فرارو- «با توجه به اینکه سرعت و گستره پخش ویروس در ایران بسیار بالاست و ما باید سناریوهای بدبینانه را پیش چشم داشته باشیم. یعنی برای مدت بیش از یک ماه از نظر روانی و اجتماعی خودمان را آماده مقابله با ویروس کنیم و اینکه با رعایت بهداشت و کمتر کردن تردد و معاشرت سرعت ابتلا به ویروس را پایین بیاوریم تا فشار بر ساختارهای درمانی کمتر شود و نظام درمانی ضعیف ما فرصت احیا و بازسازی خودش را داشته باشد.»
این روزها شیوع بیماری کرونا در کشور موجب طرح پرسشهای جدی درباره دامنه گستردگی و شیوع این بیماری شده است. این پرسشها را با مزدک دانشور پزشک و متخصص انسانشناسی و محقق در میان گذاشتیم که در پی میآید.
بیماریهای مسری پیش از کروناویروس چه مسیری را طی کردند؟ آیا پیشرفت علوم پزشکی بر ترس از همهگیری غلبه میکند؟
بیماریهای مسری در تاریخ بشری بسیار تأثیرگذار بودهاند. چنانکه «جرد دایموند» در کتاب معروف «اسلحه فولاد میکروب» (ترجمه شده به فارسی) نشان میدهد، حتی حذف برخی تمدنها (مثل تمدن بومیان آمریکای شمالی) در اثر بیماریهای واگیردار (چون آبله) بوده است. تا پیش از پزشکی مدرن، انسانها مقهور بیماریهای واگیردار بودند و این بیماریها، چون داسی سرد بر فراز سر مردمان میگشتند و قربانی میگرفتند.
پزشکی مدرن در دو راستا به کمک مردم آمد. اول در سایه شناخت علت بیماری (یعنی باکتری ویروس و حتی پرایونهای عامل جنون گاوی) راههای انتقال آن به مردم نشان داده و تلاش شد با رعایت بهداشت عمومی از انتقال و گسترش این بیماریها جلوگیری شود (مثلا استانداردهای تولید مواد غذایی، توزیع و ساخت توالتهای بهداشتی، انجام اعمالی، چون شستن دست و مسواک زدن). مرحله دوم مداخله اجتماعی پزشکی بود. داروهایی که برای کشتن باکتریها و ویروسها به میدان آمد و انجام واکسیناسیون و همچنین تأسیس بیمارستانها باعث شد که به خصوص از جنگ جهانی دوم به بعد بیماریهای عفونی، دیگر به نگرانی چندانی برای جوامع بدل نشوند، بلکه بیماریهای سبک زندگی، چون بیماریهای قلبی و عروقی، دیابت و ... به معضل اصلی تبدیل شوند.
با این همه، با بروز و شیوع ویروس HIV عامل بیماری سندرم کاهش ایمنی حاد، بیماریهای عفونی قابل انتقال دوباره به مسئله بدل شدند. شیوه انتقال ویروس HIV و درمانناپذیری موارد اولیه باعث شد که استعارههایی از جنس انگ و تبعیض حول این بیماری شکل بگیرد که بازهم پزشکی مدرن راه حلی برای آن نداشت. با هر چه جهانیتر شدن ارتباطات و دستاندازی انسانها به زوایای طبیعت، بیماریهای واگیر جدیدتری به جوامع انسانی راه باز کردند و به واسطه گسترش ارتباطات جهانی این ویروسها (به خصوص از سال ۲۰۰۰) همه گیریهای جهانی یا حداقل ترس از آن را باعث شدند. در اواخر سال ۲۰۱۹ یکی از انواع ویروسهای کرونا (که عامل ۱۵% سرماخوردگیهای زمستانی است) با یک جهش خطرناک بدل به ویرسی به شدت مسری و با مرگ و میری بالاتر از آنفولانزا شد.بروز و شیوع کروناویروس در چین، چنان سرعتی یافت که دولت چین با همه تدابیر ممکن هنوز نتوانسته در برابر آن بایستد و آن را به طور کامل مهار کند.
نحوه مواجهه دولت با کرونا را چگونه ارزیابی میکنید؟
دیگر کشورها با توجه به تجربه چین و قدرت واگیر ویروس جدید میبایست پیشبینیهای لازم را میکردند. در اصل، دولت مدرن در معنای سازمانیاش، نهادی برای پیشبینی و راهبری جامعه محسوب میشود. همین که دولتها برنامه توسعه مینویسند یا بودجه سال آینده را تنظیم میکنند، در حقیقت نشان از این وظیفه دارد. حال آنکه دولت ما در آغاز این واقعه کلا در خواب بود. مهران مدیری به طنز این وضعیت دولت را به سخره گرفته بود که هر چه میشود، از سیل و زلزله و ملخ، مسئولان غافلگیر میشوند.
خوب سوال اصلی اینجاست که دولتمردان که گسترش ویروس Covid-۱۹ و قدرت ویرانگرش را در چین دیده بودند، چرا تمهیدات لازم را برای پیشگیری، کنترل و درمان آن تدارک ندیدند؟ چرا با کمک گرفتن از راهکارهایی که چین اجرا کرده بود، در حد بضاعت و قدرت ایران این راهکارها را تقلید نکردند؟ وقتی معاون کل وزارت بهداشت قرنطینه را یک کنش از مد افتاده میخواند، چرا به هیچ یک از دستاوردهای چین در رابطه با قرنطینه موفق ووهان چین نظری نمیافکند؟ چرا ذخیرهسازی ماسک، لوازم محافظتی و مواد ضدعفونی انجام نشد؟ درست است که قرنطینه نمیتوانست جلوی گسترش ویروس را بگیرد، ولی سرعت گسترش آن را کنترل میکرد و به بیمارستانها فرصت ارائه خدمات بهتر به بیماران بستری را میداد. نجات زیرساختهای درمانی و کاربران درمان از فرسودگی، کنترل وحشت عمومی و کاستن از فاصله دولت-ملت هم از دیگر فواید آن بود.
اگر بخواهیم شیوع کرونا ویروس در ایران را در متن جامعه ایران روایت کنیم شیوع و مواجهه با این ویروس در چه زمینهای صورت گرفت؟
بیایید به همهگیری ویروس کرونا در بستر ۵ ماهه اخیر بنگریم. در آبان ماه با افزایش سه برابری قیمت بنزین لایههای فرودست و حاشیهنشین در اعتراض به وضعیت معیشت و همچنین فقدان افق بهبود اوضاع به خیابان آمدند. دولت به صورت یکپارچه از این تصمیم دفاع کرد و آن را در راستای سیاستهای نئولیبرال خود دانست. بهای این تقابل هنوز مشخص نیست و دولت و پزشکی قانونی اعلام تعداد کشتهشدگان این ماه را هنوز به همدیگر پاس! میدهند. کمی بعدتر سقوط هواپیمای اوکراینی پیش آمد و بعد از سه روز فشارهای داخلی و بیشتر خارجی مشخص شد که نیروهای مسلح خودمان به این هواپیما شلیک کردند. این فاصله زمانی، انکار اولیه و سپس پذیرش مسئولیت، طبقه متوسط را به شدت عصبانی کرد و به ناآرامیهای چندی در تهران منجر شد. حذف داوطلبان اصلاحطلب در انتخابات مجلس هم تیر خلاصی بود که به اعتماد عمومی شلیک شد. با این عمل مشخص شد که حاکمیت قصد شریک تراشیدن را ندارد و به مشروعیت مردمی فکر نمیکند، بلکه دوای گذر از وضعیتهای بحرانی را یکدست بودن حاکمیت میداند. میزان مشارکت مردم تهران و ایران در انتخابات مشخص کرد که حاکمیت و مردم به حداکثر فاصله رسیدهاند.
در این متن، همهگیری کرونا به ایران رسید و گسستهای پیشن را فعالتر کرد. اولین مشکل بیاعتمادی مردم به مسئولین بود. هر حرف، هشدار و آماری که از سوی مسئولین ارائه میشد با تردید مردم روبهرو و سناریوهای آخرالزمانی در شبکههای مجازی دست به دست و وحشت به سرعت همهگیر میشد. مردم هم به جای گوش فرادادن به توصیههای مسئولان بهداشتی، سناریوهای فردی را دنبال میکردند.
از آن سو مسئولین نیز به مردم اعتماد نداشتند و حاضر نبودند (و نیستند) که آمار واقعی را با مردم در میان بگذارند و سناریوهای بدبینانه را به مردم منتقل کنند. آنها میدانند که به علت سرمایه اجتماعی پایین سخنانشان با روی خوش مردم روبهرو نخواهد شد و ای بسا که وحشت عمومی در سایه این بیاعتمادی به حرکتهای تخریبی و کور دامن بزند.
غیر از شکاف دولت- ملت و بیاعتمادی؛ در این شرایط نابرابری در توزیع و تخصیص امکانات نیز آشکار است که شاید ویژگی دولت رانتیر ایران باشد؛ این بیعدالتی در مواجهه با کرونا را چطور میبینید و چه سرانجامی دارد؟نابرابری و احساس فقدان عدالت، مسئله دیگری است که در این شرایط خودنمایی میکند. مردم در حالیکه در صفهای طولانی یا در جستجوی ماسک و مواد ضدعفونی از داروخانهای به داروخانه دیگر میروند، عدهای ماسک احتکار کردهاند و از شبکه دولتی ماسک را پنهان میکنند تا آنجا که فریاد وزیر را درآوردهاند. به راستی کدام مافیا این میزان قدرت دارد تا دولت را این چنین بازی دهد؟ از آن سو داشتن ماسک خوب و مواد ضدعفونی کننده بدل به مایه تفاخر و تمایز شده است و برخی از بچه پولدارهای تازه به دوران رسیده تعداد ماسکهای فیلتردارشان را به رخ بینندگان میکشند. در حالیکه بسیاری از فرودستان و زحمتکشان برای قوت روزانهشان باید قرنطینه را بشکنند و با شرایط بسیار بد کار را ادامه دهند، ثروتمندان میتوانند از ویلاهایشان در شمال storyهای جذاب بگذارند.
این تفاخر و تمایز حتی به استفاده از کیتهای تشخیص کرونا رسیده است و برخی از هیأت حاکمه و یا آقازادگان در فیلمهایی از فضای قرنطینه و با حالی خوش، اعلام میکنند که کرونایی شدهاند! با توجه به کمبود کیتهای تشخیصی و دستورالعملهای روشن وزارت بهداشت، به نظر میرسد هیچ یک از این افراد ضرورتی برای استفاده از تستهای خاص و کمیاب نداشتند و فقط به نوعی تمایزشان را به رخ کشیدند.
به نظر میرسد که دولت برای باز کردن گره کور کرونا، در ابتدا نیاز دارد تا اعتماد عمومی را به خود بازگردانده و یا حداقل با کم کردن مشکلات خارجی امید را به اقتصاد نیمه جان ایران که با همهگیری کرونا به وضعیت احتضار رسیده، برگرداند. به خصوص که با نابرابری و حس فقدان عدالت مردم نیز روبه روست که امکان آشوبهای اجتماعی را بیشتر کرده است.
در شرایط کنونی وضعیت فرودستان و زحمتکشان لایههای خدماتی چه میشود؟ آیا با نابرابری موجود تنها توصیههای وزارت بهداشت برای اقشار پایین کفایت میکند؟ در واقعیت این فرایند مقابله با چه موانعی مواجه است؟
هر آن چیزی که در زندگی روزمره گسست ایجاد کند، باعث میشود که لایههایی که تا به حال از چشم ما پنهان بوده خود را نشان دهد. بیماری کرونا نیز از همین جنس است. ما خیلی راحت از ضرورت قرنطینه و یا ماندن در خانه و رعایت بهداشت صحبت میکنیم. گویی فرض اساسی ما یا دولت محترم این است که افراد به صورت خودانگیخته و بدون هیچ آموزش نظاممند میتوانند تمامی نکات ارائه شده را به خوبی رعایت کنند. بدون یک نظام بهداشتی و مراقبتی جامع و فراگیر (همچون طب ملی و پزشک خانواده)، وزارت بهداشت فقط میتواند بر درمان تأکید یا آگهیهای تلویزیونی تولید کند. اثربخشی این آگهیهای تلویزیونی چندان مشخص نیست و حتی نظامی اجتماعی برای تضمین اثربخشی و نفوذ این پیامهای بهداشتی تدوین نشده است.
از طرف دیگر بسیاری از این پیامهای بهداشتی و تقاضا برای رعایت فردی، در فضای اجتماعی با واقعیتهای سخت برخورد میکند. اولین سد و مانع معیشت خانوادههاست. در بسیاری از خانوادههای فرودست، اگر نانآور خانواده از خانه بیرون نیاید و به سرکار خود نرود، آن خانوار محتاج نان شب خواهد ماند. این کارگر باید از حمل و نقل عمومی استفاده کند، در محیطهای شلوغ و با حداقل استانداردها کار کند، پول خرید مواد ضدعفونی کننده، دستکش و ماسک از بازار آزاد، میوه، سبزیجات تازه و مواد پروتئینی حیوانی و زمان کافی برای استراحت را ندارد. او به عنوان یک زحمتکش در پایینترین لایههای اجتماعی قرار دارد و نابرابری و بیعدالتی بر ترشح هورمونهای استرس او تأثیرگذارتر است. این کارگر به واسطه تغذیه ناکافی و ناسالم در طی سالیان گذشته بیشتر در مخاطره است، به واسطه رکود بازار بیشتر در معرض اخراج و بیکار شدن قرار دارد، او در محاصره قسط و اجاره خانه است که هر ماه سررسید میشود و به همهگیری کرونا بیاعتناست!
اینجاست که انگارههای طبقه متوسط متولیان بهداشت و سلامت، آشکار میشود و گاه با همدستی و تلخاندیشی اعضای این طبقه نیز همراه است. حتی بدون درک شرایط اجتماعی و اقتصادی، فرهنگ طبقه زحمتکش و کارگر را عامل گسترش بیماری میدانند. این مسئولان در حقیقت در انگارههای نئولیبرالیستی خود گرفتارند که فرد را مقصر وضعیت خود میداند. شعار وزارت بهداشت برای ترک سیگار هم حتی در همین راستاست: ترک سیگار با خودمراقبتی! معنای ضمنی این شعار این است که دولت به فکر شما نخواهد بود! خودتان باید برای خودتان کاری بکنید. دولت قرار نیست طرح مصوب پزشک خانواده را اجرا کند، دولت قرار نیست به روز رسانی و ارتقای خانههای بهداشت را در دستور کار بگذارد، دولت قرار نیست طرحهای اجتماعی سلامت دهان و دندان را به سرانجام برساند و حداکثر خدمات درمانی را ارائه کند و همه اینها در بستر یک نظام درمانی فرسوده، نابرابر و ناکارآمد است.
این نکات در مورد زندگی زحمتکشان بود، اما بدون اشاره به فرودستان یعنی زندانیان، سربازان، کارگران خدمات عمومی شهر (چون کارگران ساختمانی، رانندگان و رفتگران) و از همه دردناکتر کودکان کار، زنان تنفروش و معتادان این روایت، ناکامل است. گویی کسی به این افراد نگاهی نمیاندازد و برای آنان برنامهای ندارد؛ برای زندانیانی که اگر در محیطهای شلوغ و بی امکانات زندان گرفتار این بیماری شوند، راهی به رهایی ندارند؛ برای سربازانی که عموما درگیر کاهش وزن و استرس بالا هستند؛ برای رانندگانی که در معرض ارتباط با هزاران نفر در روز هستند؛ برای کارگران ساختمانی که در گرانترین محلههای این شهر کار میکنند و شب را در کانکسی جمعی به صبح میرسانند؛ برای کودکان کار و خیابان که سر در ظرفهای آشغال فروبردهاند و ضایعات انسانی طبقات بالاتر را به سودای یافتن لقمه نانی میجورند؛ برای زنانی که با تن فروشی امرار معاش میکنند و با توجه به وضعیت بازار به صورت مداوم باید به قیمتهای پایینتر و شرایط بدتر تن بدهند؛ برای معتادانی که با بدنهای نحیف در معرض یکی از مسریترین ویروسهای این قرن قرار گرفتهاند. برای اینهایی که برشمردم و بسیارانی که برنشمردم چه برنامهای وجود دارد؟
به نظر شما، پیامدهای طرح تحول سلامت بر این شرایط اثر گذاشته است؟ آیا نابرابری موجود در توزیع منابع در میان نیروهای تخصصی نیز به چشم میخورد و میتوان از گسستهای درون بیمارستانی به عنوان یک معضل نام برد؟
من در تحقیقاتی که درباره طرح تحول سلامت داشتم و مصاحبهای هم که در سال ۱۳۹۳ با سایت فرارو دراین باره داشتم، نشان دادم چگونه این طرح، نظام درمانی ایران را فشل کرده است و رضایت چند ماهه مراجعهکنندگان به اثرات منفی و بلند مدت آن نمیارزد. پرداختن به همه ابعاد این طرح در اینجا میسر نیست، اما نکته مهمی که در اجرای این طرح وجود داشت، مربوط به شرایط جدید است.
در این طرح با افزایش دریافتی پزشکان و اساتید پزشکی، نابرابری بسیار بزرگی در بیمارستانها شکل گرفت. اولا در میان خود پزشکان، جراحان برنده اصلی این طرح بودند و پزشکان داخلی و بیهوشی کمترین بهره را بردند. متأسفانه این توزیع نابرابر منابع، به گرایش دانشجویان پزشکی به تخصصهای خاصی منجر شده است.
ثانیا، دستیاران تخصصی، انترنها، پرستاران، بیماریاران و دیگر نیروهای خدماتی بیمارستان بزرگترین بازندگان این طرح بودند. آنها شاهد افزایش دریافت چند ده میلیونی اساتید (به خصوص در بخشهای جراحی) بودند، حال آنکه ۹۰% از کارهای بیمار بر دوش آنها قرار داشت. یک دستیار تخصصی با بیشترین تعداد شیفت شبانه زیر خط فقر دریافتی داشته و دارد در حالیکه سقف دریافتی اتندها با تعدیلات بسیار به ۶۰ میلیون تومان رسیده است. البته من از دریافتی سالهای ۹۳ و ۹۴ سخن نمیگویم.
این نابرابری دردناک در سطح یک نهاد خدماتی، باعث ناکارآمدی و فشل شدن آن میشود. نهادی که نابرابری قدرت و ثروت در آن نهادینه و با طرح تحول سلامت تقویت میشود، نمیتواند در برابر چالشهای اساسی، چون همهگیری کرونا به آسانی مقاومت کند. انگیزه کافی (چه مادی و چه معنوی) در نیروهای خدماتی بیمارستان وجود ندارد و فداکاری و دلسوزی که دو عنصر اساسی برای کار در چنین شرایط خطرناکی است، کمتر میشود. برای این نابرابری و توزیع نامتناسب قدرت در بیمارستان باید در کوتاه مدت و میان مدت برنامههای لازم را تدارک دید و فقط به تبلیغات تلویزیونی بسنده نکرد.
انسانشناسی پزشکی مدرن و سنتی به شرایط موجود چگونه مینگرند؟ چه تمایزی بین طب سنتی و طب مدرن وجود دارد و تبعات هر کدام چیست؟
در باورهای سنتی و پیشامدرن، بدن انسان و جهان اطراف در یک پیوند ناگسستنی قرار دارند. به این معنا که بدن جزئی از جهان اطراف است و اعمال و حالات انسان میتواند در جهان اطراف و اتفاقات آن مؤثر باشد. به عنوان مثال در افسانههای انگلیسی میخوانیم که با ناتوانی جنسی پادشاه، برکت از زمین میرود و بارآوری احشام مخدوش میشود و یا به علت گناه مردمان، طاعون و وبا در ملکی همهگیر یا زلزله واقع میشود.
در شاهنامه آمده است که فریدون از آنرو ضحاک را کشت، که بنا به تذکار سروش ایزدی، در زمین موجودات پلشت گسترده نشوند. در فرانسه قرون وسطی، زنانی که در دوره قاعدگی بودند از لگد کردن انگور به منظور تهیه شراب بازداشته میشدند تا عمل آمدن شراب دچار اختلال نشود، زیرا این زنان در مرحله باروری نبودند!
در این باور سنتی، بیماری نوعی بختک و نفرین است. عقوبت گناه یا ظلمی است که انجام دادهایم و اکنون با زجر بیماری تقاص آن را پس میدهیم. این باور در افواه عامه قابل رصد کردن است که نوع مرگ، شدت بیماری و یا سختی آن را با کارهایی که فرد در دوران زندگی انجام داده است، پیوند میدهند. بسیاری از ما برای در امان ماندن از چشم زخم، به صدقه و اطعام روی میآوریم. گویی آنچه ما به جهان اطراف میبخشیم به سوی ما برمیگردد و در بیماری و سلامت و حتی در شدت و سختی آن مؤثر است.
حال آنکه پزشکی مدرن یک گسست شناختشناسانه ایجاد کرده است. در پزشکی مدرن، بیماری حاصل هیچ نحوست یا بلایی نیست، بلکه محصول رعایت بهداشت فردی و اجتماعی در تمامی جنبههایش است. در تصور پزشکی مدرن اگر فردی بیمار میشود یا بیماری سختی میگیرد نه به خاطر گناهانی که انجام داده بلکه به خاطر محیط زیست، تغذیه و بهداشت اوست. به همین ترتیب بیماری کرونا باید از تمامی جنبههای رازآمیزش، افسونزدایی و انگزدایی شود. نباید از کلمات نظامی برای مقابله با آن استفاده کرد که مبادا مردم چنان از بیماری و بیمار، نفرت پیدا کنند که خود برای رهایی از بیمار و بیماری آتش به اختیار شوند.
در این شرایط چه باید کرد؟ پیشبینی شما از آینده این بیماری در ایران چیست و تاکی باید نگران بود؟
از زبان فیلسوفی قرن نوزدهمی تکرار میکنم آنچه گفتیم نه به کار تفسیر وضعیت که در اختیار تغییر وضع است. به این معنا که اگر لایههای اجتماعی و فرهنگی بیماری را نشناختیم، چگونه میتوانیم از گسترش و هزینههای اجتماعی آن جلوگیری کنیم و مدیریت بهتری داشته باشیم.
با توجه به عدم قرنطینه قم و کمبود زیرساختهای بهداشتی، سرعت و گستره پخش ویروس در ایران بسیار بالاست و ما باید سناریوهای بدبینانه را پیش چشم داشته باشیم. یعنی برای مدت بیش از یک ماه از نظر روانی و اجتماعی خودمان را آماده مقابله با ویروس کنیم و اینکه با رعایت بهداشت و کمتر کردن تردد و معاشرت سرعت ابتلا به ویروس را پایین بیاوریم تا فشار بر ساختارهای درمانی کمتر شود و نظام درمانی ضعیف ما فرصت احیا و بازسازی خودش را داشته باشد.
دوم اینکه کل حاکمیت به یک آشتی ملی تن بدهد و سعی کند گسست دولت-ملت را کم کند. با این میزان فاصله، اگر همهگیری ویروس از حدی خارج شده و مرگ و میر بسیار بالا برود، اول اینکه نمیتوان آن را مخفی کرد و دوم؛ امکان ناآرامیهای اجتماعی بسیار بالا میرود و حتی پس از پایان همهگیری و آشکار شدن تبعات اقتصادی این همهگیری نیز باید منتظر شورشهای اجتماعی باشیم.
سوم اینکه تغییرات اساسی در نظام سلامت ایران ضروری است. طرح پزشک خانواده و طب ملی باید به روی میز برگردد تا از وضعیت سلامت و بیماری مردم یک منطقه اطلاعات دقیقی وجود داشته باشد و به واسطه ارتباط نزدیک کادر درمانی و مردم آن ناحیه توصیههای بهداشتی و درمانی بیشتر پذیرا شود. این طرح به خصوص برای حاشیههای شهرهای بزرگ بسیار ضروری است.
چهارم اینکه همدیگر را فراموش نکنیم. ما کشوری تاریخی هستیم که مصیبتهای بسیاری را تاب آوردهایم و هنوز زندهایم! این روند تاریخی به ما نشان میدهد که در شرایط سخت افرادی به میدان میآیند که سرنوشت جمعی را از سرنوشت فردی خود مهمتر میدانند. ارزشهایی، چون یاری، فداکاری و همبستگی باید در این شرایط تقویت شود و فرودستان، حاشیه نشینان، سالمندان و زحمتکشان نباید فراموش شوند. کسانی که به خرید روزانه خارج از خانه نیازمند هستند، ولی به علت سالمندی جرأت خارج شدن را ندارند. زندانیان، معتادان، خیابانخوابها بسیار در معرض خطر هستند و باید حمایت از آنها متوقف نشود. کودکان کار به خصوص آنهایی که در کار بازیافت زبالهاند، باید به دیده گرفته شوند. در خبرها آمده بود که اهدای خون در این روزها کاهش پیدا کرده است، میتوان نتیجه گرفت که بیماران تالاسمی، هموفیلی و مجروحانی که خون زیادی از دست دادهاند در معرض آسیب باشند، به یاری آنها نیز بشتابیم.