دکتر رضا داوری اردکانی؛ استاد فلسفه دانشگاه تهران، در یادداشتی به بررسی ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پدیده فوتبال پرداخته است، آنچه در پی میآید، متن کامل این مطلب است:
1- آیا فوتبال ورزش است؟ در اینکه فوتبال ورزش است کسی تردید نمیکند ولی فقط ورزش نیست. حتی کافی نیست که بگوییم یک تجارت یا صنعت بزرگ است. آدمی در وهم خود هم حسابگر و فایدهجو است و هم با پناه بردن به بازی از حسابگری و نفع طلبی میگریزد برای اینکه در وهم حسابگر جهان مدرن تعدیل بوجود آید.
فوتبال در اتحاد با قدرت حکومت و سرمایه پا به میدان میگذارد. درست است که فوتبال واجد همه اوصاف یک بازی ورزشی است اما اگر در نظام سوداگری این جهان وارد نمیشد، مقام و اثری که اکنون دارد نداشت.
در همه ادوار تاریخ و حتی از ابتدای دوران تجدد شعر و هنر، هنر خشونت حسابگری عقل حسابگر را تا حدی تدارک میکرد. ظاهراً اکنون که عرصه بر هنر قدری تنگ شده است به بازیهای ورزشی که در میان پناهگاههای جهان مدرن در عداد بهترین ها و کم ضررترینهاست باید پناه برد.
2- فوتبال در رسانه تبدیل به چه امری میشود؟ فوتبال در تلویزیون و با تلویزیون به شأن خاص خود در این جهان رسیده است. تا تلویزیون نبود فوتبال فقط یک ورزش و تفنن بود. اکنون با تلویزیون فوتبال جزئی از زندگی مردم سراسر جهان شدهاست و اگر ایالات متحده هنوز چنانکه باید فوتبال را نمیشناسد از آنست است که آمریکاییان با اینکه ملتی جوانند و همسانی و همسانهایشان از اروپائیها بیشتر است و بیشتر از اقوام دیگر از زندگی خود احساس رضایت میکنند.
آنها با خنده و شادیهای تلویزیونی جای خالی فوتبال و امثال آن را پر میکنند مع ذلک این کشور هم کمکم به فوتبال رو خواهدکرد. وقتی دانستن جزئیات زندگی فوتبالیستها از جمله اطلاعات شایع در سراسر جهان است چگونه بی فوتبال میتوان زندگی کرد و رسانه چگونه به فوتبال بیاعتبا باشد؟
مگر نمیبینید که شبکه ورزش ما (شبکهای که هنوز شبکه ورزش نیست و امیدوارم شبکه ورزش شود و به همه ورزشها بپردازد) در برنامههای ورزشی خود بیشترین اهتمامش به پخش مسابقات فوتبال است و تنها در هنگام پخش فوتبال است که ملاحظات و آداب رسمی و ضروری را کنار میگذارد. راجع به پخش فوتبال در تلویزیون نکاتی هست که شاید در جای دیگر بگویم. اکنون تأکید میکنم که فوتبال از راه تلویزیون در خانهها نفوذ کرده و جزئی از زندگی مردمان شده است.
3- رابطه مدرنیته و فوتبال ...: فوتبال بهعنوان یک بازی اختصاص به یک زمان و دوران یا تمدن خاصّ ندارد (مگرآنکه بگویند توپ فوتبال ساخته دوران تکنیک جدید است) ولی فوتبال در دوره جدید بوجود آمده و وضعی پیدا کردهاست که جزئی از جهان متجدد شدهاست. در کدام جهان یا تمدن چیزی مثل فوتبال میتوانست صدها میلیون نفر را شب تا صبح بیدار نگاه دارد که مسابقه را تماشا کنند و از اینکه مثلاً توپی از یک خط عبور میکند شاد یا غمگین شوند. فوتبالیستهای زمان ما جای پهلوانان تراژدیهای قدیم را که پیروزی و شکستشان مایه شادی و اندوه میشد را گرفتهاند. پس فوتبال علاوه بر اینکه یک بازی ورزشی و تجارت است، نسبتی هم با هنر ورزان قدیم دارد و از مظاهر عمده جهان مدرن است.
4- فوتبال یک بازی و تفنن است و اگر مردم زمان ما به آن نیاز دارند، بر طبق تصوری که ما از انسان و نیازهای او داریم، نیازشان نیاز لغیره است نه لذاته: صدها میلیون نفر در سراسر روی زمین بیمار و گرسنه و بیخانمانند. رسانهها هم این فاجعه عصر را نشان نمیدهند زیرا نشاندادن اینها آرامش صوری و نسبی را در همه جا برهم میزند ولی فوتبال گرچه غم و شادی میآورد، غم و شادیش قرین غفلت است. فوتبال را نمیتوان و نباید در عرض نان و دارو و عدالت و صلح و آزادی و خانمان دانست. اصلاً فوتبال را در عداد مسائل نباید قرار داد زیرا از لوازم جهان کنونی است. فوتبال تسلّی و پناه است. نیاز جهان است و از طریق جهان این نیاز به مردمان القاء میشود. اینکه فوتبال مسائل و مشکلات خاص خود دارد امر دیگری است.
5- فوتبال به زندگی معنی نمیدهد اما درست گفتید که به اعتباری جای خالی معنی را اندکی پر میکند:
نقل است که مظفرالدین شاه را در پاریس به تماشای فوتبال بردهبودند. فوتبال برای او تماشایی نبود زیرا با آن آشنایی نداشت. کسانی که اصول و قواعد یک بازی را ندانند از آن چه لذتی میبرند؟ شاه از نشستن در جایگاه تماشاچی فوتبال حوصلهاش سر رفته و پرسیده بود چند نفر در میدان بازی هستند؟ گفته بودند بیست و دو نفر. پیشنهاد کرده بود که بیست و یک توپ دیگر بیاورند و بهریک یک توپ بدهند تا بازیکنان اینهمه دنبال توپ ندوند!
از این قبیل نکتههای ظریف برای اثبات سادهلوحی یکی از سلیمترین و کمآزارترین شاهان بسیار گفته و نوشتهاند اما پیشنهاد اعطای یک توپ بهمه بازیکنان حتی اگر درست نباشد بسیار معنیدار است. سخن سادهلوحانه ممکن است بیجا باشد اما همواره و همیشه نادرست نیست؛ چنانکه گاهی سخنان درست هم وقتی در جای خود گفته نمیشود، اسباب زحمت میشود.
معنی حرف منسوب به مظفرالدین شاه این بود که دویدن بازیکنان باید غرض و غایتی داشته باشد که این غایت همان تصرّف توپ است و توپ که قیمتی ندارد، بههر بازیکن میتوان یک توپ داد! شاه نمیدانست و نمیتوانست بداند که هر عالمی به وهم نیاز دارد و زندگی آدمی بی وهم نمیگذرد و اگر یکی از صفات جهان جدید را وهمزدایی گفتهاند بدانیم که جهان جدید هم مثل همه جهانهای دیگر پر از وهم است و وهمهای خاصّ خود را دارد. اصلاً این گمان که بشر میتواند بدون وهم و مثلاً با صرف عقلانیت علمی- تکنیکی جدید زندگی کند، سخنی متعلق به مراتب دانی وهم است.
بشر اگر وهم و خیال نداشت، انسان نبود و هیچ عالمی و از جمله عالم کنونی بهوجود نمیآمد. فوتبال یکی از اوهام لازم منضبط جهان ماست. با تسلیم به این وهم است که میلیونها نفر وقتی توپی به تور دروازه میخورد گاهی تا حد دیوانگی شادمانی میکنند و میلیونها آدم دیگر دلشان میشکند و در غم و غصه و ماتم فرو میروند، و گاهی گریه میکنند، ناسزا میگویند و به اشیاء و اشخاص آسیب میرسانند. اگر این وهم بزرگ را نشناسیم، چگونه از عهده حل مسائل فوتبال برآییم؟
من خود فوتبال و بعضی دیگر از ورزشهایی را که میشناسم دوست میدارم و تماشا میکنم. فوتبال حتی اگر حرفهای باشد چون مثل تبلیغات تجارتی شباهتی به شعر و هنر دارد و علاوه بر این به شکست و پیروزی ختم میشود، تماشایی است.
در زمان ما حرفهای بودن هم لازمه فوتبال (و نه شرط کمال آن) شده است و کار فوتبال غیر حرفهای و نیمه حرفهای بهدرستی پیش نمیرود. در کشورهایی نظیر کشور ما از آنجا که مردم به فوتبال علاقه دارند و هزینه حرفهای شدن آن را نمیتوانند بپردازند، دولت باید قسمت اعظم هزینههای حرفهای شدن را بپردازد و اگر نپردازد، فوتبال سرپا نمیماند و مردم از تماشای آن محروم میشوند و شاید عوارض دیگری هم داشته باشد. فوتبال را که نمیشود ندید.
6- فوتبال تجارتی متفاوت، یا کالایی مصرفی: این پرسش بسیار مهم است. اشاره کردم که فوتبال یک ورزش و در عین حال یک تجارت پرسود است و از آن جهت به تجارت پرسود مبدّل شدهاست که جهان به آن نیاز دارد. البته صاحبان باشگاههای بزرگ فوتبال سود فراوان از تجارت ورزش میبرند، اما تجارت فوتبال برای آنها چیز دیگری است.
بهعبارت دیگر محاسن و معایب این تجارت با همه تجارتهای دیگر متفاوت است ولی در مآل امراصل حساب سود و زیان جهان متجدد بر آن حکومت میکند. بازرگانان بازار فوتبال از خرید و فروش ورزشکاران و حتی از نام آنان سودهای کلان میبرند.
در روزنامهها خواندم که باشگاه «رئال» چندین برابر پولی که به «بکام» پرداختهاست از وجود او در این باشگاه سود بردهاست. در بریتانیا و اروپا همه ریخت و پاشها و ولخرجیهایی که در فوتبال میشود با قواعد بازرگانی مدرن موافقت دارد.
اگر به یک مربی یا فوتبالیست سالی دهها میلیارد تومان مزد میدهند، درست است که از نظم و قاعده بازار عدول کردهاند اما از این بیقاعدگی و بیضابطگی هم سود میبرند. این عدول در همه جا ممکن نیست و اگر صورت گیرد نتایج یکسان نمیدهد چنانکه وقتی به کشورهای آسیا و آفریقا میآید، مشکلزا میشود. باید در این باب فکر کرد.
میدانیم که در کشور ما باشگاهها درآمد اندکی دارند و بیشتر هزینه آنها را ضرورتاً دولت باید بپردازد. اگر میخواهیم از این ضرورت خارج شویم باید بیندیشیم که چرا چنین شدهاست. ما خیال کردهایم که اگر همه رسوم فوتبال اروپا را نمیتوانیم اجرا کنیم، خوبست هر چه را که میتوانیم انجام دهیم. این وضع را در سایر شئون هم میتوان دید. گرفتن بعضی اجزاء و واگذاشتن اجزاء دیگر ... کار ساز نیست و مایه آشفتگی و بیتفاوتی میشود.
در این قبیل موارد هر چه میتوانیم بکنیم باید با نظر به موارد ناتوانی تعدیل شود. فیالمثل آوردن و بردن مربیان و بازیکنان نامدار برای باشگاههای اروپایی یک امر لوکس نیست ولی برای ما چطور؟ ما که درآمد نداریم و از نام این و آن پول درنمیآوریم. پس آیا باشگاههای ما هم باید یک مربی درجه دوم یا سوم خارجی بیاورند و از خزانه دولت حقوقی معادل حقوق پانصد کارمند دولت به او بپردازند؟ من گمام میکنم اگر یک شخص بیاطلاع از فوتبال را هم مربی تیم پرسپولیس میکردند این تیم با بازیکنان و طرفدارانی که دارد میتوانست در لیگ، سوم یا چهارم شود.
حرفهایی از این قبیل که ثمره کار مربی را در آینده باید دید یک توجیه و خودفریبی است و آنهایی که از ورزش اطلاع دارند میدانند که هر روز ما روزی مستقل از دیروز و فرداست. از تلقیهای احساساتی چیزی نمیگویم گرچه این نکته اهمیت دارد که تلویزیون دولتی ما اگر تیم پیروزی یا استقلال با تیم دوم صیفیکاران احمدآباد سفلی یا تیم دبستانی که من در آن درس خواندهام بازی کند، آن را پخش میکند اما وقتی مثلاً تیمهای قهرمان سالهای گذشته بازی میکنند، اعتنا نمیکند و اگر تذکر دهند میگوید مردم این دو تیم را دوست میدارند. همه میدانند که مردم این دو تیم را دوست دارند و کسی نمیگوید که بازیهای این دو تیم را پخش نکنند اما چرا بازیهای دیگر پخش نمیشود؟ به این نکته ظاهراً بیمناسبت با بحث بدان جهت اشاره کردم که بگویم با چنین تبعیضی، آوردن مربی خارجی و تقبل هزینههای سنگین دیگر توجیه میشود.
پرسپولیس و استقلال از فوتبال این کشور جدا نمیشوند و بدون آنان فوتبال ما بیشتر لنگ میزند اما باید فکری کرد و دید که این دو باشگاه چگونه میتوانند روی پای خود بایستند. در هیچ جای دنیا جز کشور ما بیش از صد هزار نفر برای تماشای مسابقه باشگاهی به ورزشگاه نمیروند ولی چهکنیم که اگر همه مسابقات با حضور اینهمه تماشاچی انجام شود از پولی که آنها میپردازند مزد مربی هم تأمین نمیشود.
این بی تعادلی از آثار و عوارض بیتعادلی دوران مدرنیزاسیون است. اگر آن را بهدرستی درک نکنیم در ورزش و در هیچ جای دیگر از عهده رفع آن بر نمیآئیم. پیداست که این مشکل به آسانی حل نمیشود و بهزودی به فوتبال سودآور نمیتوان رسید.
لازم هم نیست که به منافع مالی فوتبال فکر کنیم. یونانیان که برای بازی یا تماشای مسابقات پهلوانی به المپیک میرفتند سودای سود نداشتند و ورزش در حقیقت خود با سود و سودجویی مناسبت ندارد ولی چه کنیم که فوتبال عصر ما برای اینکه در جای خود قرار گیرد باید حرفهای شود و خرج و دخلش با هم تناسب داشته باشد به گمان من راه رسیدن به این مقصود این نیست که مربی و بازیکن خارجی بیاوریم.
اروپا که بازیکن میخرد از بازی او و نامش استفاده میکند ولی باشگاهی که خرجش را دولت یا یک سازمان دولتی و نیمه دولتی میدهد چرا باید بازیکن و مربی از خارج بیاورد؟ اصلاً مربی بهخصوص در ورزشهای دستهجمعی مثل فوتبال باید زبان بازیکنان را بداند. اگر مربی داخلی اطلاعاتش کم است حقوق یکسال یک مربی خارجی برای بالابردن اطلاعات صد مربی با استعداد خودمان کفایت میکند.
«چلسی» و «رئال» و «یوونتوس» و «آرسنال» و «منچستر یونایتد» و «میلان» و «بایرن» و «میلان» از نام مربی هم سود میبرند. ما چرا باید از رسمی که برای ما سود ندارد تقلید کنیم؟ وانگهی در اروپا مشکل زبان وجود ندارد زیرا بازیکنان بینالمللیاند و همه آنها زبان انگلیسی میدانند در مواردی هم دیدهایم مربیان نامداری که زبان کشوری را ندانند مربیگری در آن کشور را نمیپذیرند. پس مشکل فوتبال ما نباید با فوتبال اروپا و بسیاری از کشورهای دیگر غیر اروپایی قیاس شود. برزیل و آرژانتین و مکزیک و اوروگوئه و . . . هم اگر فروشنده و صادرکننده فوتبالیست نبودند به اندازه ما دچار مشکل میشدند.
خلاصه کنم فوتبال در عالم کنونی گرچه یک تجارت پر سود است اما صرف انگیزه انتفاع آن را پر رونق نکردهاست. جهان اکنون دیگر عالم تولید کالا نیست. در این جهان همه چیز حتی فرهنگ و فلسفه به اشیاء مصرفی تبدیل شدهاند. ما فوتبال را هم مصرف میکنیم و نمیتوانیم از مصرف آن دست برداریم.
ما فوتبال را دوست میداریم و با آن زندگی میکنیم. اگر کسی هم بگوید فوتبال بازار خرید و فروش پهلوانان است چون این خرید و فروش با قیمتهای رؤیایی انجام میشود، مفتون ارقام میشویم. وقتی حقوق و دستمزد یک فوتبالیست به اندازه بودجه یک وزارتخانه یا سازمان دولتی است چگونه میتوان معاملات آن را خوار شمرد. فوتبال چنان در دل ما نفوذ دارد که اگر زشتیهایی هم داشته باشد به آسانی از آن چشم میپوشیم ولی بکوشیم انبائیهایش را حفظ کنیم و از زشتیهایش بکاهیم.