یادداشت دریافتی- عماد گلی؛ با نزدیک شدن به زمان تعیین تکلیف پروندهی هسته ای ایران و دشواریهای پیش رو، نیاز به همگرایی در داخل ایران، بیش از گذشته احساس میشود، شکاف عمیقی که بین نیروهای اصلاح طلب و اصولگرا یا در وجهی گسترده تر نواندیشان طالب منافع ملی و اصولگرایان طالب منافع ایدئولوژیک به وجود آمده، ثمره ای جز اتلاف منابع و از دست رفتن فرصتها در عرصه ی بین المللی نداشته است.
مسالهی همگرایی بین آحاد ملت در چهارچوب مرزهای جغرافیایی که باید مورد توجه جامعه شناسان و پرچمداران جریانهای مختلف اجتماعی و سیاسی، قرار میگرفت و البته آنطور که باید و شاید توجهی به آن نشد، هم اکنون در گلوگاه مذاکرات اتمی با هیبتی مشکل ساز وارد میدان سیاسی ایران شده است.
صحنهی سیاسی امروز ایران شاهد مانور جریانات خاصی است که دامنهی واکنش آنان نیز در هاله ای از ابهام است، حملهی به ماشین رییس جمهور، حمله به رییس مجلس، بر هم زدن سخنرانی افراد مختلف در مکانهای گوناگون تنها گوشه ای از فعالیت آشکارای آنهاست.
قدرت روز افزون این جریان که در ابتدا از بدنهی اصولگرایی برخاست در این روزها دیگر حتی از سوی اصولگرایان قابل کنترل نیست. تفاوت دیدگاه عملی و نظری نسبت به شرایط امروز جامعه و تفاوتهای بنیادین این جریان با انقلاب مردم ایران و عدم سنخیت تاریخی با حرکتهای مردمی این بدبینی را بیش از گذشته تقویت میکند که اینان به دنیال چه چیز هستند؟!
هر چند توقع زیادی است از جریانی که 8 سال در یک ساختار یک دست قوا، مسئولیت قوهی اجرایی کشور را داشته است، شعار آزادی را مطالبه کنیم اما عدم التزام به پیش پا افتاده ترین شعار اصولگرایان در سپهر اسلام سیاسی یعنی عدالت نیز جای بسی شگفتی دارد. پس فاصله گرفتن از شعار ثلاثهی انقلاب مردم ایران که یکی از مهمترین آنها، آزادی بود، بزرگترین آفت جریان مذکور به دلیل عدم سنخیت با انقلاب مردم ایران میباشد.
قصد دارم در این نوشتار با ذکر مواردی اساسی و اشاره به ارتباط ناقص بین آنها تلنگری به جریان شناسی این موضوع داشته باشم.
1-ظهور جریانی در سال 84 که با ماجراجویی سیاسی و تکرار تجربههای تلخ گذشته منجر به انزوای بین المللی و هدر رفت سرمایههای ملی با صرف در بخشهایی با مزیت نسبی پایینتر گردید، تاکید بیش از اندازه بر ماجرای هستهای و تبدیل یک مولفه در حوزهی انرژی به یک بحران نظامی و امنیتی با شعارهای حساسیت زا در فضای بین المللی که زمینه را برای سواستفاده ی دشمنان ایران فراهم آورد.
2- گسترش و ترویج ادبیات توهین، تحقیر، توهم و تهدید از سوی جریانی که ایران را در یک بحران عمیق قرار داد که هنوز اثرات آن پابرجاست و در مراسم افطاری رییس جمهور واکنشهای تند آن را شاهد بودیم و جالب آنکه تمام هشدارهای روشن اندیشان و اصلاح طلبان دربارهی دولت قبل جامهی عمل پوشانده شد.
3- صدمه زدن به الگویی که قصدش صدور انقلاب بود و بالاتر از آن وارد کردن هزینههای گسترده به مردم ایران با افت شدید شاخصهای اقتصادی مانند نرخ اشتغال، رشد اقتصادی و افزایش تورم و همچنین عدم تعامل سازنده با دولتها و ملتهای جهان منجر به تحقیر مردم ایران در فرودگاههای خارجی و عدم استفاده از فرصت افزایش نرخ دلار به منظور گسترش صنعت توریسم در زمان نوسانات ارزی گردید که البته اینها تنها گوشه ای از صدها هزار ویرانی دولت قبل است.
4- موضع شدید نسبت به تمامی جریانات ابتدای انقلاب، از آیت الله تا کراواتی و روشنفکر که قربانی ستیزهجویی این جریان شدند و البته این جریان نشان داد با ریش و بی ریش برایش مهم نیست و همهی ریشه داران را میزند و به بی ریشگان فرصت جولان دادن میدهد.
5-جریانی که با فساد گسترده اقتصادی و سیاسی حتی موجب سکوت افرادی که تا دیروز حامیاش بودند گردیده است، وقتی مفسدین از بدنهی اصلی این جریان در دستگاه قضایی مورد وثوق خودشان محکوم میشود، دیگر جای هیچ توضیحی را باقی نمی گذارد.
مخالفان مذاکرات یا از این جریاناند یا مدافعان دیروز این جریان میباشند ولی با تمام دلسردی از جریان مذکور باز درصدد برافراشتن پرچمی مشابه جریان قبل هستند تا هرگونه تعامل در صحنه ی بین المللی را به آتش منطق نامعلوم خود بکشند.
اما این همه تکاپو برای بر هم زدن میز مذاکرات چه دلیلی میتواند داشته باشد؟! اگر در دیدگاهی آن را ثمرهی یک دید ایدئولوژیکی بدانیم باز با پدیدهای که منطق خاصی دارد روبرو خواهیم بود ولی مخالفان مذاکرات نه تنها به موضوع مذاکرات ایدئولوژیکی نگاه نمی کنند بلکه بیشتر این میدان را به عرصهی لجبازی و سهم خواهیهای منفعتطلبانهی خود تبدیل کرده اند.
باید توجه داشت برای آنها توافق اتمی تنها شکستن یک تابو و یا پیروزی اعتدال نیست بلکه باختن در میدان شعارهای پوچی است که سالها به عنوان شعار اصلی انقلاب آن را به جامعه عرضه کرده اند.
آزموده شدن در پیشگاه مردم ایران و تجربهی الگوی مدیریت جهانی مخالفان مذاکرات؛ مردم ایران را به باوری در سال 92 رساند که آحاد ملت در یک انتخاب دشوار با تمام حواشی سال 92 به دکتر روحانی رای دادند و به نحوی نه یک رابطهی احساسی بلکه یک رابطهی اعتباری بر حسب شعارها و تعهدات حسن روحانی با او قراردادی بستند و حال جریان مذکور در پی نابود کردن این رابطهی اعتباری به منظور خالی کردن میدان سیاست ایران از مردم و مسئولین واقع گرا برای ترک تازیهای خود میباشند، بدون شک پیروزی در یک انتخابات بی رمق هم میتواند این جریان را به مقصود خود برساند.
پس جریانی که نمیخواهد رای مردم و خواست مردم را ببیند و حتی از پیشنهاد طرح رفراندم مسالهی اتمی از سوی رییس جمهوری برمی آشوبد، یقینا با ترجمه ی کتاب صلح الحسن نوشته ی شیخ راضی آل یاسین به تضاد خواهند رسید و اگر چه به زبان نیاورند ولی همان باور افرادی را دارند که بعد از صلح حسنی خطاب به امام حسن (ع) واژهی سخیف یا مذل المومنین را بکار بردند، که البته دربارهی تیم مذاکرات اتمی چنین واژگانی به کار رفته است.
اما تمامی دلسوزان وطن با هر نگرش جریانی و فکری باید امروز جایگاه ایران و قدرتهای بزرگ در نظام جهانی را درک کنند و به مشکلات دولت در زمان حاضر واقف باشند و برای بهبود آن تلاش نمایند و شاید اولین قدم همین پروندهی هستهای ایران باشد، از آنجا که دنیای امروز حاکمیت مولفههای واقعیست و شعارزدگی جایگاه چندانی ندارد پس باید به هر کسی که طالب سرافرازی ایران با فعال کردن ظرفیتهای واقعی است کمک کرد و این جز با همگرایی آحاد ملت ایران در مسیر 1 موفقیت، ممکن نخواهد بود.
سرتاسر تاریخ ایران شاهد جدال دو جریان متضاد برای تحقق منافع مردم ایران و دیگری به یغما بردن تمام داراییهای این ملت بوده است، پس چنین شرایطی ایجاب میکند که ایرانیان در هر دوره ی تاریخی که قرار دارند به منظور پیشرفت و حرکت به سمت سعادت در دایرهی مرزهای جغرافیایی آنگاه که از سوی نیروهای معارض خطر همیشگی حس میشود و منطقه در آشوب آتش جنگ میسوزد، با متحد شدن فضا را آرام و عرصه را برای بدخواهان بیش از گذشته تنگ تر نمایند و این به جز با بازتعریف مفهوم منافع ملی امکانپذیر نخواهد بود زیرا تنها مفاهیم ایدئولوژیک است که نیاز به تفسیر و مفسّر دارد و انشقاقهای بعدی را رقم میزند و اما منافع ملی واقعی که منفعت شهودی ملت است بر آحاد ملت آشکار میباشد و میتواند دلیل محکمی بر همگرایی باشد. پس اجماع بر چرخیدن چرخ اقتصاد و رفع تحریمها مصداقی بر تحقق منفعت شهودی است.