روز حادثه من و همسرم با هم دعوا کردیم؛ همسرم به سمت بالکن رفت و من که خیلی عصبانی بودم، گلدانی برداشتم و به سمت او پرت کردم. او عقبعقب رفت تا گلدان به او برخورد نکند اما از بالکن پرت شد. دستش را به میلهها گرفت که نیفتد. من از دیدن صحنهای که اتفاق افتاده بود، خیلی ترسیدم. حالم بدجوری خراب شده بود. چندثانیهای مکث کردم بعد سمت همسرم رفتم و دستهایش را گرفتم تا او را بالا بکشم و نجاتش بدهم اما زورم نرسید و دستهایش از میله رها شد و به زمین پرت شد.