معمولاً حضور میانهروها در صداوسیما محدود به زمانی است که یا انتخاباتی در پیش است و یا رخدادی واقع شده که التهاب فضا صداوسیما را به سمت شنیدن سطح دیگری از صداها و انعکاس آن کشانده باشد؛ مانند اعتراضات خیابانی سال ۱۴۰۱. البته اگر در جایگاه ناظر بیرون از مرزهای ایران که از آنچه در فضای سیاسی کشور در حال وقوع است، مطلع نیست، به حضور لاریجانی در صداوسیما در رابطه با مسئله اسرائیل و وضعیت فلسطین و لبنان نگاهی بیاندازیم؛ حضور چنین شخصیتی در فضای صداوسیمای رسمی کشور طبیعی و معمول و احتمالاً انتظار داشته باشیم بخشی از برنامه روتین صداوسیما در ارائه تحلیل وقایع و حوادث باشد. اما اگر پیگیر چیدمان و مناسبات سیاسی کشور باشیم و عملکرد صداوسیما را طی ادوار گوناگون بهویژه در روزهای پس از ترور سیدحسن نصرالله و یا پیشتر حتی در همه این روزهای بالا گرفتن جنگ اسرائیل با فلسطین و لبنان رصد کرده باشیم؛ این حضور معنای دوچندان پیدا میکند.
به گزارش هم میهن، چنانچه مهمانهایی که معمولاً در صداوسیما حضور پیدا میکنند؛ چه در حوزه سیاست داخلی و چه حوزه سیاست خارجی اغلب تندروانه آن هم از نوع اصولگرایی به مسائل ورود کرده و یکسونگرانه به اظهارنظر پرداختهاند. حتی شاهد بودیم در همین روزهای اخیر این مصاحبهشوندگان در همراهی مجریان تلویزیون به ناتوانی دولت در تصمیمگیری مقتدرانه در سطح بینالمللی پرداخته و به نوعی رفتار میشد که به نظر میآمد تلاشها به جای محکوم کردن اسرائیل یا بیان تحلیلی واقعبینانه از حوادث منطقه، بر این است که با تخریب دولت بر طبل دوقطبی سیاسی که در کشور در بسیاری موارد سیاسی و اجتماعی وجود دارد، درباره این موضوع بینالمللی نیز بکوبند و مردم را از دولت ناامید کنند یا در حرکتی هجمهوارانه اهرم فشاری برای تحمیل نظر خاصی به دولت شوند.
هر آنچه طی این روزها در فضای مجازی وایرال شد به نوعی مؤید همین رفتار و حرکت در همین مسیر از سوی صداوسیما بوده است. با این تفاسیر و در چنین وضعیتی حضور علی لاریجانی که مدتی است در جمع اصولگرایان میانهرو تعریف میشود، در صداوسیما و در جایگاه تحلیلگر مسائل حائز اهمیت است. در همین گفتوگو او در پاسخ به سوالات بر آتشبس و صلح برخلاف خیلی از تندروانی که بر روی همین صندلی نشستهاند و از ضرورت ادامه جنگ تا نابودی اسرائیل سخن گفتند، صحبت کرد. مثلاً آنجا که در پاسخ به سوال مجری برنامه مبنی بر اینکه «در مجموع شما فکر میکنید عملیات وعده صادق ۲ که اتفاق افتاد، ما را به آتشبس و صلح در این مخاصمه نزدیک کرده است یا فاصله بیشتری از آن گرفتهایم؟»
به سخنان عباس عراقچی که این روزها در قامت وزیر امورخارجه کشور نقشآفرینی میکند اشاره کرد و گفت:«در این زمینه حتماً ایران این مسیر را قبول دارد، من دیدم وزیر خارجهمان هم اعلام کرد که یک آتشبس معقول که نیروهای مقاومت در لبنان و غزه قبول داشته باشند، مورد حمایت ما هم است... ما باید طرفدار صلح باشیم، جنگ هیچ وقت چیز خوبی برای منطقه نیست، مگر انسان مجبور باشد این کار را بکند.»
یا در جایی دیگر برخلاف معمول صداوسیما که چندان به روسیه و چین انتقاد نمیکند درباره استفاده از ظرفیتها برای حل مشکلات منطقه گفت:«چیزی از اینها ندیدیم من فکر میکنم خیلی بیش از اینها ظرفیت دارند، و یکی از مسائل مهم هم این است که همین کشورهایی که صاحب ظرفیت هستند در منطقه ورود واقعیتری داشته باشند، خیلی در حاشیه هستند، اینها کشورهای کوچکی نیستند، کشورهای بزرگیاند؛ هم از نظر نظامی و هم از نظر امنیتی، سوابقی دارند. چین هم از نظر اقتصادی کشور مقتدری است، خودش هم مناقشاتی دارد، برایشان هم مهم است، البته آنها هم مسائل دیگری دارند که ممکن است همرای نباشند در بعضی از امور، ولی به هرحال ظرفیتی هستند، برای آینده میتوانند فعال بشوند.»
حضور صدای میانه در سیما را باید غنیمت شمرد و امیدوار بود که این رویه در همه موضوعات و در همه ادوار و زمانهای مختلف از سوی این رسانه رسمی کشور مورد توجه و استفاده قرار گیرد. هر چه صداوسیما بیشتر انعکاسدهنده صداهای مختلف باشد و جانب بیطرفی پیش گیرد تا همه صدایشان را از طریق این رسانه بلند کنند و به گوش مسئولان برسانند، قطعاً جایگاهش در فضای اطلاعرسانی بهبود پیدا میکند و شاید روزی برسد که بار دیگر مرجعیت خبر و اطلاعرسانی را به درون مرزهای کشور بازگرداند؛ اگرچه تا آنجا راه طولانی است و ضرورت تغییر رویهها هم بسیار.
در این راستا گفتوگوهایی با محمد عطریانفر، فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران که تجربه حضور در واحد پخش خبر صداوسیما را داشتهایم.
نظر شما درباره حضور چهرههای میانهرو مانند آقای لاریجانی در فضای صداوسیما چیست؟ آیا چنین رویکردی برای جلب مخاطب و همراهسازی مردم تاثیر دارد؟
محمد عطریانفر: علی لاریجانی از چهرههای معتدل اصولگرایی است که تجربه پارلمانی ایشان تجربه موفق و قابل توجهی است؛ بهویژه از منظر داوریها و قضاوت جریانات اصلاحطلب. گرچه پیشبینی میشد جریان معتدل اصولگرایی از ظرفیت آقای لاریجانی میتواند در موقعیتهای مناسبتر و موفقتری مانند ریاستجمهوری استفاده کند اما تجربه پیشین و رفتار بسیار تلخ و تند شورای نگهبان نشان داد که جریان افراطی اصولگرایی حتی آقای لاریجانی را هم تحمل نکردند. این وضعیت هم در رابطه با ریاستجمهوری تکرار شد و برخی از برخوردهای نامناسبی که در گذشته در حق ایشان شد و پاسخی هم از سوی شورای نگهبان داده نشد، تکرار شد. واقعیت این است که این اتفاق تلخی از منظر سیاست عمومی کشور است که چطور زمانی که جریانهای رادیکال دستی بر قدرت پیدا میکنند، نیروهای معتدل را حتی از نیروهای داخلی خود بر نمیتابند.
من فکر میکنم تجربه بازگشت جریان اصلاحطلب به محوریت شخصیتی مانند آقای پزشکیان که رهبری هم در هدایت امر به سمت ایشان مؤثر بودند، نشاندهنده یک تغییر روش است که از ناحیه حکمرانان ایران در حال رخ دادن است. اگر از این زاویه به مسئله نگاه کنیم، به این نکته میرسیم که حکومت علاقهمند است نیروهای معتدل داخلی خود را مجدداً به صحنه بیاورد و از وجود آنها استفاده کند. اگر از زاویه دیگری به ماجرا نگاه کنیم، حضور آقای لاریجانی در گفتوگوهای رسانهای چنین پیامی به دست میدهد که تغییر رویکردی در حال رخ دادن است. علاوه بر این اخیراً مطلع شدم آقای جبلی، رئیس صداوسیما اشاراتی داشت که علاقهمندیم فرصتهایی برای منتقدین فراهم شود و از تریبون رسمی سیاسی کشور حرفهای خود را در چارچوب سیاستهای کلی نظام مطرح کنند و اینها دلالت بر این دارد که یک عقلانیتی که فراموش شده بود و زیر دست و پای افراط له شده بود ظاهراً، مجدداً در حال احیا است.
این اقدام در فرصتهای نزدیک نمیتواند منجر به همراهسازی مردم شود اما اگر مداومت صورت بگیرد و نقد سیاسی حکومت و حضور منتقدین در چارچوب فرصتها و آزادیهایی که وجود دارد صورت بگیرد، در یک فرایند نسبتاً طولانیمدت شاید به امیدواری برسیم و جامعهای که از حاکمیت و نظام قهر کرده و اعتماد خود را از دست داده مجدداً توجهی به سمت حاکمیت و نظام سیاسی پیدا کنند و برخی از فرصتهای ازدسترفته دوباره احیا شود.
منصور حقیقتپور: نمیگویم تاثیری در جلب مخاطب و همراه کردن مردم ندارد اما تا زمانی که تغییرات اساسی در صداوسیما به وجود نیاید، این نوع رفتوآمدها تاثیر آنچنانی در روند ایجاد نخواهد کرد. نکته اساسیتر و مهمتر در این میان این است که ما باید یک صداوسیمایی داشته باشیم که صداوسیمای ملی مردم ایران باشد نه اینکه یک صداوسیمایی باشد که مختص یک باند و جریان فکری تند خاص است. در ایران خیلی از افراد باسابقه و توانمند مانند آقای لاریجانی وجود دارند که در حاشیه نشستهاند؛ افرادی که دیدگاه و اندیشه آنها، این توانایی را دارد که به نظام جمهوری اسلامی در راستای خروج از چالشها و همچنین روشنگری مردم کمک بزرگ و شایانی کند.
محمد نعیمیپور: رسانهها در حوادث بسیار مهمی مانند نقش اسرائیل در منطقه و روش و جنایتهایش مسئولیت مهمی برعهده دارند. فعالیت رسانه ملی بهعنوان رسانه عمومی نیز بسیار بااهمیت است و باید مباحث تکنیکی و مسائل مهم در حوزههای نظامی، سیاستخارجی و روابط بینالملل را از تمام زوایا بشکافد تا مخاطبان آگاهی بیشتری به دست آورند. هر چه بیشتر درباره پیچیدگیهای موجود در اینگونه مسائل صحبت شود، قدرت اقناع مردم برای مقابله با جنایات و فجایع اسرائیلیها به شدت افزایش مییابد. اما روش چند سال گذشته صداوسیما طوری بوده که ظاهراً بیشتر به یک سری مخاطب خاص توجه داشته و شاید برای خود این رسالت را قائل بوده که به طرفداران نگاهش و افرادی که تمام حواسشان به سیاستمداران حال حاضر است توجه داشته باشد.
برنامههایی که معمولاً پرحجم تکرار میشود یا گویندگان اگر چهرههای متفاوتی داشته باشند، مواضع مشابهی دارند و یک نوع تکرار مکررات است و مخاطب را راضی نمیکند. اگر از افراد دیگری استفاده شود و چهرههای صاحبنظر و با زاویه دید متفاوت در مباحث صداوسیما حضور داشته باشند، نکته مثبتی برای بسیج افکار عمومی است. حکومت نیز در مبارزه با ظلم اسرائیل نیاز به حمایت افکار عمومی دارد و با حضور چهرههای متفاوت و تحلیل صحیح مسائل از زوایای مختلف، در برگیرندگی افکار عمومی گسترش مییابد.
با توجه به اینکه طی روزهای پس از ترور هنیه و بعدتر سیدحسن نصرالله تبلیغ جنگ و درگیر شدن با اسرائیل مطرح بود آیا با پاسخ موشکی ایران به اسرائیل تب تند تندرویها که بخشی از آن در صداوسیما رخ داد میخوابد یا مسئله بیشتر سیاسی است و بحثها ادامه پیدا میکند؟
محمد عطریانفر: به صورت کلی درگیریها و جنگ درازمدت تصمیم مطلوبی نیست و هیچ کشوری نمیتواند از جنگ و درگیری که بسیاری از ظرفیتها و زیرساختها را از بین میبرد دفاع کند. لیکن در برابر برخی از تهاجمها و رفتارهای غیرانسانی که از ناحیه رژیم اشغالگر قدس شاهد بودیم و ترورهایی که این رژیم اشغالگر انجام داده، طبیعتاً یک جاهایی باید مقاومت و مقابلهبهمثل کرد. از این منظر و بهعنوان یک امر بازدارنده میتوانیم حمله موشکی ایران را به کشور غیرمشروع اسرائیل توجیه کنیم و بپذیریم که اقدام کاملاً درستی بوده است.
علاوه بر این با توجه به اینکه چند حادثه تلخ برای ما رخ داده بود، نهتنها شهادت آقای هنیه در ایران، حمله به سفارت ایران در دمشق و حادثهای که منجر به شهادت سیدحسن نصرالله شد، طبیعتاً نوعی تهاجم به منافع ملی و فراملی ایران بود و ایران باید ظرفیت معناداری از خود را در مقیاس جهانی عرضه میکرد و این اقدام نوعی رجزخوانی نظامی و سیاسی بود که از نظر همه گروههای سیاسی ایران مورد استقبال قرار گرفت و تایید شد. رهبری نیز بهعنوان آخرین برگ مؤثر در این رابطه با یک اعلام رسمی در نماز جمعه تهران شرکت کردند و شرایطی را از منطقه ارائه کردند و همه این موارد دلالت بر توانمندی و قابلیتهای ایران داشته است و باید به عنوان یک امر بازدارنده آن را تحلیل کرد و در ذهنیت جامعه جهانی به عنوان یک امر مثبت صحه بگذاریم.
منصور حقیقتپور: واقعیت این است که این افراد جنس خاصی دارند. آقایان تا دیروز میگفتند آقای عباس عراقچی کذا و کذاست اما امروز افتخار میکنند که بتوانند در کنار وزیر امور خارجه به بیروت و دمشق بروند. خب شما که پیش از این اصلاً آقای عراقچی را قبول نداشتید، حالا چرا با ایشان راه افتادهاید و به سفر میروید. نه اینطور نیست که آن تب تند فروکش کند، اینها فردا یک بهانه دیگری پیدا خواهند کرد و به آن بهانه باز هم خر مراد خود را بر همان اساس قبلی که وجود داشت سوار شده و بر همان روش و منشی که قبلاً داشتند، خر مراد خود را خواهند راند و باز هم شروع به تخریب و برخورد با افراد غیرهمفکر خودشان خواهند کرد.
محمد نعیمیپور: به نظر میرسد اسرائیلیها بهرغم تمام گردنکلفتیها و جنایات بیشمار، احساس ناامنی کرده و موجودیتشان را در خطر جدی میبینند. لذا معتقدند باید با انواع و اقسام تهدیداتی که وجود دارد مقابله کنند و هیچ حد و حدودی هم رعایت نکنند. با چنین دیدگاهی احتمال اینکه آنها عکسالعملهای غیرعقلایی و هیجانی از خود بروز بدهند، زیاد است. تصور آنها این است که اگر رهبر حزبالله حذف شود مسائل و مشکلاتشان حل خواهد شد به همین جهت از بمبهای ویرانگر استفاده میکنند، بدون آنکه به عواقب کار خود بیاندیشند. اینکه تندرویها ادامه پیدا کند یا خیر کاملاً به روش اسرائیل بستگی دارد. اگر اسرائیلیها سطح تنش را کاهش دهند، ممکن است این پاسخها کفایت کند.
دغدغه اصلی رهبران کشور حل مسائل اقتصادی و همکاری بینالمللی است اما اسرائیلیها برنامه و نگرانیهای دیگری دارند. اگر آنها دست به اعمالی بزنند که برای امنیت کشور و منافع ملی خطرآفرین باشد این اقدامات ادامه پیدا میکند و طبیعی است بخش عمدهای از افکار عمومی ایران از پاسخ به جنایات اسرائیلیها حمایت خواهند کرد. پس باید دید اسرائیلیها همچنان از ترسِ مرگ خودکشی میکنند یا خیر؟ خودکشی اسرائیل این است که احساسات مردم منطقه و مسلمان را جریحهدار کند. جمهوری اسلامی اما به نظر میرسد خویشتندار باشد.
*به عنوان یک تحلیلگر نقش رسانهها را در تبیین نگاه به دور از هیجانات احساسمحور و منطقی و معقول چگونه ارزیابی میکنید؟
محمد عطریانفر: همیشه رسانهها در پیشبرد اهداف یک ملت و تامین منافع مردم مؤثر بودهاند. البته با توجه به بسیاری از تحولاتی که در عرصه رسانه رخ داده است، باید این فرصت را برای فضای مجازی به رسمیت شناخت تا بتوانند با یک بیان کاملاً استدلالی به برخی از این اتفاقات و حوادث بپردازند و بتوانند مستدل صحبت و تحلیل کنند و حتی امکان نقد داشته باشند. این تنها محدود به رسانههای مکتوب همچون روزنامهها نیست چراکه اثربخشی فضای مجازی امروز بسیار کلیدیتر و مهمتر است نسبت به رسانههای مکتوب. رسانه و سیاست پدیدههای همزاد هستند و نوعی زبان و فصل مشترک بین حوزه رسانه و سیاست همیشه برقرار است.
منصور حقیقتپور: ما جای خالی رسانههای روشنگر وزین را احساس میکنیم. این درست است که ما مردم فهیمی داریم که اهل تحلیل مسائل کشور هستند و مسائل را خوب درک میکنند ولی اگر بخواهیم میزان تلاشهایی که رسانه کشور حریف انجام میدهد را با رسانهای که در اختیار داریم مقایسه کنیم، میبینیم که خیلی باید تلاش کنیم تا خودمان را به سطحی که آنها در آن قرار گرفتهاند، برسانیم. جای خالی رسانههای روشنگر وزین در صف ما کم است و باید این موضوع تقویت شود.
محمد نعیمیپور: رسانههای رسمی که به حکومت وابسته هستند، در چارچوب منافعی که حکومتها تشخیص میدهند اقدام و فعالیت میکنند. به همین دلیل برونداد آنها در راستای منافع حکومتهاست. اما فعالیت رسانههای مدعی مستقل کاملاً به نگرش آنها بستگی دارد و با توجه به نوع زاویه و نگاه این رسانهها - مستقل - موضعگیری میکنند. معدود رسانههایی هستند که واقعیت را تمامعیار و روشن بدون سوگیری منتشر میکنند. بسیاری از رسانهها و فضای مجازی تصور میکنند در هژمونی قدرت جهانی - غرب - نباید آزردهخاطر شوند و باید از آنها تمکین کرد. برخی هم این موضوع را قبول ندارند. بنابراین معتقدم که تعداد رسانههایی که تمام جنبههای واقعیت را مطرح میکنند، محدود است.
*عملکرد صداوسیما را در ترویج تندروی یا همراهی با وفاق ملی و صلح و ثبات چگونه ارزیابی میکنید؟ در مسائل اخیر مرتبط با غزه و مقاومت عملکردش چگونه بوده است؟
محمد عطریانفر: واقعیت امر این است که شخصاً رسانه ملی را نمیبینم و دنبال نمیکنم، چه رسانههای دیداری همچون تلویزیون چه رسانه شنیداری یعنی رادیو، در نتیجه در این زمینه قضاوت فردی ندارم اما در مجموع مطلع هستم که موقعیت رسانه ملی ما در افکار عمومی بسیار ضعیف شده است و الان کانالهای ارتباطی تاثیر بیشتری از صداوسیما دارند و این خسارت سنگینی در کشور است. مسئولان اگر به نظرسنجیهایی که صورت میگیرد مراجعه کنند خواهند فهمید که این کملطفیها و بیتوجهیها چه خسارتهای سنگینی را الان به وجود آورده است و چقدر این ظرفیت را از دستور کار افکار عمومی خارج کرده است.
منصور حقیقتپور: مقام معظم رهبری اخیراً یک عبارت کلیدی گفتند و فرمودند که «نه شتابزده عمل میکنیم و نه عقب میافتیم». شتابزدگی عین رفتاری است که صداوسیما دارد. صداوسیما تلاش کرد جمهوری اسلامی ایران را در یک فضای عجله و نپختهای وارد معرکه کند. خودم شنیدم که مجری صداوسیما گفت بهترین زمان برای زدن اسرائیل زمانی است که آقای مسعود پزشکیان در سازمان ملل است. مقام معظم رهبری در نماز جمعه این هفته حرفشان را زدند و بهترین روش هم همانی است که ایشان به آن اشاره کردند و گفتند که نه کسی حق دارد جلو بیفتد و نه کسی حق دارد عقب بماند. عین همان چیزی که مقامات ما تصمیم میگیرند تبدیل به راهبرد مردم و ملت ایران میشود و عین همان راهبرد باید اجرایی و عملیاتی شود.
اما در مسائل اخیر مرتبط با غزه و مقاومت بعد از هفتم اکتبر به بعد چیزی که میتوانم بگویم این است که حجم اخباری که از طریق صداوسیما منعکس میشود خوب است اما باید متحوای برنامههای این سازمان را درست کرد. طی همین چند وقت خیلی از محققان و دستاندرکاران به صداوسیما آمدهاند و درباره این مسائل اظهارنظر کرده و تحلیل ارائه دادهاند ولی هیچکس حرفی که آقای لاریجانی در این حضورشان در صداوسیما زدند را بیان نکرد. ما نیاز به حضور افرادی در سطح آقای لاریجانی داریم که در صداوسیما پای کار بیایند و تحلیل ارائه دهند. من یک آدم نظامی تمامقد ندیدهام که صداوسیما از او دعوت کند و این عملیات موشکی که ما انجام دادهایم را تحلیل کند درحالیکه اگر شما دقت کرده باشید، در عملیاتی که آمریکاییها در عراق و یا خلیجفارس انجام میدادند، هر روز یکی از نظامیان کارکشته ما در صداوسیما حضور داشتند و تحلیل خود را از وضعیت منطقه به مردم ارائه میکردند.
من یادم هست همین شهید سرلشکر عباس نیلفروشان چندین بار به صداوسیما رفت و تحلیل نظامی کرد. ما جای خالی نظامیان عالم و دانشمند خود را در تحلیلهای نظامی خالی میبینیم. جای افرادی که نگاهی به غیر از نگاه صداوسیمایی دارند خالی است. البته این موضوع و خالی بودن جای افراد کارکشته در تحلیلهای صداوسیما تنها مربوط به عملیات اخیر نمیشود، شما در ماجرای برجام هم میدیدید که بیشتر افرادی که دعوت میشدند مخالفان برجام بودند. در صورتی که برجام موافقان بسیاری چه در مجلس، چه در دولت و چه در جامعه و چه در دانشگاهها داشت که میتوانستند بهترین تحلیلها را به مردم ارائه دهند. چرا از آنها برای بحث و تحلیل دعوت نمیکردند؟ برنامههای سیاسی صداوسیما حجم خوبی دارد اما محتوای آنها ضعیف است. صداوسیما با وضعیتی که دارد برای اینکه اوضاعش بهتر شود و از این روزگار خارج شود، نیاز به این دارد که تغییر کند. صداوسیمای ایران علاوه بر اینکه نیاز به تغییر در محتوا دارد، صددرصد نیاز به این دارد که از نظر مدیریتی تغییر کند. صداوسیما اسیر یک جریان سیاسی شده و باید از دست باند این جریان آزاد شود.
محمد نعیمیپور: رقبای آقای پزشکیان، افراد مؤثری در صداوسیما دارند که بحث وفاقی که پزشکیان مطرح میکند را قبول ندارند. آنها تصور میکردند که تمام حکومت را قبضه میکنند و حالا از همراهی پزشکیان خشنود نخواهند بود. موضوع مهم این است که پزشکیان روی این شعار خود پافشاری کند تا نظر طیفها و اقشار مختلف و بخش عمدهای از افکار عمومی را برای وفاق و عدم درگیری درونی جلب کند. مسلم است که این رفتارها در مجموعه ادارهکنندگان کشور و افکار عمومی تاثیرات خود را دارد و مثل تیغ دولبه عمل میکند. ممکن است براساس روش منازعهآمیز عمل کنند اما به دلیل شعار وفاق پزشکیان – در این شرایط ویژه کشور – احتمال میرود افکار عمومی از آنها بیشتر دور شود و صدای آنها کمتر شنیده شود.
محمدجواد روح نیز طی یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت: لاریجانی پس از مدتها که از قبیله محذوفان و مغضوبان بود و جز دعوت به برخی سخنرانیهای رهبری و عناوینی مشورتی جایی در ساخت سیاسی ندارد، در میانه بحران به خانه قدیمیاش فرا خوانده شد تا مشخص شود غیر از رادیکالهای پرسروصدا و کارشناسان معمول سیما، دیگرانی هم هستند که ضمن مخالفت مبنایی با اسرائیل، صحنه سیاست و معادلات منطقه و جهان را پیچیده و درهم تنیده میبینند. شاید او، حال که از گردونه اصلی قدرت حذف شده است و دو بار حکم عدمصلاحیت ریاستجمهوری بر او رفته است؛ کمی میتواند حال بیصدایان و محذوفان را درک کند.
شاید اگر در دهه هفتاد کسی پیشبینی میکرد سه دهه بعد حضور علی لاریجانی در یک برنامه زنده صداوسیما تبدیل به یک اتفاق سیاسی میشود، او را برای بررسی سلامت روان نزد روانشناس میفرستادند. در آن زمان، علی لاریجانی و صداوسیمای تحت مدیریت او همچون قوهای مستقل و مقتدر بود که دولتها، نخبگان، روشنفکران و جریانهای سیاسی هرچه میگفتند و هرچه میکردند، زیر ضرب و ذرهبین آن بود. دستگاه رسانهای رسمی کشور از هفت دولت آزاد بود.
در اوج بحرانها به میدان میآمد و تریبون خود را در اختیار چهرههایی چون روحالله حسینیان قرار میداد که رسماً اطلاعیه و تحقیقات وزارت اطلاعات و نهادهای امنیتی رسمی کشور را زیر سوال میبردند و بیمحابا هرچه میخواستند، میگفتند. فراتر از این، در ماجراهایی چون کنفرانس برلین، صداوسیما خود در جایگاه طراح و مجری پروژه سیاسی میایستاد و فضای کشور را با برنامهای یکسویه و فیلمی تقطیعشده به هم میریخت. یکطرفه به قاضی رفتن، مشی صداوسیما در دهه هفتاد بود. چنین بود که بهتدریج، افکارعمومی در برابر این سازمان و مدیر آن ایستاد.
تعابیری چون «رسانه میلی» و «سیمای لاریجانی» برساخته شد و جای عنوان و ادعای رسمی «رسانه ملی» را در مقالات مطبوعات و تجمعات سیاسی و دانشجویی گرفت. بااینحال، حتی دولت خاتمی که از پشتوانه ۲۰میلیون رای و بدنه فعال و پویای اجتماعی و سیاسی برخوردار بود، در برابر رویکرد جهتگیرانه سیمای لاریجانی کار چندانی نمیتوانست کند و حتی چندین بار تذکر و توبیخ و حتی اخراج مقطعی لاریجانی از جلسات هیئت دولت هم، چارهساز نشد.
سیمای لاریجانی خود را همچون کیهان شریعتمداری، نه رسانهای پایبند به خواستها و مطالبات اکثریت تغییرخواه جامعه که تریبون طیف اقلیت و حتی محافل پنهان قدرت میدانست و در جهت سیاستها و اهداف آن که زمین زدن دولت و جنبش دومخرداد بود، حرکت میکرد. هرچه دامنه تعارضات و شکافهای داخلی بیشتر میشد، صداوسیما رویکردی رادیکالتر در قبال دولت و مجلس اصلاحات اتخاذ میکرد.
کار تا آنجا پیش رفت که با توسعه اینترنت و پررنگ شدن سایتهای خبری و تحلیلی در کشور، از معاونت سیاسی صداوسیما بهعنوان حامی و نیروی سازماندهنده سایتهایی نام برده میشد که شبانهروز در کار تخریب و انتشار شایعات و اتهامات بیسند و مدرک علیه چهرههای شاخص جریان اصلاحات بودند و ازاینرو، برخی نمایندگان مجلسششم ابراز کردند که «ستاد ضداصلاحات» در صداوسیما تشکیل و فعال شده است. در سالهای پایانی دوره اصلاحات و با جزم شدن عزم مخالفان برای برچیدن آنچه «بساط دومخرداد» میخواندند، حجم و ابعاد این تخریبها تشدید شد.
دامن زدن شکافها و مجادلات درونی شورای شهر اول، برنامههای متعدد در قالبهای مختلف علیه لوایح دوگانه خاتمی (برای اصلاح قانون انتخابات و تعیین اختیارات رئیسجمهور)، سانسور پیگیریها و تحقیقات دولت و مجلس در ماجرای مرگ مشکوک زهرا کاظمی (خبرنگار ایرانیتبار کانادایی) در زندان، سکوت کامل و تحریم غیررسمی انتخابات دوره دوم شوراها، فضاسازی گسترده و حتی تمسخر اعتراض و تحصن نمایندگان مجلسششم علیه ردصلاحیتها در برنامههای طنز تلویزیون و… تنها بخشی از این اقدامات بود.
این وضعیت در آخرین روزهای دولت خاتمی که با حضور محمود احمدینژاد در شهرداری تهران و اکثریت راستگرایان در مجلسهفتم همزمان شده بود، آنقدر تشدید شد که صورتی طنزآمیز یافت. چنان که عبدالله رمضانزاده، سخنگوی دولت خاتمی، یکبار گفت صداوسیما خبر نصب پلهبرقی برای پل عابر پیاده میدان هفتتیر با حضور احمدینژاد را با پوشش گسترده و بهعنوان خبر اول بخش خبری کرد و خبر بهرهبرداری فازهای جدید پارسجنوبی با حضور خاتمی را در قالب خبری کوتاه و بهعنوان خبر دستچندم.
داستانها و ماجراهای صداوسیما در دوران مدیریت لاریجانی البته مثنوی هفت من کاغذ است و میتواند سوژه تحقیقی تاریخی و یا دستمایه ساخت سریالی ۹۰قسمتی (به سبک سریالهای طنز دوران مدیریت لاریجانی) شود. البته، انصاف باید داد که صداوسیما در دوران لاریجانی در مقایسه با امروز، دستکم در حوزههای غیرسیاسی وضعیتی متفاوت و کارنامهای قابلدفاع در قیاس با وضعیت امروز داشت. چنانکه هنوز هم از پس دو دهه از رفتن لاریجانی، همچنان شبکههای پرشمار تلویزیون در کار بازپخش ساختهها و تولیدات آن دوراناند و در مدیریتهای متأخر، کمتر سریال فاخر و پرمخاطب تاریخی و حتی اجتماعی ساخته شده است. برنامههای پرمخاطب و تاثیرگذاری چون ۹۰ نیز برآمده از همان دوران بودند.
اما از زاویه سیاسی، چنان که گفته شد «سیمای لاریجانی» در مقام رسانهای ملی قابلتعریف نبود و در حوزههای خبری و تحلیلی، با رویکرد حرفهای فاصلهای جدی داشت و بیشتر به ستاد جنگ و توپخانهای علیه دولت و مجلس و جنبش اصلاحات میمانست. شاید گفته شود امروز هم رویکرد سیاسی و خبری صداوسیما همین است و اصولاً این رسانه، در قبال دولتها، مجالس، احزاب و جریانهای میانهرو، اصلاحطلب و منتقد مواجههای منفی و تخریبی داشته است و در این زمینه، لاریجانی نیز ره چنان رفته که دیگران پس از او رفتند. این سخن درست است. اما دو ملاحظه در این میان وجود دارد که نقش و اهمیت دوران لاریجانی را متمایز میکند:
نخست اینکه، عملاً حاکم شدن چنین رویکردی در قبال دولت، مجلس و نهادهای رسمی کشور و نیز احزاب و جریانهایی که دستکم در دهه ۱۳۷۰ درون نظام تعریف میشدند؛ تا پیش از دوران لاریجانی در این حد و ابعاد، سابقه نداشت و عملاً او و مدیرانش را میتوان مؤسس پدیدهای خواند که با عنوان «رسانه میلی» شناخته میشود.
تعبیر «سیمای لاریجانی» نیز از این منظر شکل گرفت که او مؤسس چنین مواجههای با حوزه خبر و سیاست بود؛ حال آنکه در دهه۱۳۶۰ و اوایل دهه۱۳۷۰ که محمد هاشمی ریاست صداوسیما را برعهده داشت، حتی منتقدان حکومت تعابیری از قبیل «سیمای هاشمی» و «رسانه میلی» را عنوان نمیکردند و حدی از اعتبار و توان اقناع مخاطب و درستی پیام را برای صداوسیما قائل بودند.
نکته دوم اینکه، وضعیت و الگوی رسانهای دوران پس از لاریجانی با دوران او قابلقیاس نیست. در آن مقطع، عملاً صداوسیما رسانهای انحصاری در حوزه صوت و تصویر بود و اگر بخشهای خبری کوتاه شبانگاهی و بامدادی بیبیسی و صدای آمریکا را کنار بگذاریم؛ هیچ شبکه تلویزیونی ۲۴ساعته مستقل یا مخالف حکومت در فضای فارسیزبان وجود نداشت. حال آنکه از اواخر دهه ۱۳۸۰ بهتدریج شبکههای بیبیسی فارسی، صدای آمریکا، اینترنشنال و نیز دهها شبکه کوچک تلویزیونی به میدان آمدند که فارغ از محتوا و رویکرد آنها، انحصار صداوسیما را در حوزه خبری و سیاسی شکستهاند.
فراتر از این، وضعیت سایتهای خبری و بهویژه شبکههای اجتماعی و پیامرسانها در شرایط امروز اصلاً با دو دهه قبل قابلمقایسه نیست. امروز حتی تولیدات خبری تلویزیون به شرطی دیده میشود که در فضای مجازی بازنشر شود و عملاً، صداوسیما حتی برای بخشی از بدنه حامی حکومت نیز مورد مراجعه مستقیم قرار نمیگیرد؛ چه رسد به اکثریتی که مرجعیت چندانی برای صداوسیما قائل نیستند. چنین تفاوتی است که اهمیت رویکرد خبری تخریبی «سیمای لاریجانی» علیه اصلاحطلبان در دهه ۱۳۷۰ را بسیار بیش از نوع مواجهه امروز «سیمای جبلی» با دولت پزشکیان و حامیان آن میسازد.
با چنین سابقه و پیشینهای است که حضور پریشب علی لاریجانی در صداوسیما و سخن گفتن او از موضعی میانه و منطقی درباره تحولات منطقه (در قیاس با تندروهایی که جز رگ گردن قوی کردن و شعار دادن، دلیلی ندارند و چیزی از سیاست نمیدانند)؛ به یک اتفاق و سوژهای برای تحلیل ارتقا مییابد. لاریجانی پس از مدتها که از قبیله محذوفان و مغضوبان بود و جز دعوت به برخی سخنرانیهای رهبری و عناوینی مشورتی جایی در ساخت سیاسی ندارد، در میانه بحران به خانه قدیمیاش فرا خوانده شد تا مشخص شود غیر از رادیکالهای پرسروصدا و کارشناسان معمول سیما، دیگرانی هم هستند که ضمن مخالفت مبنایی با اسرائیل، صحنه سیاست و معادلات منطقه و جهان را پیچیده و درهمتنیده میبینند و بر مبنای واقعیت سخن میگویند و میاندیشند.
دعوت از لاریجانی در شبی که ظهر آن با نمازجمعه مقامرهبری همراه بود، معنایی جدیتر مییابد و بهنوعی، سخنان او را، در مقام مشاور رهبری، در جایگاه تبیینگر دیدگاه و تحلیل کلان نظام سیاسی از شرایط پرالتهاب این شبها و روزها مینشاند.
لاریجانی اما شاید پریشب که به صداوسیما میرفت، به گذشته خود میاندیشید. روزهایی که رسانه تحت مدیریت او، در اوج قدرت و فارغ از هر نظارت و به قول خاتمی، با مصونیتی از جنس آهن بر مخالفان میتاخت و هر اتهام و دروغی را بر آنان روا میداشت. شاید او، حال که از گردونه اصلی قدرت حذف شده است و دو بار حکم عدمصلاحیت ریاستجمهوری بر او رفته است؛ کمی میتواند حال بیصدایان و محذوفان را درک کند. آنهم نه فلان روشنفکر یا فعال سیاسی اپوزیسیون که در سیمای لاریجانی برای آنان «هویت» بافتند و یا در کنفرانس برلین، برهنهای را درفش ساختند.
او دستکم حال رؤسایجمهور و مجلس اصلاحات و وزرای کابینه خاتمی و نمایندگان مجلسششم را باید درک کند که از منظر حقوقی، عالیترین مقامهای کشور بودند؛ اما حتی در دوران مسئولیت و حضور در قدرت در سیمایی که او و مدیرانش ساخته بودند، بیصدا و محذوف بودند و اگر صدایی هم از آنان میآمد، همراه با تقطیع و تخریب بود. چنین است که «لاریجانی دوم» رخ مینماید؛ در سیمایی که حضور شخصیتی چون خود او نیز در آن، حکم کیمیا دارد. اما این سیمای امروز، تداوم مسیر همان سیمای لاریجانی است. در این «سیمای لاریجانی۲»، لاریجانی نیز در فهرست محذوفان و بیصدایان و مهمانان استثنایی شبهای بحران قرار میگیرد…