bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۵۸۳۰

هامارتیای تراژدی اصلاح طلبی

سید عبد الرحیم لاری
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۲ - ۲۲ مهر ۱۳۸۷

ارسطو در کتاب فن شعر خود قهرمان تراژدی را کسی معرفی می کند که واجد فضایل و خصایص والایی است. به نظر وی، قهرمان تراژدی به واسطه همین فضایل است که از دیگران تمایز پیدا می کند و می تواند واقعه را خلق و به پیش براند، اما سقوط وی و به بیان دیگر، ایجاد وضعیت تراژدیک و مصیبت نیز به دست همین قهرمان واقع می شود. 

ارسطو علت این وضعیت را همارتیا می نامد که به معنای خطا است. قهرمان تراژدی به دلیل ارتکاب خطا باعث به وجود آمدن وضعیت تراژدیک و در افتادن خود در مصیبت می شود. 

این تعریف ارسطو را می توان در تراژدی اصلاح طلبی اخیر در صحنه سیاسی ایران مشاهده کرد. 

در واقع، اصلاح طلبی در دو سطح تراژدیک و کمیک به وقوع پیوست که در هر دو سطح نیز قهرمان خود را داشت به نحوی که با همان تعاریف ارسطویی می توان هم این دو جریان و هم قهرمانهای آن را شناسایی کرد. 

به صورت مشخص، قهرمان سطح تراژدیک اصلاح طلبی جناب سید محمد خاتمی است. بنابه تعریف ارسطو، در شخصیت آقای خاتمی فضایل و خصایص والایی به چشم می خورد که نه تنها وی را در میان بسیاری از دولتمردان گذشته و حاضر ایران متمایز می کند، بلکه ایجاد و پیشرفت جریان اصلاح طلبی اخیر به مقدار زیادی بسته به همین فضایل و خصایص شخص ایشان است. این موضوع تا به آن حد است که اگر در دولت آینده کسی غیر از ایشان در جریان اصلاح طلبی بتواند سکاندار دولت شود، به طور قطع سایه خاتمی بر وی سنگینی خواهد کرد. این یک سوی سکه اصلاح طلبی است. سوی دیگر سکه وجود هامارتیا است که از این قهرمان سید ، تراژدی می سازد. 

بعد از انتخابات نهم ریاست جمهوری و در طی این سه سال و چند ماه سخنان و گفته های بسیاری در باب اصلاحات تحت عناوینی چون؛ افول اصلاحات، بن بست اصلاحات و حتی شکست اصلاحات شده است که همگی به دلیل وابسته بودن به اردوگاه خاص، بی غرض و قصد انجام نشده است. به واسطه قصد و غرض ها سخنان یا جانبدارانه و تا اندازه ای برای طفره رفتن بود یا خصمانه و تا اندازه زیادی تخریبی. اما در یک موضع، اکثر سخنان قرابتی به یکدیگر یافتند و آن دور شدن اصلاح طلبی از مردم بود. 

چه از اردوگاه اصطلاح طلبی و چه از اردوگاه اصول گرایان، دوری تدریجی اصلاح طلبان از مردم و ایجاد شکاف بین آنان مورد اتفاق قرار گرفت. این مسئله که جریان اصلاح طلبی مطالباتی در مردم به وجود آورد که نتوانست از عهده انجام آنها برآید، موضوعی درست است اما نباید مسئله اصلی یعنی دور شدن از مردم را پنهان کند. کافی است تا به کاندیدا شدن آقای  معین نگاهی انداخته شود تا معلوم شود که حداقل ، طیفی از این اردوگاه کسی را معرفی کرده اند که نه به زبان مردم خود و نه به خلق و خوی آنان آشنا نیست و تنها به لوای پرزرق و برق دموکراسی خواهی دل خوش کرده است که حتی هواداران وی نیز چندان از زبان و تمسک وی به آن لوا سردر نمی آوردند. معضل فاصله از مردم نه به شخص آقای معین، بلکه در نهان اردوگاه اصلاح طلبی قرار داشت که می توان گفت حتی پس از آن انتخابات و تا کنون نیز در آنجا جای خوش کرده و گویا همچنان نقش اساسی خود را بازی می کند. 

اگر با بدبینانه ترین نگاه ، نقد اردوگاه اصلاح طلبان را در مورد رقیبانشان بپذیریم و رفتار اصولگرایان را با مردم همان نگاه بسنجیم، باز باید اعتراف کنیم که اصولگرایان حداقل به ظاهر رفتار مردم دارانه ای از خود بروز داده اند که این اعتراف در مورد اصلاح طلبان صدق نمی کند و نه در واقع و نه به ظاهر نمی توان چنین رفتاری را از آنان دید. قبل از انتخابات مجلس هشتم بار دیگر فاصله پنهانی اصلاح طلبان از مردم در اعتماد به نفس بیش از حد آنان نمایانگر شد. گمان آنان به گونه ای بود که گویا به هر راه روند مردم موظف به تبعیت از آنان هستند و اگر از انتخابات بهره ای نمی برند از سوء رقیب است تا بی اقبالی تابعان. 

شکاف بین مردم و اصلاح طلبان سخنی پردامنه تر می طلبد که حد و حدود آن حتی از اصلاح طلبان نیز فراتر می رود، اما در اساسی بودن آن نمی توان شک داشت که خطای تراژدی اردوگاه اصلاح طلبان از آن ناشی می شود. کشف این خطا در سید تراژدی مشکل تر است به دلیل وجود همان فضایل و خصایص والا که به راحتی اجازه کشف آن را نمی دهند. اما گویا در یک جا خطا از شر آن فضایل رها شده و خود را نشان داده و می توان آن را رصد کرد. چنین جایی در شروط آقای خاتمی برای حضور در عرصه انتخابات ریاست جمهوری است.
 
آقای خاتمی دو شرط برای حضور خود مطرح کرد؛ «اولا بتوانم با ملت بر سر خواسته‌های‌شان تفاهم كنم و ثانیا با سازوكارهای موجود امكان عملی كردن برنامه‌ها برای رئیس‌جمهوری فراهم شود.» این دو شرط باعث واکنشهای بسیاری از دو اردوگاه شد که از اردوگاه مخالف یا با تندی یا توهین و افترا همراه بود و از سوی اردوگاه موافق همراه با تایید و موافقت، یعنی طبق انتظار و عادت معمول. البته در این بین لحن و سخن برخی چون صادق زیبا کلام و توسلی، رئیس دفترسياسي نهضت آزادي ایران، خارج از این عرف و عادت و در خور توجه و تامل بود. 

روشن است که دو سوی شروط آقای خاتمی،  مردم و حاکمیت هستند به این معنا که شرط نخست به مردم و شرط دوم به حاکمیت توجه دارد. 

بحث حاضر مربوط به شرط نخست است. در حقیقت، این بحث از دو منظر قابل طرح شدن است. منظر نخست به توضیح و تبیین این شرط مربوط می شود. در این منظر مسئله از این قرار است که منظور آقای خاتمی از تفاهم در چه زمینه ای است و این که مردم را خطاب کرده اند به چه معنا است. برای مثال آقای موسوی لاری همان برداشت اولیه را داشته و مردم را به معنای لغوی آن، توده مردم، دانسته، اما آقای توسلی با به پرسش کشاندن تفاهم با مردم، شرط آقای خاتمی را به تفاهم با احزاب و گروههای سیاسی تعبیر کرده است و آقای عزت الله سحابی نیز عدم شفافیت را در شرط ایشان دیده است. به هر روی، تمام اظهار نظرهایی که بیان شده مبتنی بر این منظر بوده و بر اساس آن صورت ، موافق و مخالف پیدا کرده است. 

منظر دیگر به مشروعیت این شرط مربوط می شود. در حقیقت، این منظر مبنایی تر از منظر نخست بوده و به اساس و بنیاد آن توجه دارد. آیا طرح این شرط مبنایی مشروع دارد یا نه و به عبارت دیگر، آیا آقای خاتمی محق به طرح این شرط هست یا نه؟ در حقیقت، این پرسش مسئله مبنایی تری را پیش می کشد و آن این که؛ آیا کسی حق دارد برای ملت شرطی تعیین کند؟ 

آنچه که در نظر نخست مشروعیت چنین شرطی را مخدوش می کند آن فاصله ای است که بین فرد و مردم ایجاد می شود. آقای خاتمی با طرح این شرط خود را در برابر مردم قرار داده است و حتی اگر بگوییم این تقابل خودآگاه و خودخواسته نیزنبوده، باز با طرح شرط ایجاد شده است. خطای تراژدیک در نفس همین تقابل به وجود می آید چرا که در این صورت با جدایی از مردم و مقابله شدن با آنان توهم داشتن حق ویژه به وجود می آید که نتیجه آن مطرح کردن شرط در برابر مردم است. 

به یاد داریم که حضرت آیت الله خمینی در سخنرانی یازدهم بهمن ماه پنجاه و هفت در بهشت زهرا اراده خود در مقابله با دولت بختیار و تعیین دولت را به دلیل اتکاء به مردم عنوان کرد و همین دلیل نیز کماکان در کلام مسئولین نظام باقی مانده است. این اتکاء به هیچ وجه به معنای بازگشتن و در برابر مردم قرار گرفتن نیست که مبنای شرط آقای خاتمی است. در اینجا نباید قضاوتی اشتباه کرد و فضایل شخصی آقای خاتمی را نادیده انگاشت و با بی انصافی ، ایشان را متهم به چیزی کرد که در خلق و خوی ایشان نیست، اما از سوی دیگر، نباید منطق پنهانی درکلام ایشان را نادیده انگاشت. ایشان در سلوک خود همواره سعی در مبارزه با استبداد داشته که به انصاف خلق و خوی ایشان از استبداد ، بسیار دور است، اما مگر ذات استبداد ریشه در تقابل با مردم ندارد که موجب فاصله گرفتن از مردم می شود و مگر استبداد تنها به وجه صوری آن محدود می شود و نمی تواند لایه های پنهانی و نادیدنی داشته باشد؟ اگر ایشان زمانی از درد استبدادزدگی در تاریخ ملت ایران شکوه داشت، اکنون معلوم می شود که این درد عمیق تر از آن چیزی است که ایشان تصور کرده است. 

اصل اساسی که در کلام امام  نیز به صراحت بیان شده، در حقی است که مردم به عنوان صاحبان اصلی یک کشور دارند و این حق را نمی توان با شرط گذاشتن در برابر مردم مخدوش کرد. در حقیقت، اگر آقای خاتمی جریان اصلاحات را ریشه دار در تاریخ ملت ایران می داند و معتقد به تداوم آن است، باید به اعتقاد و ایمان خود پایبند باشد نه آن که شرطی بر عهده مردم بگذارد. به عبارت دیگر، اگر ایشان برای خود وظیفه ای قائل است باید آن را انجام دهد نه آن که برای خود حقی ویژه قائل باشد چرا که خطای تراژدیک در همین "حق ویژه برای خود قائل بودن"  است که موجب خطای سید تراژدی اصلاح طلبی شده است.

bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین