«خودحقپنداری و دیگرباطلپنداری چنان در اندیشۀ میرباقری موج میزند که برخی حتی در تشبیه او به مرحوم مصباح یزدی هم دچار تردید شدند، چون آیتالله فقید در عین اشتهار به نگاه خاص و نفی پلورالیسم و تکثر دینی در بنیان اندیشه خود به معنی سیاسی کلمه اقتدارگرای مطلق نبود بلکه آن مسیر را برای به قدرت رسیدن و در رقابت با اندیشههای دیگر برگزیده بود درحالیکه در آنچه میرباقری میگوید بنیادگرایی بیهیچ، اما و اگری مشهود است.»
تعطیلات نوروز امسال (۱۴۰۳) با ماه مبارک رمضان مقارن بود و در روزهای پایانی مردم تهران در سطح شهر تابلوهایی با مضامین ساده و همهپسند مذهبی میدیدند که ذیل عنوان «تهران؛ شهر نور» در معرض دیدِ شهروندان قرار گرفته بود.
به گزارش هم میهن، هنوز نیروی انتظامی «طرح نور» یا «گشت ارشاد- ۲» را با هدف ترساندن دختران و زنان به خاطر پوشش و این بار با تهدید به ثبت عکس و فیلم و بدون انتقال به کمیتۀ وزرا به اجرا نگذاشته بود تا آن تصویر را در ذهن مردم ترسیم کند.
مضامین تابلوهای تبلیغاتی ساده و بیشتر مبتنی بر دوگانۀ خیر و شر و غالباً هم عرفانی بود و با نقل جملاتی از چهرههای بیشتر غیرسیاسی اگرچه از امام خمینی و آیتالله خامنهای هم بود اما از دو رهبر جمهوری اسلامی ایران هم باز مضامینی عارفانه انتخاب شده بود.
دیگر شخصیتهای غالباً روحانی اینها بودند: شیخ حسین انصاریان، شیخ محسن قرائتی، سیدعبدالله فاطمینیا، آیتالله بهجت، آیتالله آقا مجتبیتهرانی و تنی چند از دیگر چهرههای بیشتر مشهور به ذکر نکات اخلاقی و عرفانی و مذهبی عامهپسند و نه سیاسی و معطوف به تقابل.
چنان که اشاره شد از رهبر فقید و رهبر کنونی جمهوری اسلامی هم بیشتر مضامینی دربارۀ خودسازی انتخاب شده بود و البته همۀ اینها با فضای ماه رمضان سازگار بودند.
از آن جمع اما یک مورد توجهها را به صورت خاص جلب کرد و آن تصویر و سخنان آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری بود که نه در ردیف آیتالله بهجت و آقا مجتبیتهرانی قرار داشت و نه به طریق اولی و طبعاً امام خمینی و آیتالله خامنهای و نه حتی روحانیون کمتر سیاسی مانند محسن قرائتی و حسین انصاریان و تازه او قبلاً نمایندۀ استان البرز در مجلس خبرگان رهبری بود و در دورۀ اخیر نمایندۀ استان سمنان شده و از این منظر نمیتوانست با پروژۀ «تهران، شهر نور» ارتباط و مناسبتی داشته باشد؛ هرچند احتمالاً میتوانستند بگویند منظور از این عنوان، نوری بوده که از آن سخنان بر شهر تهران و شهروندان تهرانی یا تهراننشین میباریده وگرنه آقای قرائتی هم کاشی است و مرحوم بهجت هم فومنی بود و ربطی به تهران ندارند تا بگوییم آقای میرباقری نماینده البرز در خبرگان بوده یا حالا نمایندۀ سمنان است.
در فروردین ۱۴۰۳ البته هیچکس نمیدانست که قرار است در پایان اردیبهشت چه اتفاقی رخ دهد تا به حمایت او از کاندیدای قبلی و بعدی ریاستجمهوری – سعید جلیلی- نسبت داده شود و نهایتاً حدس زده میشد که کسانی دوست دارند آقای میرباقری را برای ریاست خبرگان یا جایگاهی بیش از قبل در آن مطرح کنند و عملًا و در غیاب آقای مصباح یزدی در رأس جبهه پایداری تعریف میشد.
اکنون و وقتی این روزها و سه ماه بعد از آن و در فضای سیاسی تازه -بعد از انتخابات ریاستجمهوری - بار دیگر نام آیتالله مهدی میرباقری دوباره مطرح شده کسانی که در رأی به مسعود پزشکیان برای موفق نشدن سعید جلیلی تردید داشتند احساس میکنند کار درستی انجام دادهاند.
نام او وقتی دوباره مطرح شد که بعد از سکوتی کوتاهمدت گفت: «پایهریزی فرهنگی جدید بر مبنای اسلام سختی و گرسنگی را به دنبال دارد و مردم ما راه خود را انتخاب کردهاند. برخی میخواهند ایران را مانند ژاپن و آلمان کنند.»
عباس عبدی – تحلیلگر سیاسی- هم در واکنش به او نوشت: «اگر ذرهای گرسنگی در این چهره دیدید مردم را خبر کنید. همین سخنان هم از روی سیری و آسایش است. چون انسان گرسنه و در حال سختی به این حرفها فکر هم نمیکند.»
داستان اما به این تقابل محدود نماند و برای آن که روشن شود نوع نگاه او با رهبری هم زاویه دارد آنچه دربارۀ مولانا جلالالدین محمد رومی گفته و به بهانۀ آن از بزرگان حوزه انتقاد کرده بود بار دیگر یادآوری شد: «با عرفان مولوی نمیشود جهان را اداره کرد.
کتابی را که باید با انبر گرفت میبوسیم. چه معنی میدهد بزرگان حوزه از این کتاب تعریف میکنند؟ او پدر امیرالمؤمنین را مشرک میداند. از دل این عرفان حکومت درمیآید؟ از دل مولوی کی در میآید؟ این تفکر، باطل است. اما ما اسیر این تفکرات هستیم. با عرفان حداقلی و اسلام حداقلی نمیشود با تمدن حداکثری غربی جنگید. بصیرت یعنی این.»
خودحقپنداری و دیگرباطلپنداری چنان در اندیشۀ میرباقری موج میزند که برخی حتی در تشبیه او به مرحوم مصباح یزدی هم دچار تردید شدند چون آیتالله فقید در عین اشتهار به نگاه خاص و نفی پلورالیسم و تکثر دینی در بنیان اندیشه خود به معنی سیاسی کلمه اقتدارگرای مطلق نبود بلکه آن مسیر را برای به قدرت رسیدن و در رقابت با اندیشههای دیگر برگزیده بود درحالیکه در آنچه میرباقری میگوید بنیادگرایی بیهیچ اما و اگری مشهود است.
در میان واکنشها به دیدگاههای آقای میرباقری و آنچه سیدیاسر جبراییلی ادعا کرده بود (در چارچوب و امتداد اندیشه امام و رهبری به تبیین عالمانه کاستیهای معرفتی تمدن غرب میپردازد) نکتهای که حجتالاسلام مرتضی روحانی بر آن تأکید ورزید نشان داد داستان فراتر از اینهاست: «نگرش جناب میرباقری به منطق، فلسفه و عرفان به صورت بنیادین با امام و رهبری متفاوت است. نوع نگاه ایشان به علم و دستاوردهای بشری نیز بهطور کامل متفاوت از امام و رهبری است. دیگاههای نابگرایانه ایشان نهتنها پیشبرندۀ چرخۀ تمدن اسلامی نیست بلکه خود یک جریان پسرونده است.»
عبدالرضا داوری، فعال سیاسی اصولگرا هم در مقابل «نجس دانستن مثنوی معنوی مولوی» این جمله از رهبری را نقل کرد: «مثنوی معنوی، اصولِ اصولِ اصول دین است. مولانا یکسره اسلام ناب و معرفت توحیدی خالص است.»
تفاوت نگاه از همین تعبیر آخر به وضوح پیداست ولی آنچه بیشتر رخ نموده نوعی تمدنستیزی است که فراتر از تقابلهای سیاسی است. این درحالی است که امام خمینی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در بهشت زهرا در توضیح این که «ما با سینما مخالف نیستیم» با صدای بلند و رسا گفت: «سینما یکی از مظاهر تمدن است». به بیان دیگر با مظاهر تمدن سر جنگ نداریم و بلافاصله تصریح کرد: «ما با سینما مخالف نیستیم. ما با فحشا مخالفیم.»
تفاوت در همین است. نگاهی که تمدن غرب را یکسره انکار میکند و نگاه دیگر که به وضوح در کلام امام و رهبری متجلی است که اصل تمدن غرب را منکر نیست و بخشهایی را مستثنا میسازد.
با این همه اشارات و توضیحات آیتالله میرباقری همچنان نامی کاملاً آشنا نیست و چون گفته شده نماینده استان البرز در مجلس خبرگان رهبری بوده و اکنون نماینده استان سمنان است شاید تصور شود زاده و بالیدۀ کرج یا سمنان است اما به هیچیک انتسابی ندارد چون در سال ۱۳۴۰ خورشیدی در قم به دنیا آمده و به جز عضویت او در خبرگان رهبری تنها جایگاهی که با آن معرفی شده این است: ریاست فرهنگستان علوم اسلامی قم.
روشن است که سن او اقتضا نمیکرده شاگرد امام خمینی باشد و از مهمترین استادان او در فقه و اصول میتوان از آیات: میرزا جواد تبریزی، وحید خراسانی، محمدتقی بهجت، سیدموسی شبیریزنجانی و جعفر سبحانی و در منطق و فلسفه از حسنزادهآملی، عبدالله جوادیآملی، محمدتقی مصباحیزدی و سیدمنیرالدین حسینیالهاشمی نام برد.
نام آخر از بقیه اشتهار کمتری دارد اما اتفاقاً روی آن باید بیشتر درنگ کرد. چندان که محمدحسین خوشوقت در واکنش به توئیت یاسر جبراییلی به همین نام «منیرالدین» اشاره کرد. حالا شاید بتواند ربط شهر «نور» با معرفی آقای میرباقری را هم که در آغاز روایت اشاره شد بهتر دریافت: نور و منیر!
آقای خوشوقت نوشته است: «مهدی میرباقری مرید منیرالدین است. او آنقدر بزرگ است که فیزیک، شیمی و همۀ علوم تجربی و انسانی را باطل میداند و معتقد است حتی علوم پایه را هم باید اسلامی کرد. از دیگر کمالات او این است که ارتباط علمی و غیرعلمی با غرب را هم رد میکند و میگوید در انزوا تمدن ساخت.»
اهمیت این توئیت را هنگامی بیشتر درمییابیم که بدانیم حسین خوشوقت برادر همسر فرزند ارشد رهبری است. درست است که همه دیدگاههای منصوبین را هم نمیتوان نسبت داد چه رسد به منسوبین را و خاصه اگر نسبی نه و سببی باشند اما به سبب ملاحظاتی که دارند بیمحابا در اینگونه موارد نظر نمیدهند و یکی از قرائن اصلی در زاویه با دیگاههای رهبری همین است و گزاف نیست اگر ادعا شود مهدی میرباقری بیملاحظهتر از مصباح یزدی نظر میدهد و درستتر همان است که مرید منیرالدین معرفی شود نه مصباح چراکه مرحوم مصباح با علم به علاقه آیتالله خامنهای به دکتر شریعتی دیدگاههای اختلافی گذشته را طرح نمیکرد و اینان ابایی در بیان نظریات بنیادگرایانه و شبهاخوانی خود ندارند.
جا دارد به سعید جلیلی نامزد ناکام انتخابات اخیر بازگردیم و یادآور شویم مهدی میرباقری در سال ۱۳۹۲ از کاندیداتوری سعید جلیلی حمایت کرد و در سال ۹۶ از مرحوم ابراهیم رئیسی و احتمالاً یکی از کسانی که جلیلی را نیز به همین مسیر دعوت کرد.
برخی از حامیان او ستیز با تمدن غرب را انکار میکردند و میگفتند تنها مخالف ارتباط منفعلانه با جهان غرب است زیرا معتقد است انقلاب اسلامی ایران، آغاز احیای مجدد اسلام از لحاظ اجتماعی و بازگشت آن به عرصۀ تمدنی است و برای این کار به یک انقلاب فرهنگی و علمی نیازمند هستیم نه مبارزات سیاسی و نظامی.
اکنون بهتر میتوان دریافت که ریاستجمهوری سعید جلیلی به حاکمیت چه تفکری میانجامید و بهرغم ظاهر آن براساس آنچه در بالا آمد تا چه حد با اندیشههای امام خمینی و رهبری زاویه و فاصله داشته است.
به توئیتها و واکنشهای چند فعال سیاسی و فکری در واکنش به مواضع و دیدگاههای آقای میرباقری در متن اشاره شد. در آخر میتوان توئیت یک چهره نهچندان سرشناس را نقل کرد که خطر آن نبود که از بیخ گوش ترامپ گذشت با خش و خراشی که بر گوش او به جا گذاشت. خطر واقعی از بیخ گوش ما گذشت که کم مانده بود به مسیری دیگر درافتیم؛ خطری که در غیاب اتخاذ رویکردهای توسعهمحور و متناسب با روحیه تکثرگرای ایرانی در سایه نشسته است.