ترنج

سرقت

۲۱۰۷ مطلب

  • خانه‌ای در جمهوری دومینیکن شاهد سرقتی بود که سارق آن مرد جوانی بود که قصد داشت دوچرخه یک کودک را بدزدد، اما در لحظه فرار دستگیر شد. سارق پس از پرتاب دوچرخه از روی درب ورودی به داخل خیابان در حال بالا رفتن از درب و فرار بود که پدر خانواده سر رسید و موفق شد قبل از فرار او را بگیرد. صاحبخانه پس از گیر انداختن دزد شروع به ضرب و شتم شدید وی و با وجود التماس‌های سارق نگون‌بخت حاضر به قطع کتک زدن او نشد.

  • ویدئویی که در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود، سرقت چمدان اتوبوس حامل مسافران در فرانسه را نشان می‌دهد. در این کلیپ گروهی از مردان جوان اتوبوس مسافربری را تعقیب می‌کنند و سعی می‌کنند صندوق بغل آن را باز کنند تا چمدان‌ها و کیف‌های مسافران را بدزدند.

  • پسر ۲۷ ساله با مدرک تحصیلی دیپلم سردسته باند است می‌گوید وضع مالی‌ام خوب است و نیازی به پول ندارم، اما درباره انگیزه سرقت‌هایش گفت: آشپز یک هلدینگ بزرگ هستم و درآمدم هم خوب بود، چند ماه قبل یک نیروی جدید به هلدینگ‌مان آمد و مدام زیر گوشم می‌خواند که درآمد این کار خوب نیست و بیا سرقت کنیم. آنقدر گفت تا من وسوسه شدم. نمی‌دانم شاید هم به خاطر هیجان بود شاید هم طمع کردم.

  • ولیپور گودرزی ادامه داد:‌ کارآگاهان با کشف این سرنخ و انجام اقدامات اطلاعاتی پی بردند که این سه خواهر جزو سارقان سابقه دار نیز بوده و در ادامه مخفیگاه آنها را در جنوب تهران شناسایی کردند. ماموران به دنبال دریافت این اطلاعات و پس از انجام هماهنگی‌های قضایی راهب مخفیگاه متهمان شده و آنها را در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر کردند.

  • زن جوان گفت: من ۱۵ سال است همسر سعید هستم و در این ۱۵ سال سه سال هم بیرون از زندان نبوده است. او نه شوهر خوبی برای من بود نه برای بچه‌هایم پدری کرده است.

  • مشهورترین سارق تهران گفت: من سال‌هاست که سرقت می‌کنم. دیگر در این کار حرفه‌ای شده‌ام. نمی‌توانم دست از سرقت بکشم، چون احساس می‌کنم این کار در خونم است و به آن اعتیاد پیدا کرده‌ام. برای همین نیازی به آموزش ندارم. البته اوایل هر بار که به زندان می‌رفتم شیوه‌ای جدید یاد می‌گرفتم. ولی الان گاو پیشانی سفید هستم. خودم آموزش می‌دهم. به زندان که می‌روم به خیلی‌ها روش‌های مختلف دزدی را می‌آموزم. من قدیمی این کار هستم و به استاد تبدیل شده‌ام. در دنیای سارقان به من احترام زیادی می‌گذارند.

  • یک سارق پس از ورود به یک آرایشگاه با خونسردی اقدام به شکستن صندوق و جمع کردن پول‌ها از روی زمين کرد و درست زمانی که قصد خروج داشتند، پلیس وارد مغازه شد و او را بازداشت کرد.

  • محسن تهرانی، پیشکسوت فوتبال گفت: آخرین بار وقتی به آن کمپ رفتیم، دوستم نبود. مددجویان آنجا برایمان شربت آوردند، ما هم شربت را خوردیم. ولی دیگر چیزی یادمان نمی‌آید و بیهوش شدیم. روز بعد در همان کمپ به هوش آمدیم، اما دیدیم که خبری از پول‌ها و طلاهایمان نیست. گوشی موبایل‌مان را هم سرقت کرده بودند. یک گردنبند طلا، ۱۲ میلیون تومان پول از کارت عابربانکم را دزدیدند، اما همه این‌ها یک طرف و دستبند مرحوم ناصر حجازی هم یک طرف. مرحوم ناصر حجازی آن دستبند را به من هدیه داده بود. آنجا بود که فهمیدیم ۳ نفر…

  • زن متهم گفت: برادرم برای پرداخت مهریه همسر سابقش از خانه‌های مردم سرقت می‌کرد، اما یک شب هنگام سرقت بازداشت شد و به زندان افتاد. شاکی پشت شاکی بود که برادرم را شناسایی کرد و رد مال سنگینی به گردن او افتاد. از طرفی هم مهریه سیما را باید می‌داد، ولی مگر چقدر از این دزدی‌ها گیرش آمده بود که هم رد مال بدهد و هم مهریه. من و خواهرم رفتیم از شاکی‌ها رضایت بگیریم، اما آن‌ها پول‌هایشان را می‌خواستند. راه دیگری نداشتیم، با خواهرم فکر کردیم به این نتیجه رسیدیم که ما هم سرقت کنیم.

  • متهم گفت: من مغازه پوشاک داشتم. ولی دلم می‌خواست شغلی داشته باشم که هیجانش بالا باشد. آن زمان با یک سارق آشنا شدم و فقط برای سرگرمی و هیجان به سراغ سرقت رفتیم. اتفاقا سرقت از خانه‌ها را انتخاب کردم، چون هیجان و استرسش بالاتر بود. هر بار یک خانه جدید می‌دیدیم و گاهی اوقات اموال تازه‌ای پیدا می‌کردیم.

تبلیغات