هاشمی رفسنجانی مانند اغلب سیاستمداران ایران و جهان، در اصل شخصیتی خاکستری است. خدمات و اشتباهات او را باید کنار هم دید و وزن کدام را مورد سنجش قرار داد. او از جمله شخصیتهای سیاسی تاریخ ایران است که میتوانیم بگوییم گروهی از او تنفر زیادی دارند و عدهای دیگر او را بسیار ستایش میکنند. به دلیل ایجاد همین فضاست که نقدِ هاشمی دیگر سالهاست که وجود ندارد و محیطی سیاه و سفید جای آن را گرفته است.
فرارو – شامگاه ۱۹ دیماه ۱۳۹۵، زمان زیادی طول نکشید که شایعه درگذشت اکبر هاشمی رفسنجانی تبدیل به خبر رسمی و زیرنویس شبکه خبر تلویزیون شد. رئیسجمهور، رئیس مجلس و امام جمعه سابق تهران و رئیس وقت مجمع تشخیص مصلحت نظام در این روز و سن ۸۲ سالگی در بیمارستان شهدای تجریش درگذشت. آیتالله هاشمی در سنی نبود که فوت نابهنگام او تعجبآور باشد. اما روایتهایی که خانواده او بعد از این اتفاق منتشر کردند، ابهاماتی به این مرگ اضافه کرد.
به گزارش فرارو، هاشمی رفسنجانی مانند اغلب سیاستمداران ایران و جهان، در اصل شخصیتی خاکستری است. خدمات و اشتباهات او را باید کنار هم دید و وزن کدام را مورد سنجش قرار داد. او از جمله شخصیتهای سیاسی تاریخ ایران است که میتوانیم بگوییم گروهی از او تنفر زیادی دارند و عدهای دیگر او را بسیار ستایش میکنند. به دلیل ایجاد همین فضاست که نقدِ هاشمی دیگر سالهاست که وجود ندارد و محیطی سیاه و سفید جای آن را گرفته است. هاشمی زمانی که فوت کرد، مورد احترام و یکی از ستونهای وحدت جناح موسوم به اصلاحطلب محسوب میشد. دولتهای یازدهم و دوازدهم توسط یکی از چهرههای نزدیک به او تشکیل شد و تا زمانی که درگذشت یکی از بانفوذترین چهرههای سیاسی در ایران بود. در این گزارش قصد داریم مخالفان و منتقدان هاشمی رفسنجانی و منطقِ این مخالفت را در چهار پرده بررسی کنیم.
تقریباً میشود ادعا کرد که هاشمی هیچ وقت در حاشیه یا بازنشسته نبود. دوران مبارزه و زندان را کنار بگذاریم، او از ابتدای انقلاب در رأس قدرت است. یکی از نزدیکترین شخصیتهای انقلابی به آیتالله خمینی محسوب میشود که حکم نخستوزیری مهندس بازرگان را او قرائت میکند. رئیس مجالس اول تا سوم است و زمانی که پس از رحلت آیتالله خمینی و انتخاب آیتالله خامنهای توسط خبرگان برای ریاستجمهوری نامزد میشود، تقریباً هیچ کس در پیروزی او شک ندارد. اکبر هاشمی در دوران هر دو رهبر انقلاب ایران، نقش مرد شماره دوی صاحب نفوذ را بر عهده دارد.
از سال ۱۳۶۸ او رئیسجمهور است. دیگر پست نخستوزیری وجود ندارد و رئیسجمهور یک مقام تشریفاتی نیست بلکه ریاست دولت و قوه مجریه را عهدهدار است. یک سال قبل از آن جنگ به پایان رسید و فضای کشور به مرور تغییر میکرد. سیاسیون انقلابی دچار انشقاق شدند و تقسیمبندی حزب جمهوری اسلامی سابق به دو جناح چپ و راست بیشتر خودش را نشان میداد. در این دوران دیگر نیروی سیاسی غیر از این جریان وجود ندارد. برخی مانند مجاهدین خلق دست به مبارزه مسلحانه زدند و در جریان جنگ قدرت دهه ۶۰ حذف شدند. برخی دیگر مانند حزب توده، ارتباطشان با شوروی برملا شد و کنار رفتند. نیروهای ملی و ملی – مذهبی نیز هر کدام به دلیلی کنار گذاشته شدند یا پروسه انزوای آنان در جریان بود. چپ و راست جدید از رهگذر همین تغییر و تحولات شکل گرفت. نخستین حلقه نقدهای تند به هاشمی از همین تفاوت نگاهها شکل گرفت و تا سال ۱۳۸۴ و انتخابات ریاستجمهوری نهم گریبان او را رها نکرد.
نیروهای چپ در این دوره بزرگترین منتقدان هاشمی رفسنجانی بودند. روزنامه سلام با مدیریت علیاکبر موسوی خوئینیها و سعید حجاریان را شاید بتوانیم مهمترین روزنامه منتقد هاشمی بدانیم. در این زمان تلویزیون، رادیو، تریبونهای نماز جمعه و روزنامههای دولتی و نیمهدولتی در اختیار دولت بود. حتی روزنامه همشهری به عنوان ارگان غیررسمی دولت و جریان تازهتاسیس کارگزاران شناخته میشد. در مقابل نیز روزنامه سلام بود. موسوی خوئینیها سال ۱۳۹۷ در گفتگویی که بسیار جنجالبرانگیز شد، در این باره گفت: «روزنامه سلام در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی توسط وزارت اطلاعاتش بسیار مشکل داشت. ایشان میرفت در نمازجمعه، علیه روزنامه سلام حرف میزد. سلام تنها یک تریبون بود در مقابل تریبونهای متعددی که ایشان به عنوان رئیس جمهور در اختیار داشت. هم تریبون دولت را داشت، هم رادیو تلویزیون را داشت و هم نماز جمعه را داشت، همه را داشت. یک روزنامه سلام مگر چقدر تیراژ داشت و چه کار عجیب و غریبی میتوانست بکند؛ ولی آن را مزاحم میدانست.»
زمانی که هاشمی از اریکه قدرت پاستور کنار رفت، تیغِ انتقادها بر او تیزتر و پس از رخ دادن و افشای پروژه قتلهای زنجیرهای، این انتقادات تندتر شد. هاشمی در تمام این این سالها و تا پیش از انتخابات نهم از سوی منتقدان دوم خردادی خود با این انتقادات مواجه بود: استبداد فکری و جلوگیری از گسترش رسانههای منتقد، نماد اشرافیت و دیکتاتوری، ادامه جنگ پس از آزادی خرمشهر، سرکوب گروههای سیاسی مانند ملی - مذهبیها، نقش کلیدی در پروژه قتلهای زنجیرهای، باز گذاشتن دست دستگاههای خاص برای انجام فعالیت اقتصادی.
گوشهای از نقدهای وارد شده به هاشمی رفسنجانی خود را در انتخابات مجلس ششم نشان داد. از زمانی که هاشمی رئیسجمهور بود تا زمانی که در انتخابات مجلس ششم از تهران میان ۳۰ نماینده نفر ۲۷ام شد، فقط دو سال زمان برد. او سال ۱۳۷۶ از قدرت کنار رفت و انتخابات مجلس ششم سال ۷۸ برگزار شد.
اکبر هاشمی رفسنجانی زمانی که دیگر دوران ریاستجمهوریاش به پایان رسید، دو مسئولیت دیگر را همچنان بر عهده داشت. او تا زمان درگذشتش رئیس مجمع تشخیص و عضو مجلس خبرگان بود. ریاست خبرگان را از ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۹ بر عهده داشت. هاشمی تصمیم گرفت سال ۸۴ وارد گود انتخابات شود. انتخابات نهم، هفت نامزد داشت که ۶ نفر آنها شاخص بودند و به طور طبیعی شاخصترینشان هاشمی بود. موج تخریب جریان دوم خرداد در این انتخابات نیز گریبان هاشمی را رها نکرد. هاشمی در جامعه نماد چه بود؟ اشرافیت، زراندوزی، خویشاوندسالاری، استبداد و بسیاری مسائل دیگر. سالها پیش و پس از آن، دو جمله به وفور در جامعه شنیده میشد: «مال هاشمیه / مال بچههای هاشمیه.» هاشمی خانواده ثروتمندی داشت و این نسبتها در جامعه خریدار پیدا کرده بود.
سال ۸۴، تعدد کاندیداهای اصلاحطلب کار دستِ آنها داد. مصطفی معین، محسن مهرعلیزاده و مهدی کروبی بیش از ۱۰ میلیون رای را میان خود تقسیم کردند. آن زمان هاشمی و کارگزاران به عنوان حزبِ زیر سایه هنوز اصلاح طلب محسوب نمیشدند. در واقع جریان اصلاحات همچنان به جریان دوم خرداد و به طور مشخص مجمع روحانیون مبارز، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب خلاصه میشد. هاشمی در انتخابات دور نخست اول شد و همراه محمود احمدینژاد به دور دوم رفت. اصلاحطلبان در سوم تیر ۱۳۸۴ میخواستند از چه کسی حمایت کنند؟ از احمدینژادِ مورد حمایت مصباح یزدی یا هاشمیِ زراندوز؟
ریبرندینگ هاشمی رفسنجانی در انتخابات نهم و استفاده از نمادهایی مانند Hashemi ۲۰۰۵ و صحبت کردن او با جوانها و فیلم انتخاباتی که توسط سینماگران ساخته شد هم جواب نداد. هاشمی در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری از استاندارِ اردبیل در دولت دوم خودش شکست خورد.
سال ۱۳۸۸ از هر جهت که به آن نگاه کنیم، سالی خاص و مهم است. لحظه به لحظه کنشها و واکنشهای تمام سیاستمداران قبل، حین و بعد از انتخابات ریاستجمهوری دهم را میتوان تحلیل و بررسی کرد. زخم انتخابات ۸۴ هیچ وقت ترمیم نشد. سال ۱۴۰۲ ویدیویی برای اولین بار از هاشمی منتشر شد که نظراتی صریح درباره احمدینژاد مطرح کرده بود: «نقطه منفی از دولت نهم شروع شد. برای من همه چیز روشن است که چه کسانی بودند و چه کار کردند که یک چنین آدمی را بیاورند، بعد هم همکارانش، کم کم شناخته شدند. احساس وظیفه کردم بیایم و نگذارم که دست نااهلان باز شود.»
وی ادامه میدهد: «متاسفانه در نقطهای ادامه کار برایم مشکل شد. رهبری نظرشان این شد که از آنها حمایت کنند و خیلی از آقایان دیگر هم وارد شدند و چه حرفهایی زدند که ما حاضر نیستیم به خیلی از بزرگان نزدیک به حضرت پیامبر هم این مقامات را بگوییم. لااقل خودم و البته دیگران هر کس، وظیفه خودش را تشخیص میدهد.»
آیت الله هاشمی میگوید: «مصلحت نمیدانم مقابلهای با رهبری هم پیش بیاید. در سالهای گذشته، ایشان خیلی صمیمانه و جدی از دولت حمایت میکردند و من همیشه با ایشان بحث میکردم. منتهی ایشان نظرات خودشان را میگفتند و گاهی هم که میدیدند من حرفهای سنگینی را میزنم، ایشان میگفتند: اینگونه نیست افرادی میآیند و شما را تحریک میکنند.» اصلاحطلبان و جمعی که بعداً تحت عنوان اعتدال شکل گرفت مخالف جدی احمدینژاد بودند و هاشمی نیز یکی از آنان بود. استثناء محسوب نمیشد.
در فضای سال ۸۸ بود جریان اصلاحات تصمیم گرفت احمدینژاد را شکست دهد و او را به رئیسجمهوری تکدورهای تبدیل کند. اما این اتفاق رخ نداد. نام هاشمی از جریان مناظره موسوی و احمدینژاد به طور جدی و کنار نامهایی مانند علیاکبر ناطق نوری و فرزندان آنها شنیده شد. در آن انتخابات هیچ کس زمان دفاع از خود در تلویزیون را نگرفت. اما محمود احمدینژاد این زمان اضافه را پیدا کرد.
هاشمی در سال ۱۳۸۸ با دو کنش مهم شناخته میشود: نامه بدون سلام و والسلام به مقام رهبری و نمازجمعه ۲۶ تیرماه. نامه گلایهآمیز هاشمی به آیتالله خامنهای و حضور در تریبون نماز جمعه که با استقبال هواداران جنبش سبز روبهرو شد، او را بیش از پیش در معرض حمله حامیان احمدینژاد قرار داد. ۹ دی ۱۳۸۸ بود که شاید برای اولین بار در خیابانهای تهران، شعار مرگ بر هاشمی سر داده شد. دیگر اصلاحطلبان و دوم خردادیها منتقد هاشمی نبودند بلکه با گذشت زمان، جای آنها با اصولگرایان تندرو (احمدینژادیهای آن زمان و جبهه پایداری بعدی) و نیروهای موسوم به حزباللهی عوض شد.
پس از وقایع سال ۱۳۸۸، هاشمی بیش از پیش به عنوان محوری مطرح شد که بخش زیادی از اصلاحطلبان و نیروهای میانهرو حول محور او جمع شدند. در واقع او نقشی را بازی کرد که برخی چهرههای نامآور دیگر نتوانستند بر عهده بگیرند. از سال ۸۸ به بعد، اختلافات قدیمی آیتالله مصباح یزدی و هاشمی رفسنجانی به سطح جامعه سرایت کرد و دو طرف برخی مسائل را نسبت به یکدیگر مطرح کردند. هر دوی آنها از اعضای خبرگان رهبری و بزرگترین مخالف و موافق شناختهشده محمود احمدینژاد بودند. پس از ۸۸ و به ثمر نشستن جریان فکری آیتالله مصباح در قالب احمدینژاد، دیگر نیروهای سیاسی معتقد به ایشان وظیفه زدن هاشمی رفسنجانی را بر عهده گرفتند.
یک نمونه از این اختلافات را میشود در گزارشی مربوط به روزنامه اعتماد در سال ۱۳۹۴ مرور کرد: «آیتالله مصباح اینبار در گفتوگو با نشریه عصر اندیشه حملات جدیدی به هاشمی کرده که دور از ذهن نیست با پاسخ تند هاشمی مواجه شود. روز گذشته در خبری که خبرگزاری تسنیم مخابره کرد بخشهایی از گفتوگوی آیتالله مصباح با پیام فضلینژاد از اعضای ارشد سابق روزنامه کیهان و سردبیر عصر اندیشه منتشر شد. آیتالله مصباحیزدی در پاسخ به مطلبی مبنی بر اینکه «اخیرا آقای هاشمی رفسنجانی گفت: تمدنی که امام میخواست این انقلاب ایجاد کند، دچار انحراف شده است و حتی از شما به عنوان یکی از تحریفگران امام نام میبرند»، اظهار داشت: کسانی که ما را متهم به تحریف میکنند [آقای هاشمی رفسنجانی]، در واقع افترا میزنند و افترا از قدیمیترین شگردهای شیطانی است. یکی از نعمتهای الهی که خدا در این قرن به ما داد، وجود امام بود. اگر امام را تحریف کنند، یعنی دارو را تبدیل به سم کردهاند. نتیجه این است که بهجای بهبود، مرگ خواهد بود.
کفران نعمت نتیجهای جز این ندارد و این یک قاعده قطعی و استثناناپذیر الهی است. برای همین، همانطور که رهبری فرمودند اگر راه امام گم شود، ملت ایران سیلی میخورد. جامعه ما در حال رشد است و هرقدر جامعه رشد میکند، امتحانها و فتنههای آن پیچیدهتر و سنگینتر میشود. عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به «رفوزه شدن برخی بستگان امام» گفت: در سالهای ابتدای بعثت، از جمله ماجرای وفات رسول خدا، بسیاری از بستگان و اصحاب پیامبر رفوزه شدند. آن امتحان برای ١٤٠٠ سال پیش بود و از آن زمان جامعه رشد بیشتری کرده است. آن زمان برخی بستگان پیامبر عامل انحراف بودند و رفوزه شدند و اکنون برخی بستگان امام خمینی (ره) برخی حق را میشناسند، اما مانند ابوجهل تا پای جان آن را انکار میکنند. روح برتریطلبی، قانع نشدن به حق خود و تسلیم نشدن در برابر حق از عوامل روانی است که برخی آگاهانه و عامدانه حق را انکار میکنند، و حتی در مقابل حق سرمایهگذاری میکنند. ما منطق، ارزشها، سیره پیامبر و اهل بیت را داریم، اما آسیبی که همه اینها را مخدوش میکند، تحریف است.»
منتقدان جدید هاشمی معتقد بودند که او به مرور، پس از بحران ۸۸ از گردونه انقلاب اسلامی خارج شد و زاویه گرفت. او در جریان انتخابات سال ۱۳۹۲ از سوی شورای نگهبان برای کاندیداتوری انتخابات ریاستجمهوری یازدهم رد صلاحیت شد، اما حمایتش از حسن روحانی باعث شد که او بتواند به ریاستجمهوری برسد.