عباس كاظمي
دکتر عباس کاظمی در وبلاگش به بررسی متون وبلاگ ها پرداخت است.
مطلب را زیر بخوانید:
آیا وبلاگ ها را می توان به مثابه نوعی شاهراه به ناخودآگاه متصور شد؟ آیا وبلاگ نوشته ها در حکم نوعی رویا و خیال اند که می توان آنها را باز تفسیر و تعبیر کرد. و اگر چنین باشد باید خوب بدانیم که تعبیر روبا نوعی رمزگشایی پیچیده خواهد بود که جز با درنظر گرفتن تلخیص ها و جابجایی ها و در نظر گرفتن واژگونی های متن ممکن نخواهند شد. همان طور که رویا به کمک روانکاو خوانش پذیر می شود ، متون وبلاگی نیز باید به سطح خوانش پذیری منتقل شود.
می توان ذهنیت مشوش را از خلال متون مشوش نظاره کرد. می توان عقده های فروخفته کوچکی را هم در شخصیت بزرگان دید و...
اما هر قیاسی بین رویا و متن وبلاگی ، می تواند گمراه کننده نیز باشد. می توان وجوه بسیاری را در نظر گرفت که بر تفاوتهای عظیم این دو متن تاکید می کنند.
اما نمی توان این انتقاد را پذیرفت که متن وبلاگی به این علت که تنقیح شده به میدان می آید صرفا واجد نوعی عنصر خودآگاه در خود است. باید اشاره کرد که متن رویا نیز برای بازگویی به روانکاو از همین صافی تنقیح می گذرد. رویابین، رویا را روایت می کند و در این روایت به رویدادهای مغشوش شبانه خود نظم می بخشد. این همان نظمی است که من در مقام وبلاگ نویسی به سرور سامان بخشیدن متون خود می پردازم.
این همه گفتیم که بر نکته دیگری هم اشاره کنیم که زبان وبلاگی نمی تواند تماما زبان استدلالی باشد. نمی تواند نوشتارهایی چون مقاله و کتاب را هم رتبه با نوشتارهای وبلاگی دانست. نوشتارهای وبلاگی در تشویش، اغتشاش و بی نظمی کلی است که می توانند ایده هایی را خلق کنند. وبلاگ جای جرقه هایی از ایده هاست. از این رو برخی از دوستان که می گویند " این بحث شما ابتر است"، " بحث شما جامع نیست" و... تصور می کنند که من در اینجا در مقام یک بحث استدلالی بر آمده ام و در مقام یک مجلس سخنرانی باید مخاطب را قانع سازم. به تعبیر بنیامینی اش " من فقط نشان می دهم". بلی فقط جرقه ای می زنم و می روم. فقط آنچه از ناخوادآگاهم به سطح ذهن اگاه می رسد را منعکس می کنم. با همان شلختگی متن و همان عریانی ذهن. من چون رویابین خودم را با بیان رویاهایم و تخیلاتم درمان می کنم. اینچین است که فکر می کنم وبلاگ نویسی همانند خاطره نویسی نوعی کارکرد درمانی و رهایی بخشی نیز دارد.
روشن است که نمی خواهم نقش وبلاگها را به نوعی بیان صرف رویا تقلیل دهم. این فقط وجهی از چیزی است که من در این پاره نوشتار بیان کردم.
وبلاگها متنی اند که مخالف را هم مجال صدابخشیدن می دهند. من از طریق نگاه مخالف تامل بیشتری در تخیلاتم خواهم کرد. متون وبلاگی اگرچه صدای برتری را تولید می کند اما حاشیه هایش و کامنتهایش گاهی خواندنی تر است. از این رو کامنتهای موجود در وبلاگ خود می تواند موضوع تاملی مستقل قرار گیرد. کامنتها صداهای مختلفی اند که پست مورد نظر آنها را خاموش کرده است.
متن، قدرت سرکوبگر دارد همانند رویا که هنوز سانسور در آن عمل می کند. سانسور مجال آشکارسازی کامل ناخودآگاه و امرسرکوب شده را نمی دهد. از اینجاست که این رویاهای وبلاگ نویسان نباید کم ارزش تلقی شود آنها شاهرایی برای تامل و تدبر بیشترند. تامل درباب جامعه ای که متن در آنها متولد شده است چونان شبیخون ناخودآگاه به ذهن خودآگاه در رویاهای شبانه. متون وبلاگی نوعی رویاهای روزانه و تخیلاتی اند که صرفنظر از قدرت استدلالی شان نماد جامعه ای از امر محذوف اند. امر محذوفی که خود را در تاملات روشنفکرانه بروز داده است با همان قدرت سانسوری که در جامعه محذوفین وجود دارد. پس قضیه پیچیده تر از آن است که فکرش را بکنیم. ما با انبانی از چیزهای فراموش شده سروکار داریم. اینجا بخشی از " جغرافیای فراموش شدگان" فرویدی خودرا باز می آفرینند. اینجا همه چیز حتی آت وآشعال ها هم واجد ارزشند و ای بسا هرچه که در ذهن یک انسان معمولی بی اهمیت تر می نماید در ذهن متفکر انتقادی مهمتر خواهد بود.