ابراهیم نبوی
اگرچه بسياري ابراهيم نبوي را به عنوان يکي از چهره هاي شناخته شده طنزپردازان ايران مي شناسند اما در اين مجال با وي به عنوان مسوول دفتر سياسي وزارت کشور در سال هاي 61 تا 64 به گفت وگو نشستيم؛
گفت وگوي سياسي که اگرچه گاهي گذري به طنز داشت اما کاملاً جدي بود. ابراهيم نبوي طنزپرداز و سياسي نويس اصلاحات بيش از پنج سال است که در بلژيک زندگي مي کند. بهانه اين گفت وگو حملات متعدد فاطمه رجبي به ميرحسين و علت حمايت نبوي از اين نامزد انتخاباتي است.
---
-آقاي نبوي، شما ايراني ساکن خارج از کشور هستيد. بسياري از نويسنده ها و سياسي هايي که خارج از ايران زندگي مي کنند انتخابات رياست جمهوري را يا تحريم مي کنند يا راي نمي دهند و اگر هم راي بدهند، توضيحي در رابطه با آن نمي دهند. چرا شما از انتخابات دفاع مي کنيد؟
من به دليل برخي شرايط ناگواري که برايم پيش آمد، مجبورم چندي در بيرون از ايران زندگي کنم. اين تغيير مکان جغرافيايي به معني تغيير مختصات فکري و سياسي من نيست. مخاطب من در داخل ايران زندگي مي کند و براي من نظرات و افکار عمومي ايرانيان خارج از کشور ارزش تعيين کننده ندارد. من در حقيقت فقط به لحاظ فيزيکي در فرنگ زندگي مي کنم. از طرف ديگر يادتان باشد که من و کساني مثل من، ايرانياني هستيم که به دليل مشکلات نه چندان قانوني و به دليل برخي موارد در بيرون هستيم. ما در فرصت مناسب برمي گرديم. من نيامدم که بمانم، البته تجربه خوبي در اروپا پيدا کردم، ولي قصد ادامه زندگي در اينجا را ندارم. من مي خواهم برگردم و به زندگي و کار در ايران ادامه بدهم، به همين دليل مثل کسي که در ايران زندگي مي کند در مورد انتخابات فکر مي کنم.
-شما فکر مي کنيد اگر فضا عوض شود و اصلاح طلبان به قدرت برگردند به ايران بازمي گرديد؟
من حتي اگر اصلاح طلبان به قدرت باز نگردند هم به ايران برمي گردم. ظاهراً دادگاه براي تيرماه مرا احضار کرده است و من قصد ندارم قاضي عزيزم را معطل بگذارم. اما اگر اصلاح طلبان به قدرت برگردند با خوشحالي بيشتري باز خواهم گشت. من البته يکي از مهم ترين مسائل زندگي ام بازگشت به ايران و بازگشت اصلاح طلبي و ميانه روي به کشور و قوه مجريه است، اما اينها الزاماً يکي نيستند، يعني من در هر حال برمي گردم، حتي اگر اصلاح طلبان پيروز نشوند. در هر حال از اصلاح طلبان حمايت مي کنم.
-فکر مي کنيد اصلاح طلبان شانسي براي بازگشت دارند؟
من تقريباً ترديدي ندارم که اصلاح طلبان با قدرت بازخواهند گشت. اين بيش از اينکه به تلاش اصلاح طلبان مربوط باشد، به ناکارآمدي دولت نهم مربوط است. از نظر من دولت نهم و جناب آقاي احمدي نژاد شرايط کامل يک بازنده انتخاباتي را دارند. مطمئنم ايشان وارد هر ميدان مسابقه يي بشوند، خواهند باخت. مهم نيست مسابقه کشتي باشد يا مسابقه فوتبال عربستان. يعني بعيد مي دانم مردم، اصلاح طلبان، ميانه روها و اصولگرايان و حتي اعضاي هيات دولت نهم هم به آقاي احمدي نژاد راي بدهند. از طرف ديگر اصلاح طلبان هم شرايط خوبي دارند. آقاي موسوي مثل فارست گامپ گچ پايش باز شده است و دارد تندتند مي دود، و ديگر هر چه فرياد مي زني هم توقف نمي کند. از سوي ديگر آقاي کروبي هم با يک تيم قوي آمده. من واقعاً اگر مصلحت نمي دانستم که بايد به موسوي راي بدهم و جنبه هاي کاريزماتيک او را در پيروزي موثر نمي دانستم، ترديدي از حمايت از کروبي که در کنارش کرباسچي، عبدي، ابطحي و مهاجراني هستند، نمي کردم. از طرفي خاتمي نيز زيبا و درست بازي کرد. اينها نشانه درس گرفتن از شکست هاي قبلي است. از نظر من اصلاح طلبان برنده انتخابات هستند و در روزهاي آينده اين پيروزي را پررنگ تر احساس خواهيم کرد.
-اصلاح طلبان دو نگراني دارند؛ يکي به اجماع نرسيدن دو کانديداي انتخابات و تقسيم شدن راي ها و ديگري داغ نبودن تنور انتخابات در ميان مردم کوچه و بازار. راجع به سرد بودن فضاي انتخابات مي توان به يادداشت سيدمحمدعلي ابطحي نيز اشاره کرد.
به نظر من اصلاح طلبان وضع خوبي دارند؛ يک گروه آنها که به لحاظ جنس سياسي، اقتصادي و نوع پايگاه اجتماعي متفاوت هستند، پشت سر کروبي اند و اين خوب است. گروهي ديگر که فعلاً اکثريت دارند، يعني طبقه متوسط شهرنشين، و احزاب اصلاح طلب مثل مشارکت و مجمع و مجاهدين انقلاب پشت سر ميرحسين موسوي هستند. اين دو دارند کار مي کنند و رفتارشان با قبل فرق مي کند. مهم اين است که اين دو اولاً تلويحاً پذيرفته اند که با همديگر درگير نشوند و ثانياً اين دو راي همديگر را نمي برند و نمي خورند. پايگاه و نقطه هدف اين دو متفاوت است. طبيعي است که لزومي به اجماع اوليه نيست. در ماه فروردين، روز بيست و دوم اگر کروبي يا موسوي يکي شان کنار بکشد، انگار همه بازي را بدهند به طرف مقابل، الان به هيچ وجه کروبي يا موسوي نبايد کنار بروند. حتي آقاي خاتمي هم از نظر من اشتباه کرد که تا پايان فروردين نماند. نبايد يک هدف مشخص را جلوي توپخانه راست ها گذاشت. الان کروبي راي بسياري از سنتي ها، روستاها و مناطق خاصي از کشور را مي گيرد. آقاي موسوي هم راي بسياري از نيروهاي مذهبي اصولگرا را مي گيرد. معلوم است که يک جانبازي که دوستش خودش را به خاطر زندگي ناگواري آتش زده است، به ميرحسين راي مي دهد. براي خيلي ها فرق ميرحسين و جناب احمدي نژاد در اقتصاد و سياست خارجي فقط اين است که ميرحسين چپ است، ولي موفق بود، آقاي احمدي نژاد هم چپ است ولي ناموفق بود. ميرحسين در شرايط بد، کشور را نسبتاً خوب اداره کرد، آقاي احمدي نژاد با همه امکانات نتوانست کشور را اداره کند. از طرف ديگر من فکر مي کنم دماسنج آقاي ابطحي مثل ساعت آقاي کروبي احتمالاً کار نمي کند. شور و حالي که در ميان مردم است تقريباً بي سابقه است. منتها اين اصلاح طلبان هستند که چون از دور دست شان بر آتش است فکر مي کنند تنور سرد است. صداي جلز و ولزش از آقاي کلهر و خانم رجبي مي رسد، کجاي قضيه سرد است؟ داستان اين است که اصولگرايان نمي دانند چه کنند و در آن طرف هيچ شور و شوق و نشاطي وجود ندارد.
-آقاي نبوي، ظاهراً از سال 61 تا 64 که دوره نخست وزيري ميرحسين است، شما مسوول دفتر سياسي وزارت کشور بوديد. به ذهن اين گونه خطور مي شود که وجود شما در اين سمت باعث حمايت تان از ميرحسين شده است.
البته که درست نيست. من دلبستگي خاصي به گذشته شغلي خودم ندارم و حتي از آن دفاع هم نمي کنم. دوراني بود که همه ما به شکلي داريم سعي مي کنيم تغييرش بدهيم، اما معناي اين حرف مي تواند اين باشد که من مي دانم در آن روزها چه خبر بود و سيستم حکومتي چگونه اداره مي شد. من آقاي موسوي و شيوه کار ايشان را مي شناسم. اما اگر به گذشته برگردم دوستي من با محسن مخملباف که ايشان مورد حمايت مهندس موسوي بود و اينکه من از سال 1365 تا سال 1368 با سينمايي کار مي کردم که با واسطه يا بي واسطه تحت حمايت موسوي بود در اين تصميمات نقش دارد، البته مهم ترين دليل علاقه من به آقاي موسوي يا حتي کروبي يا حتي قاليباف، جناب آقاي احمدي نژاد است که من را به آقاي موسوي علاقه مند مي کند.
-به نظر شما آقاي موسوي که شما در 20 سال پيش مي شناختيد به موسوي امروز چه مقدار شبيه است؟
به همان اندازه که آقاي کروبي و آقاي خاتمي و آقاي معين يا آقاي عبدالله نوري يا آقاي منتظري يا محسن مخملباف يا آقاي ابراهيم نبوي شبيه گذشته هستند، يعني در واقع هيچ شباهتي به لحاظ بسياري از باورها ندارد، اما چرا، شباهت هايي وجود دارد، معمولاً گذشت زمان چيزهايي را حفظ مي کند و چيزهايي را تغيير مي دهد. من از موسوي به خاطر آنچه بود، حمايت نمي کنم. آخرين باري که من آقاي موسوي را در ايران ديدم، چهار ماه قبل از خروجم از ايران بود، يعني پنج سال و نيم قبل؛ همان زماني که آقاي هاشمي را ديدم و خيلي هاي ديگر را.
خيلي از افراد مي گويند ميرحسين مدت ها نبود، و در جريان نيست، داستان دوستي است که هر گاه مسافرت مي رفت، به من مي گفت؛ «کجايي؟ مدتي است نمي بينمت،» در حالي که ما جايي نرفته بوديم، خودش رفته بود. ميرحسين در همين کشور زندگي مي کرد و ما نمي ديديمش، ولي او در جريان همه چيز بود، همان طور که وقتي آقاي خاتمي از کتابخانه ملي وارد دفتر رياست جمهوري شد، در جريان همه چيز بود.
-زمان نخست وزيري ميرحسين دوران بگير و ببند جوانان بود. دست هاي زيادي رنگ شد، موهاي زيادي کوتاه شد و... ميرحسين در آن زمان سکوت کرد و هيچ نگفت. حال ايشان مي گويند گشت ارشاد را جمع مي کنند. با توجه به اينکه شما مسوول دفتر سياسي وزارت کشور بوديد شايد اطلاع داشته باشيد که اين رفتار آقاي ميرحسين جزء تغييرات شان محسوب مي شود يا اعتقاد داريد در آن زمان هم با آن رفتارها مخالف بودند؟
تندروي عليه جوانان يا جامعه در دهه 60 حاصل انديشه ميرحسين موسوي نبود. اين تندروي به عنوان يک خصلت انقلابي در جامعه وجود داشت و اتفاقاً وجه غالب جامعه بود. اينکه اين انقلابيون چرا در آن روزها انقلابي بودند و رفتارهاي خشونت آميز مي کردند، البته نه جاي دفاع دارد و نه اگر هم جاي دفاع داشته باشد من حاضرم از آن دفاع کنم، اما طبيعي است که در يک جامعه انقلابي يکي بزند، يکي بکشد، يکي ترور کند، يکي اعدام کند، چيزي که طبيعي نيست اين است که جامعه انقلابي پس از ته نشين شدن و آرامش افرادش اصلاح بشوند و بگويند که قصد مبارزه با خشونت دارند و عذر بخواهند و خودشان را درست کنند و اصولاً جريان اصلاح همين است.
جريان انقلابيگري يک جريان عمومي در سال هاي دهه 60 بود، چه در ميان روشنفکران، چه مذهبي ها، چه مدافعان حکومت و چه مخالفان آن، چيزي که امروز وجود دارد اين است که آدمي مثل من قبول مي کند در گذشته اشتباهاتي بوده و مي خواهد خودش را اصلاح کند، و دوستاني مثل آقاي احمدي نژاد و خانم فاطمه رجبي تازه فيل شان ياد سال 1360 کرده است و مي خواهند به انقلابيگري برگردند. دولت موسوي که دولت خشونت عليه جامعه نبود. دولت موسوي دولتي بود که جامعه ايران را در شرايط جنگي اداره مي کرد. اين دولت با تمام قدرت در کار اداره کشور بود. جريان طرفدار خشونت در آن روزها جريان راستگرايي بود که در سيستم قضايي حضور داشت و کاري هم به دولت نداشت. پدران خشونت آن روزها همين دوستاني هستند که امروز دارند جريان راست را اداره مي کنند.
-به نظر شما فاطمه رجبي و کساني که امروز از موسوي انتقاد مي کنند امتداد همان جريان راست دهه 60 هستند؟
بگذاريد نکته يي را روشن کنيم. خانم رجبي در ميان دوستان شان تنها کسي است که به موسوي حمله کرده است، البته اين موضوع ربطي به موسوي ندارد، يادتان باشد که خانم رجبي به هر کسي که به رئيس همسرش انتقاد کند، حمله مي کند، فرقي نمي کند اين آدم خاتمي باشد يا هاشمي يا حتي برادر خودش. خانم رجبي به شخص محترمي مثل خاتمي اهانت هاي ناگواري کرد. ايشان جايي براي شرم باقي نگذاشت و زشت ترين الفاظ را براي محترم ترين افراد به کار برد. ايشان و دوستان شان حرمت هايي را شکستند که جامعه ايران به آن نياز دارد. ما به محترم بودن مرجعيت نياز داريم. جامعه ايران 400 سال افتخارش اين بود که اگر کسي به هر دليل مظلوم باشد و بخواهد ملجا و پناهي بيابد، مي تواند به خانه يکي از مراجع برود و کسي حق ندارد وارد آن خانه شود.
خانم رجبي و کساني مثل آقاي احمدي نژاد و دوستان شان حرمت مرجعيت و احترام بزرگان را از بين بردند. آنها سال ها است که مراجع، روحانيون، بزرگان، شيوخ و اقطاب را بي حرمت کردند. هيچ پادشاهي نتوانست تا اين حد بر اقطاب معنوي ايران بي حرمتي کند. اين دوستان با آقاي جوادي آملي و آقاي منتظري و با بسياري از بزرگان آن کردند که هيچ کس شهامت نداشت بکند، و اين را نه از سر دانايي که از سر قدرتخواهي کردند. خانم رجبي يک مقاله نوشته است که به قول خود ايشان سه وزارتخانه در زمان خاتمي ايشان را محروم کردند. چنان از آن سه مقاله و فشارهاي دوران خاتمي حرف مي زندکه استالين از محاصره روسيه توسط آلمان ها حرف نمي زد، ايشان و دوستان شان در دهه 60 هم براي مراجع حرمت نگذاشتند.
آقاي مهدي نصيري که با يک واسطه به آقاي احمدي نژاد مربوط مي شود، رک و راست به يکي از بزرگ ترين مجتهدين زمان مان گفت «رمال»، اين خانم ها و آقايان،آقاي منتظري و ساير بزرگان را مورد اهانت قرار دادند، نه به خاطر اينکه با خرافات مخالف بودند، فقط به خاطر قدرت. اگر آقاي احمدي نژاد نبود، آقاي الهام بايد ماه ها دنبال کار مي گشت تا به عنوان معلم حق التدريسي درس بدهد يا خانم رجبي بايد مثلاً تايپيست فلان موسسه قرض الحسنه مي شد. معلوم است که وقتي اين افراد موقعيتي پيدا مي کنند، روحاني که هيچ، خدا را هم حاضرند زير دست و پا له کنند. گروهي که آبادگران را تشکيل مي دهند و آنان که در لويزان از بچه هاي تحکيم انشعاب کردند و بعداً با جريان راست رفتند منشاء مهم ترين خشونت هاي کشورند. الان هم مي خواهند ايران را برگردانند به روزهايي که ما از آنها مي گريزيم، نه ما، که همه عقلاي قوم از آن مي گريزند. انقلاب ايران يک دوران گذار بود براي رسيدن به يک حکومت که اين حکومت بايد تبديل به کشوري نمونه و مناسب براي زندگي مردم شود، اصلاح مهم ترين کار براي اين کشور است.
-شما بارها و بارها نسبت به يادداشت هاي خانم رجبي واکنش نشان داديد. تصور شما اين است که خانم رجبي نماد يک جريان است يا نه؟
من يادداشت هاي زيادي درباره خانم رجبي نوشتم، و به همين دليل فکر کنم شايد از آقاي الهام بهتر ايشان را مي شناسم، به نظر من ايشان در جهان اسلام يک پديده است، يک زن که از مهم ترين مردان قدرتمند کشور انتقاد مي کند، البته کاش ايشان بعد از انتقادات شان از مخالفان دولت اين همه سفر حج نمي رفتند و بيشتر تهران مي ماندند، يا کتاب شان توسط دولت و با کمک مالي دولت چاپ نمي شد، چون حتي در غيراين صورت هم کتاب ايشان خريدار داشت. مشکل اين است که وقتي شما به عنوان يک فداکار يا ايثارگر شناخته مي شويد، مردم انتظار دارند حداقل يک رنجي هم بکشيد، نه اينکه فداکار و ايثارگر باشيد و دائماً هم مردم را کتک بزنيد. با همه اين احوال من وجود خانم رجبي را براي شرايط فعلي کشور بسيار مغتنم مي دانم، به خصوص اينکه ايشان اگر به عنوان مدافع آقاي احمدي نژاد در صحنه حضور داشته باشند، اين يک گام بزرگ براي پيروزي آقاي موسوي خواهد بود.
-شنيده مي شود فلاحيان، مسيح مهاجري، احمد توکلي و بسياري از کساني که تفکرات جناح راست را نمايندگي مي کنند حال به طور تلويحي از موسوي حمايت مي کنند. علت را در چه مي بينيد؟
علتش کاملاً طبيعي است، اگر جز اين باشد بايد در صداقت شان شک کرد. اصولاً احمدي نژاد دو نظريه مهم دارد؛ يکي نظريه تقدم عدالت براي حمايت از گروه هاي تهيدست، دوم تقدم استقلال کشور به عنوان يک شخصيت ضدامريکايي- يا با زبان کلانتري- ضداستکباري. اين دو ويژگي خصائلي هستند که اکثر راي دهندگان و نيروهاي سياسي به آنها توجه مي کنند، وگرنه کسي به خاطر اينکه ايشان دائم السفر هستند يا کاپشن مي پوشند که طرفدار ايشان نيست. حالا مشکل اصولگرايان حامي جناب آقاي احمدي نژاد اين است که اتفاقاً آقاي موسوي هم همين شعارها را مي دهد، با اين تفاوت که آقاي موسوي در هشت سالي که اين شعارها را مي داد، بدون داشتن امکانات و پول نفت و در شرايط جنگي نسبتاً موفق بود، اما آقاي احمدي نژاد با داشتن 300 ميليارد دلار پول و داشتن اختيارات هر سه قوه و کابينه يکدست ناموفق بود.
آقاي احمدي نژاد اگر يک دهم بودجه مصرفي را به آقاي موسوي مي داد ايشان مي توانست تمام وعده هاي رئيس جمهور را کنترات و آنها را عملي کند. اصولگرايان راستگو و کساني که به اصول انقلاب اعتقاد دارند، طبيعي است که بايد از ميان دو آدمي که دو وعده شبيه به هم مي دهند، آن يکي را انتخاب کنند که عرضه دارد، و طبيعي است که موسوي آدم باعرضه يي است. البته موسوي چيزهاي ديگري هم دارد؛ آدمي است که تيم دارد، خردمند است، اهل فرهنگ است، نگاهش به جهان نگاه محترمانه يي است، منزلت ايران را حفظ کرده و مي کند و از همه مهم تر اينکه آقاي موسوي تنها کسي است که مي تواند ما را از دست اين اشتباهات آقاي احمدي نژاد نجات دهد.
-منظور شما اين است که از نظر آنان احمدي نژاد و ميرحسين موسوي يک جور فکر مي کنند؟
نه، منظورم اين است که آقاي موسوي و احمدي نژاد در دو مورد نزديک به هم فکر مي کنند؛ يکي شان مي تواند فکرش را عملي کند، آن يکي نمي تواند، به همين دليل آنها طرفدارش هستند. البته گفتم موسوي به آزادي، فرهنگ و خيلي چيزهاي ديگر اعتقاد دارد که آقاي احمدي نژاد ندارد. البته اين هم به قول بنيامين «بمونه» که آقاي احمدي نژاد مي خواهد اداي دولت موسوي را دربياورد، ولي موسوي خودش است.
-گفته مي شود کروبي هويتش بيش از موسوي به اصلاحات نزديک است و موسوي را نماينده مطالبات اصلاح طلبان نمي دانند.
ببينيد، من تا دو ماه قبل برايم اهميتي نداشت که آقاي کروبي چه مي کند، نه تندي هايش برايم معقول و مقبول بود و نه حتي برخوردهاي تشکيلاتي و برنامه هاي موثرش در اين چهار سال را دنبال مي کردم. اصلاً ايشان در نقطه کور ذهن و چشم من بود، اما در دو ماه گذشته انتخاب آقاي کرباسچي، و جذب افرادي مثل مهاجراني، عباس عبدي و ابطحي به سوي ايشان به من نشان مي دهد ما با يک کروبي سروکار داريم که عاقل، اهل خرد و سياست و شجاع است و به فکر به دست گرفتن قدرت و اداره آن است. اينها نشانه هاي خوبي است، شايد اگر هر کسي جز ميرحسين موسوي بود، و اگر خاتمي آن بيانيه انصراف را نمي داد من با دل و جان براي آقاي کروبي کار و تلاش مي کردم ايشان موفق شود، در حال حاضر هم ايشان را مقتدر مي بينم، منتها از نظر من اين آقاي موسوي است که حاصل عمل تشکيلاتي اصلاح طلبان است، يعني عمل ائتلاف، انصراف، حمايت گروه ها، اجماع تشکل ها براي انتخاب او شکل گرفته، و اين براي من اهميت دارد.
من معتقدم بايد نظم سياسي داشته باشيم. اگر قرار است خاتمي به نفع موسوي انصراف بدهد، من به عنوان حامي خاتمي از موسوي حمايت خواهم کرد. البته ممکن است فکر کنيد اين يک تبعيت کورکورانه است، اما چنين نيست، اين نظم سياسي است؛ چيزي که سال ها نداشتيم. از طرف ديگر از نظر من آقاي موسوي براي پيروزي در مقابل آقاي احمدي نژاد شانس بيشتري دارد. موسوي شخصيتي کاريزماتيک است و حتي مي خواهم بگويم دور بودنش از قدرت خود يک عامل موثر است. يادتان باشد چه در مورد خاتمي، يا احمدي نژاد مردم افراد بيرون قدرت را به افراد درون قدرت ترجيح دادند. من شانس موسوي را بيشتر مي دانم.
البته بخشي از علاقه من هم به رويکردهاي هنري او برمي گردد. من شاهد اين بوده ام که شخص موسوي بارها از هنرمندان مغضوب و مظلوم دفاع کرد. البته من در چند نوشته ام گفته ام و تصريح کرد ه ام که ما براي پيروزي اصلاحات آمديم. من هرگز برخلاف دور قبل عليه نامزدهاي ديگر اصلاح طلب چيزي نخواهم نوشت و از موسوي حمايت مي کنم، اما اگر ببينم آقاي کروبي دو هفته قبل از انتخابات موفق شده است موجي بزرگ ايجاد يا کابينه يي عالي معرفي کند يا موسوي رفتاري ناشايست بکند طبيعي است که در روزهاي آخر هم به طرف کروبي خواهم رفت و هم از موسوي خواهم خواست براي کمک به اصلاحات به نفع کروبي کنار برود يا برعکس. اما در هر حال به هيچ کدام از اين دو بزرگوار توصيه نمي کنم که تا دو هفته قبل از انتخابات کنار بروند.
-در اين دوره نسبت به دوره قبل بحث تحريم انتخابات به صورت جدي مطرح نشده است، فکر مي کنيد چرا کساني که در دوره قبل تحريم کردند حال سکوت کرده اند؟
شما در هر جايي باشيد لازم است روزنامه يي در دست بگيريد، يا تلويزيون روشن کنيد، يا پاي اينترنت برويد، يا ميدان تره بار برويد و گوجه فرنگي و پياز بخريد، يا خانه اجاره کنيد يا هر کاري بکنيد، متوجه حضور جناب آقاي احمدي نژاد به عنوان رئيس جمهور خواهيد شد و طبيعتاً همه مي دانند که حضور ايشان حاصل تحريم انتخابات توسط برخي از گروه هاي اجتماعي يا صنفي است، طبيعي است که مردم نخواهند چنين حوادثي ديگر تکرار شود. به نظر من تحريم انتخابات ديگر معني ندارد. تحريم کنندگان مي گفتند ما مي خواهيم تحريم کنيم تا حکومت مشروعيتش را از دست بدهد، و واقعاً هم دفعه قبل نيمي از مردم در انتخابات راي ندادند. چهار سال تحريم کنندگان وقت داشتند که مشروعيت نداشتن جمهوري اسلامي را اثبات کنند، الان هيچ کدام از آنها پيدايشان نيست.
گروهي هم مي گفتند ما راي نمي دهيم تا اوضاع آنقدر بد بشود، آنقدر بد بشود، آنقدر بد بشود... که خارجي ها حمله کنند و.... وقتي پاي حمله امريکا به ميان آمد، حتي بسياري از آن تحريم کنندگان هم حاضر نبودند در بدترين شرايط کوچک ترين لطمه يي به کشورمان بخورد. خودشان مي گفتند اگر جنگ بشود مي رويم ايران و جان مي دهيم، در حالي که قبل از آن مي توانستند فقط يک راي بدهند تا چنين مشکلاتي ايجاد نشود. البته عمده ترين جريان تحريم مربوط به کساني است که بيرون ايران زندگي مي کنند و قصد بازگشت به ايران ندارند، ولي به هر نحو نزد دوستان و فاميل و آشنا به عنوان فعال سياسي يا مفعول تشکيلاتي شناخته شده اند. خيلي از اين افراد تحريم مي کردند چون واقعاً برايشان فرقي نمي کرد هاشمي رئيس جمهور باشد يا احمدي نژاد.
طبيعي است، چون وقتي شما در نيويورک زندگي مي کنيد يا در پاريس و قصد بازگشت هم نداريد خيلي اوقات حتي به نفع تان است کسي سر کار بيايد که اوضاع بدتر بشود. وقتي کسي معتقد است کسي بيايد که مردم بيشتر اذيت بشوند، مي خواهد مشکل شخصي خودش را حل کند و برايش اهميتي ندارد که 70 ميليون نفر چه بدبختي بکشند. اين جريان تحريم هم به نظر من تا حد زيادي به خاطر رفتن بوش و جريان تند ضدايراني و آمدن آقاي اوباما کمرنگ شده است. به نظرم تحريم انتخابات ديگر دليل بين المللي يا اجتماعي و سياسي ندارد، و بيشتر يک بازي شخصي براي برخي نيروهاي سياسي است که دچار بيماري بي مسووليتي سياسي هستند.
-فکر مي کنيد يک موج قدرتمند اجتماعي ايجاد خواهد شد که بتواند انتخاباتي حماسي براي اصلاح طلبان برگزار شود، همانند دوم خرداد 76؟
تقريباً يقين دارم اين اتفاق خواهد افتاد و براي وقوع آن تلاش مي کنم. مي گويند يک رودخانه هرگز تکرار نمي شود، به نظر من دوم خرداد قبلاً رخ داد و تمام شد. يک خاطره زيبا است که دوستش داريم، نبايد منتظر تکرارش باشيم، اما به نظرم حضور مردم ايران براي نجات کشور از بحران بي کفايتي و بي لياقتي و خطر ملي چيزي است که رخ خواهد داد و همه بايد کمک کنيم تا به زيباترين شکل اين اتفاق بيفتد.