومتگری رضا شاه بر پایه قلدری و استبداد طرح ریزی شده بود. برای او هیچ فرقی میان مدرس، ملک الشعرای بهار، محمد علی فروغی، داور و گروه 53 نفره کمونیست به ریاست تقی ارانی نبود.
او همانند همه دیکتاتورها فکر، اندیشه و دیدگاه خویش را غالب و برتر می دانست و مخالف با دیکتاتور، چه دوست و چه دشمن، خائن تلقی می شدند.
رضا شاه در کنار اقدامات ساختاری، عمرانی و آبادانی از جمله ایجاد 18 وزارتخانه استخدام قریب یکصد هزار کارمند در وزارت فرهنگ، بهداشت و درمان، وزارت ابنیه، دارایی و امور خارجه چند صد مستوفی و وزیر و میرزا بنویس را به کناری نهاد و قوای ملی 20 هزار نفری که شامل 15 هزار قزاق و پنج هزار ژاندارم را به یک ارتش مدرن 100 هزار نفری با ایجاد نیروهای دریایی، هوایی، زمینی ، ژاندارمری و دانشکده افسری تبدیل کرد و صدها افسر جوان را برای تعلیمات روز به فرانسه، آلمان و انگلستان اعزام نمود.
او برای تاسیس و راه اندازی دانشگاه تهران سالانه صدها دانشجوی برجسته از جمله دکتر حسابی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر کریم سبحانی و دکتر غلامحسین صدیقی را برای اخذ دکتری به عنوان بورسیه به خارج فرستاد تا اساتید آینده دانشگاه تهران را تامین نمایند.
گرچه رضاخان از تحصیل علم ، دانش و سواد بی بهره بود ولی عده ای براین اعتقادند او پدر مدرنیته در ساختار حکومتی ایران محسوب می شود.
رضاخان به علت خودکامگی و روحیه استبدادی خیل عظیمی از روشنفکران و علما و اندیشمندان را به مسلخ مرگ، تبعید، منزوی، حصر یا خانه نشین کرد. او با پیروی از همتای ترک و افغانی خویش کشور را به سمت نوسازی و مدرنیته هدایت کرد اما برخلاف علمای شیعه علمای اهل سنت که همواره در کنار حکومت بوده اند از آتاتورک حمایت کردند و او توانست تقویم «گرگوری» را به تقویم میلادی، نام خانوادگی ترکی به جای نام عربی ، حذف حجاب، منع تعدد زوجات، تغییر الفبا از عربی به لاتین، تغییر تعطیلی از جمعه به یکشنبه، انحلال وزارت شریعت، انحلال امور خیریه، انحلال دادگاه های مذهبی در چهار دوره ریاست خویش اقدام نماید.
سیاست آتاتورک مبتنی بر غرب گرایی و اسلام زدایی بود و شکست امپراطوری سنی مذهب عثمانی و تقسیم این امپراتوری زمینه را برای نوسازی آن مهیا نموده بود. آتاتورک با استفاده از روشنفکران و تحصیل کرده های ترک که متاثر از اندیشه های ژان ژاک روسو و مونتسکیو بودند جامعه را به طرف مدرنیته هدایت کرد. اما رضا شاه نتوانست مردم شیعه و علمای بلاد را به سمت خود جذب نماید.
علمای شیعه در اواخر قاجار قدرت فزاینده ای را خصوصاً در نهضت مشروطه بدست آورده بودند و از لحاظ تاریخی به غیر از چند مقطع، پادشاهان، شاهزادگان و درباریان را به چشم غاصب نگاه می کردند.
رضا شاه با مخالفان قدرتمندی همچون سید حسن مدرس روبرو و فاقد درک درست و جامع از شرایط دینی و مذهبی مردم بود. در واقع رضاخان کاریکاتوری از مدل آتاتورک در ایران محسوب می شود. او صرفاً پوسته جامعه را تغییر داد و نتوانست از لحاظ محتوی جامعه را دگرگون کند.
گرچه رضا شاه در توسعه عمرانی و ایجاد ساختار های اداری و نظامی و نهاد سازی کشور بیش از علم، دانش و سواد خویش موفق بود ولی به علت مخالفت با روحانیت، تحصیل کرده ها و مجلس مقتدر و مستقل تشکل های حزبی و سیاسی مطبوعات و بستن زبان و شکستن قلم نویسندگان توسعه سیاسی پس از مشروطه را متوقف کرد و فضای باز سیاسی پس از مشروطیت را محدود و محصور نمود.
سقوط رضا شاه و تبعید آن به آفریقای جنوبی و جزیره موریس در شهریور 1320 و شکستن فنر استبدادی موجب شد تا خیل احزاب و مطبوعات جان تازه ای بگیرند.
دولت خودکامه و حکومت مطلقه رضا شاهی پس از 16 سال به کناری نهاده و فرزند ناخلف مشروطه برای همیشه با تاج و تخت خداحافظی نماید. سکانس آخر همه ی نظام های دیکتاتوری در دنیا به علت شکاف میان ملت و حاکمان به سقوط منجر شده است.
هیچگاه ارتش مدرن، اقدامات نوگرایانه و نوخواهی و تجدد طلبی نمی تواند شکاف در یک جامعه را ترمیم کند آغازین جنگ جهانی دوم اثبات کرد که ارتش یکصد هزار نفری رضا شاه حتی نتوانست یک گلوله برای استقلال کشور از تعدی و تجاوز قوای متفقین شلیک کند و اجلاس تهران با حضور استالین، چرچیل و روزولت پایان کار پروژه یک دیکتاتور در ساخت ساز و نوسازی یک کشور بود.
عملکرد 16 ساله رضا شاه اثبات کرد پیشرفت بدون توسعه سیاسی و مطبوعاتی هرگز فرجام خوشی نخواهد داشت.