اگر ما فرایند شکل گیری بحران را بخواهیم دقیقتر نگاه کنیم باید توجه داشته باشیم که بحرانهای سیاسی – امنیتی و حتی اقتصادی پدیدههایی نیستند که ناگهانی ظهور کنند و به همان سرعتی که ظهور یافته اند دوباره خاموش شوند. بلکه برعکس بحرانها معمولاً نتیجه فرایندی پر از کشمکش و تصاعدند که از وضعیت دیالکتیکی میان دو یا چند بازیگر سرچشمه میگیرند که رفتار هر طرفی دلیلی بر تشدید رفتار تهدید آمیز طرف دیگر میشود. فرایندی که ما به آن مارپیچ بحران میگوییم.
اگر چه انجام عملیات نظامی و شروع جنگ میان ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی بسیار دور از ذهن به نظر میرسد، اما باید توجه داشت که عامل زمان و احساس اضطرار در هر یک از دو طرف میتواند منجر به شروع یک درگیری نظامی شود.
به گزارش ایرنا، هسته مرکزی بحران فعلی میان ایران و ایالات متحده را نمیتوان به روابط دو جانبه میان ایران و ایالات متحده بعد از روی کار آمدن دونالد ترامپ تقلیل داد. در واقع زمینههای هسته مرکزی این بحران از یک رویارویی ایدئولوژیک بعد از بحران اشغال سفارت این کشور در تهران به دست دانشجویان رادیکال خط امام شکل گرفته است و در سالهای بعد دو طرف با از دست دادن فرصتهای پشت سر هم برای بهبود روابط و پشت سر گذاشتن آن بر دیوار بلند بی اعتمادی میان خود افزوده اند؛ بحرانی که نه تنها دو کشور را به صورت مستقیم درگیر یک رویارویی دیپلماتیک با محتوایی ایدئولوژیک کرده بلکه متحدان منطقهای این دو را نیز از حاشیه به متن این بحران سوق داده است و گزاف نیست اگر بگوییم در بسیاری زمینهها این متحدان حتی بیش از دو طرف اصلی ماجرا در ادامه این
بحران دارای نقش، سهم و منافع بوده اند
اگر ما فرایند شکل گیری بحران را بخواهیم دقیقتر نگاه کنیم باید توجه داشته باشیم که بحرانهای سیاسی – امنیتی و حتی اقتصادی پدیدههایی نیستند که ناگهانی ظهور کنند و به همان سرعتی که ظهور یافته اند دوباره خاموش شوند. بلکه برعکس بحرانها معمولاً نتیجه فرایندی پر از کشمکش و تصاعدند که از وضعیت دیالکتیکی میان دو یا چند بازیگر سرچشمه میگیرند که رفتار هر طرفی دلیلی بر تشدید رفتار تهدید آمیز طرف دیگر میشود. فرایندی که ما به آن مارپیچ بحران میگوییم.
در این فراگرد میتوان مراحل مختلفی را از وضعیت تشدید یابنده امنیتی میان بازیگران مختلف تشخیص داد که میتوان به صورت خلاصه به صورت زیر صورت بندی کرد:
۱- ایجاد مسئله: که طی آن فضای گفتمانی میان دو طرف به سوی عدم اعتماد و تقابل حرکت میکند.
۲- چالش: که طی آن وضعیت گفتمانی تقابل میان بازیگران منجر به بروز اختلافات گسترده تری میشود که میتوان با ابتکاراتی این فضا را کنترل کرد.
۳- تنش: وضعیت عملیاتی گرفتن اختلافات میان بازیگران که با نشانههایی از اقدامات میدانی در حوزههای دیپلماتیک، سیاسی و اقتصادی ظهور و بروز خواهد یافت. معمولاً در این مرحله تلاشهای میانجیگرانه طرفهای ثالث به منظور حفظ ثبات تشدید میشود و در صورتی که دو طرف مایل به کنترل وضعیت حادث شده باشند تلاشهای میانجی گرانه بهترین فرصت را برای یک توافق آبرومند برای همه طرفهای وضعیت حادث شده فراهم میکند.
۴- بحران: زمانی که وضعیت حادث شده از مرحله تنش بالاتر برود و تلاشهای میانجی گرانه با شکست رو به رو شود ما با مرحله بحران رو به رو هستیم. معمولاً در این مرحله اقدامات نظامی و دیپلماتیک با یکدیگر ترکیب شده و دو طرف به سوی گزینههای بازدارنده به منظور اجتناب از برخورد نظامی از موضع قدرت حرکت میکنند. در این مرحله تعادل دفاع - تهاجم در میدان عملیاتی به سمت گزینههای تهاجمی سوق مییابد تا دو طرف بتوانند در یک فرایند موسوم به بازی جوجه ترسو (frighten chicken) از طرف مقابل امتیاز بگیرند.
۵- منازعه: منازعه نقطه اوج یک بحران سیاسی امنیتی است که مهمترین نشانه آن شکست تمام تلاشهای میانجی گرانه در مراحل پیشین و خارج شدن اوضاع از کنترل و در نتیجه شروع عملیات نظامی یک طرف یا همه اطراف وضعیت بحرانی است. خود این مرحله را نیز میتوان طی مارپیچ بحران از عملیات محدود به سوی جنگ تمام عیار درجه بندی کرد.
۶- حال سئوالی که مطرح میشود این است که در حال حاضر رابطه میان ایران و ایالات متحده در کدام یک از مراحل فوق قرار دارد و آیا خطر جنگ وجود دارد؟ در پاسخ به این مسئله باید توجه داشت که در طول چهل سال گذشته وضعیت روابط میان ایران و آمریکا از الگوهای امنیتی سازی داخلی و منطقهای دو طرفه پیروی کرده و این مسیر مخصوصاً بعد از جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ و نیز در طی بهار عربی تشدید نیز شده است. پیامد مستقیم چنین مسیری ارتقای سطح تنش در روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده به سطح بحران است.
۷- این مسئله با تاثیر مستقیم خود بر وضعیت ثبات اقتصادی در داخل ایران و تواناییهای منطقهای ایران به ناچار به سطح جدیدی از تقابل میان دو طرف منجر شده است. مخصوصاً بعد از خروج یک جانبه ایالات متحده امریکا از توافق هستهای سال ۲۰۱۵ میان ایران و شش قدرت جهانی موسوم به ۵+۱ موسوم به برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام، جمهوری اسلامی ایران با سطح جدیدی از محدودسازی فضای عملیات منطقهای مواجه شده که هم دارای ابعاد داخلی و هم دارای ابعاد منطقهای و بین المللی است.
۸- در واقع رفتار ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی ایران را میتوان واجد برخی مولفههای الگوی نوینی از جنگهای بدون عملیات نظامی موسوم به نبردهای ترکیبی دانست که در آن هدف اصلی و اساسی طراح صحنه نبرد، نه نیروهای نظامی و توانایی نظامی دشمن به صورت مستقیم بلکه دقیقاً تکیه گاههای اقتصادی، سیاسی و امنیتی نیروهای نظامی دشمن است. بدون وارد شدن به بحث پیچیده جنگهای تخصصی و موکول آن به نوشتاری دیگر فقط باید یادآور شد که در این نوع از جنگها که شاید بتوان آن را به نوعی بهره گیری از توصیه سون تزو مبنی بر تسلیم دشمن بدون جنگیدن دانست نیازی به شلیک حتی یک گلوله نخواهد بود چرا که با کاهش فزاینده ابعاد درونی قدرت ملی کشور هدف در واقع مرکز ثقل حیات سیاسی دشمن مورد هدف قرار خواهد گرفت؛ بنابراین همین حالا نیز جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده درگیر نوعی نبرد موسوم به نبرد هیبریدی هستند که در زمینههای مختلف سیاسی امنیتی، اطلاعات راهبردی، اطلاعاتی، سایبری، اقتصادی و… را در هر سه حوزه داخلی منطقهای و بین المللی شامل میشود.
با توجه به این موضوعات بهتر میتوان وضعیت امنیتی حال حاضر ایران و ایالات متحده را تحلیل کرد. برای تحلیل این وضعیت باید توجه داشت که هدف اول ایالات متحده در قبال ایران تغییر رفتار ایران از داخل یا خارج است و تمامی برنامههای ایالات متحده در مورد ایران نیز از چنین راهبردی پیروی کرده است. در وضعیت کنونی نیز ایالات متحده آگاهانه با خروج از برجام زمینههای شکل گیری تشدید فشارهای منطقهای و بین المللی علیه ایران و در نتیجه تحت تاثیر قرار دادن محیط سیاسی داخلی ایران با استفاده از الگوریتمهای نبرد هیبریدی را مورد توجه قرار داده است.
از این رو تشدید حضور نظامی ایالات متحده در خلیج فارس را باید در راستای همین نبرد هیبریدی به منظور افزایش سطح تنش و تهدید جمهوری اسلامی ایران برای امادگی ایالات متحده به طی کردن مارپیچ بحران تا سطح عملیات نظامی تفسیر کرد. صرف نظر از میزان آمادگی ایران و ایالات متحده آمریکا راهبرد دو طرف در این مرحله از تنش را میتوان الگوی بازی جوجه ترسو محتاطانه دانست که در آن دو طرف با انجام حداقل مانورهای نظامی سعی میکنند آمادگی و توانایی بازدارندگی خود در عین اجتناب از خارج شدن از محاسبات کنترل بحران را به نمایش بگذارند.
در حقیقت با توجه به پیغامهای رد و بدل شده میان ایران، طرفهای بین المللی و منطقهای و ایالات متحده میتوان شاهد بود که دو طرف علاوه بر حفظ ابزارهای بازدارندگی منطقهای خود به سوی استفاده از ابزارهای کنترل بحران در حال حرکت هستند. اما این ابزارهای کنترل بحران در صورت موفقیت سیاست ایالات متحده در منزوی سازی اقتصادی ایران و در نهایت قطع جریان نفت ایران از بازارهای جهانی به تورم شرایط داخلی و در نتیجه افزایش احتمال اشتباه محاسباتی هر یک از دو طرف اصلی بحران و یا مداخله بازیگران طرف سوم منجر شود؛ بنابراین علاوه بر اینکه انجام عملیات نظامی و شروع جنگ میان دو طرف بسیار دور از ذهن به نظر میرسد، باید توجه داشت که عامل زمان و عامل احساس اضطرار در هر یک از دو طرف میتواند منجر به شروع یک عملیات نظامی شود.