ازدواجمان در ۸ اردیبهشت بود البته قبل از آن ۷ ماه عقد موقت بودیم و در آن مدت محرم بودیم و رابطه داشتیم، اما در آن دوران مشغله و مسولیت بسیاری داشتم و فرصت برای گفتگو نداشتیم و خیلی مسائل اجمالی مطرح میشد و مسأله عقد دایم با عجله رخ داد و تقاضایم این بود که عقد دایم به تأخیر بیفتد تا فرصت بیشتری برای شناخت پیدا کنیم.
فرارو- در جلسه دوم دادگاه قتل میترا استاد پس از اظهارات اولیا دم و همچنین فرزند میترا استاد قاضی اتهامات محمدعلی نجفی را به او تفهیم کرد و از او خواست از خود دفاع کند.
اتهام قتل عمد را به هیچ عنوان قبول ندارم
در ادامه جلسه دادگاه نجفی با حضور در جایگاه و پس از معرفی خود در پاسخ به سوال قاضی درباره اینکه آیا اتهامات خود را قبول دارید یا خیر؟ در دفاع از خود گفت: آنچه که اتفاق افتاده را قبول دارم و توضیح میدهم اما اتهام قتل عمد را به هیچ عنوان قبول ندارم و دلایل خود را عرض می کنم.
وی گفت: خدمت ریاست محترم دادگاه و مستشاران و حضار محترم عرض سلام دارم و تشکر می کنم از این وقتی که به من دادید. در ابتدای سخن میگویم از این حادثه دردناک بنده هم بسیار متاثر هستم و مجدداً به خانواده استاد تسلیت عرض میکنم.
وی افزود: امیدوارم آنچه اینجا میگویم موجب روشن تر شدن ماجرا شود تا قضات بتوانند بر اساس شرع و قانون حکم عادلانه ای صادر کنند.
تا حدی خودم را در این قضیه مقصر میدانم
متهم تاکید کرد: هدف بنده فقط روشن شدن حقایق است و تا یک حدی خودم را در این قضیه مقصر میدانم و امیدوارم خداوند از تقصیر و گناهی که از سوی من به وقوع پیوسته من را مورد رحمت قرار دهد. من در طول عمرم با هیچ خانمی برخورد فیزیکی نداشتم.
میگفت عاشق من است، من هم ایشان را دوست داشتم
نجفی افزود: ۶ ماه قبل از حادثه به این نتیجه رسیدم که زندگی مشترک ما با توجه به عمق اختلافات نمی تواند ادامه یابد. پیشنهاد دادم با توافق جدا شویم و حتی گفتم فرصت بدهد دو یا سه ماه تمام مهریهاش را میدهم اما قبول نکرد و میگفت عاشق من است. من هم ایشان را دوست داشتم ولی با این حجم اختلافات ترسم این بود به نفرت تبدیل شود و سعی شد با برخی از ریش سفیدان و افرادی تماس گرفته و ایشان را به طلاق تشویق کنم اما تعهدی در روز عقد داده بودم که خواست از من اختیار طلاق را به ایشان بدهم که ندادم اما در مقابل دو تعهد دادم و گفتم هر وقت خواستی جدا شوی قبول میکنم و هر وقت به این نتیجه رسیدم که جدا شویم با توافق شما انجام شود و نمیخواستم زیر قولم بزنم.
در طول عمرم با هیچ خانمی برخورد فیزیکی نداشتم
این متهم افزود: یک ماه قبل از حادثه به من گفت حق نداری راجع به طلاق حرف بزنی و ارتباطم بیشتر با برادرش بود که اکنون در جلسه حاضر است اما مرحومه تاکید داشت که نه با من و نه با کس دیگری در مورد طلاق حرف نزنم. یک هفته قبل از حادثه تصمیم گرفتیم به خانه بزرگتری برویم و حتی روز اسباب کشی جر و بحث بالا گرفت و رابطه سرد بود. حتی شب قبل از حادثه برادرش در خانه ما دعوت بود و فهمید رابطه ما سرد است. حتی دید که مطالب دوستانهای بین ما رد و بدل نمیشود. پس از رفتن آنها دوباره ناسزاگفتن را شروع کرد و حتی ۴ تا ۵ بار در این مدت برخورد فیزیکی داشتیم، در حالی که در طول عمرم با هیچ خانمی برخورد فیزیکی نداشتم و این اتفاق مرا متاثر و افسرده میکرد. سعی کردم جواب ندهم و به بهانه خوابیدن حدود ساعت ۱۱ و نیم شب به اتاق خواب رفتم اما ایشان تا ساعت ۳ نیمه شب نمیگذاشت من بخوابم و خشمگین بود و ناسزا میگفت. همان حوالی بود که به اتاقش رفت تا بخوابد.
روایت نجفی از روز وقوع قتل
نجفی در مورد روز حادثه گفت: ساعت ۸ صبح بود که بیدار شدم و حدود ۸ و نیم مهیار را بیدار کردم که به مدرسه برود و در طول یکسال سعی کردم وظایف پدریام را انجام دهم. حتی مرحومه جلوی من به خانوادهاش میگفت کارهایی که میکند بیشتر و سنگین تر از پدر اصلیاش است. ساعت ۹ شده بود که مهیار رفت و ایشان بیدار شد و مجدد ادامه بحثهای شب قبل را مطرح کرد. خواستم پاسخ ندهم و ساعت ۹ و نیم شده بود که گفت میروم به حمام و پس از آن بیرون میروم. گفتم کجا؟ گفت خودم میدانم. این موضوعی بود که خیلی بین ما بحث شده بود. از آن لحظه به بعد خیلی عصبانی شدم و همه ماجرا دو تا سه دقیقه طول کشید و نفهمیدم چه شد. عصبانیت و خشم مرا فرا گرفت.
اسلحه مجاز بود
نجفی افزود: در مورد نگهداری و غیرمجاز بودن اسلحه بعداً توضیح میدهم زیرا مجاز بوده و آنرا تمدید کرده بودم.
وی افزود: پشت سر میترا استاد رفتم. فکر کردم از درب حمام تا وان یک متر فاصله است. فکر میکردم ایشان در وان است و میتوانم بنشینم و با او حرف بزنم و قطعی روی طلاق تصمیم بگیرم. پشت سرش وارد شدم. در کمد نیمه باز و اسلحه آنجا بود. آن را برداشتم و بالش را روی آن گذاشتم تا اسلحه را نبیند و نگران نشود. چون یکبار گفته بود بیا و روش استفاده اسلحه را به من یاد بده. وقتی وارد حمام شدم متاسفانه ایشان وارد وان نشده بود و ما سینه به سینه هم شدیم. بالش را کنار زدم تا اسلحه را ببیند و به او بگویم که کارمان به جای باریک میکشد اگر با گفتوگو مسایل را حل نکنیم اما ایشان وقتی اسلحه را دید نمیدانم چه شد که هول شد.
نجفی ادامه داد: ایشان دستشان را روی شانه های من گذاشت، من به عقب رفتم و به این دلیل که دستم روی ماشه بود یک گلوله شلیک شد و بالشت روی زمین افتاد. من سپس دستم را بالا بردم و سپس ایشان دو دستی دست راست مرا گرفتند، من گفتم ول کن و پس از تیر اول ۴ تیر دیگر نیز شلیک شد. من قصد شلیک نداشتم. آخرین تیر که به او برخورد کرد من دیدم ایشان مرا رها کرد و سپس دیگر تیری شلیک نشد. او سپس داخل وان افتاد. من بلافاصله اسلحه را جلوی آینه حمام گذاشتم. شوکه شده بودم. دست گذاشتم دیدم حرکتی ندارد. دیدم که بالای سینه شان سوراخ است. شاید ۴ یا ۵ دقیقه بدون حرکت آنجا ایستاده بودم و حالتی غیرقابل تصور داشتم.
نجفی با بیان اینکه قصد کردم خودم را با آن اسلحه تنبیه کنم و بکشم، افزود: دوبار کنار ایشان رفتم و در وان نشستم. بعدها فکر کردم که چرا شلوار و پای من باید خونی باشد. هرچقدر فکر کردم متوجه نشدم. بعد فهمیدم همان دوبار که سمت چپ ایشان نشستم همانجا خونی شده باشد و بعد از چند دقیقه از وان خارج شدم و در اتاق قدم زدم و به بالکن رفتم و فکر کردم که آیا خودم را از آنجا پرت کنم یا نه.
وی افزود: به راننده زنگ زدم تا بیاید دو کیف اسناد خصوصی مثل چند موبایل و پاسپورت و شناسنامه و یکسری مدارک پزشکی و قباله ازدواج داشتم و چون نمیدانستم چه اتفاقی برایم میافتد به راننده گفتم که بیاید تا کیفها را به او بدهم تا به دخترم برساند. مثل اینکه راننده وقتی رسیده بود به من زنگ زده بود و من متوجه نشدم.
عنوان مهدور الدم را بیان نکردم، بازپرس میخواست آن را در دهان من بگذارد
نجفی گفت: بنظرم رسید متنی بنویسم و بخشی از داستان زندگی مشترکم با او را بنویسم. به خواست آن مرحوم ۶ ماه ارتباطی با خانوادهام نداشتیم. آنچه که نوشتم با عجله بود و بعصی چیزها بصورت غیر دقیق نوشته شد. من در دفاعیاتم عنوان مهدور الدم را بیان نکردم. بازپرس پرونده میخواست آن را در دهان من بگذارد و میگفت که قبول داشتی که مهدور الدم است که این عنوان اصلاً ان زمان مطرح نبود و بعداً مطرح شد.
نجفی ادامه داد: زمانی که راننده آمد به او گفتم کیف را بالابیاور و قصد داشتم که نامه را داخل یکی از آن دو کیف که به او داده بودم بگذارم تا او نتواند نامه را بخواند. بعد به قم و زیارت حضرت معصومه (س) و مزار پدر و مادر رفتم. گفتم به آنجا بروم و تصمیم بگیرم که خود را به پلیس معرفی کنم یا اینکه تصمیم دیگری بگیرم. اسلحه را با خود برده بودم زیرا گفتم اگر بخواهم خود را به پلیس معرفی کنم بهتر است که اسلحه را تحویل دهم. پیش خودم گفتم اگر قرار باشد خودم را سر مزار پدرم بکشم باز هم باید اسلحه همراهم باشد.
وی افزود: من آن موقع کارت حمل سلاح را زیر جعبه داروها در کمد خانه گذاشته بودم و وقتی کارت را دیدم متوجه شدم زمانش تا سال ۹۴ بوده است و من آن موقع بود که این را متوجه شدم در ادامه به ترمینال بیهقی رفتم و با اتوبوس به قم رفتم. پس از اینکه در قم بودم تصمیم گرفتم به تهران بروم. با تاکسی به ترمینال جنوب و سپس به اداره آگاهی مرکزی رفتم. حتی موبایل هم نداشتم و در کیف گذاشته بودم زیرا گفتم اگر بخواهم خودکشی کنم این موبایل بعداً گم نشود.
وی افزود: منسپس تلفن راننده را گرفتم،، دخترم تلفن را جواب داد و گفتم من به آگاهی می روم و مشکلی نیست. پس از اینکه به آگاهی رفتم یکی دو ساعت درباره مسایل اتفاق افتاده صحبت کردم. رییس آگاهی آمد و سلام و علیک کردند. بعد از افطار لباس بازداشتگاه را پوشیدم و بعضی سوال وجوابها انجام شد و شب به پزشکی قانونی رفتیم.
نجفی با اشاره به موضوع قصد قبلی برای انجام قتل، گفت: به هیچ عنوان قصد قتل در ذهن من نبود اما قبول دارم اشتباه کردم که اسلحه را برداشتم و ۵ گلوله شلیک شد. من اگر در فاصله یک متری قصد قتل داشتم و می خواستم او را از بین ببرم یک گلوله کافی بود اما از ۵ گلوله ۴ تا از آن به سقف و دیوار خورده است.
وی افزود: من با اسلحه آشنایی داشتم. زمانی که با شهید چمران در ارتباط بودم و قصد رفتن به لبنان داشتم در کلاسهایی در این خصوص شرکت میکردم. اینکه ۵ گلوله شلیک شده و ۴ تا به سقف خورده نشان دهنده این است که من با قصد شلیک نکردم بلکه غیرارادی بوده. وقتی او درون وان بود شلیکها متوقف شد اما در برخی رسانهها گفته شده که میترا استاد با ۵ گلوله به قتل رسیده است که ۵ گلوله یعنی هم قتل و هم نفرت و هم غیره هم بوده است.
نجفی با بیان اینکه اصابتهای گلوله نشان دهنده این است که شلیکها بطور مستقیم نبوده است، گفت: در فضای مجازی این مطالب به طنز میآید. سه نفر در بازداشتگاه و یک نفر هم در آگاهی همین مطلب را از من سوال کردند و گفتند شما که آشنایی داشتید چرا یک فرمول دیگری برای این عمل پیدا نکردید. من گفتم که اصلاً قصد قتل نداشتم.
در این هنگام قاضی، دادگاه دو دقیقه تنفس اعلام کرد.
سپس نجفی در ادامه دفاعیات خود گفت: ما هم تا شب آخر مشغول کارهای زندگی بودیم. سازمان بازرسی نامهای درباره صندوق ذخیره فرهنگیان که من موسسش بودم نوشته بود. من عصرش دو ساعت وقت گذاشته بودم که پاسخ نامه را بدهم و روز حادثه روی میز بود. روز قبل از آن با دوستانم برای خرید یک آپارتمان صحبت کرده بودیم. اگر قصد قتل داشتم اصلاً این مباحث پیش نمیآمد. حتی من چند روز پیش به اخوی خود زنگ زدم و گفتم زندگی ما خوب است.
وی افزود: من به این نتیجه رسیده بودم که جدا شویم. میخواستم او را قانع کنم. در سال ۶۰ که ترورهای خیابانی وجود داشت اواخر تیر یا اول مرداد ۶۰ بود که رجایی رییس جمهور و باهنر نخست وزیر بود و من هم وزیر فرهنگ بودم. در آن زمان در شورای عالی امنیت تصمیم گیری شد که مسئولان مسلح شوند که اکثراً اسلحه گرفتند و به من کلت برتا داده شد و من هم چند ماهی با خودم میبردم و بعد که فضای کشور آرام شد هیچ وقت اسلحه همراهم نبود و تا سالها بعدش کنترل نکردم و کارت را چک نکردم. اما از طریق دستگاه حراست یا سرتیم محافظان ما این کارت خود به خود تمدید میشد و من فکر می کردم که این تمدید مثل گواهینامه ۱۰ ساله است. آخرین بار در حراست ریاست جمهوری یا تیم حفاطت تمدید شد. من چون هیچ وقت استفاده نمیکردم می خواستم آن را برگردانم. حتی در سال ۷۰ وزارت دفاع اسلحههای مسلسلی را خودش تولید کرده بود و به وزرا و مسولان هدیه کردند و من دو سه ماه نگه داشتم و سپس خواستم تحویل بدهم. ان موقع همین کلت را هم تحویل دادم ولی آن شخص گفت که شما کلت را نگه دارید، اینکه برای شما زحمتی ندارد و در نتیجه آن را نگه داشتم.
وی افزود: زمانی که در منزل با همسر اولم بودم در جایی اسلحه را پنهان کرده بودم تا کسی آن را نبیند اما همسرم از آن خبر داشت اما بعد که به منزلی که برای آن مرحومه گرفته بودم نقل مکان کردم اسلحه را در بخشی از لباسهایی که استفاده نمیکردم گذاشته بودم و وقتی به این منزل آمدم آن چمدان را باز نکردم. چمدان را جایی گذاشته بودم روی قفسه و کیفها و وسایل دیگر را روی آن گذاشته بودم. مرحومه چند بار از من پرسی که آیا اسلحه را آوردهای که گفتم بله. گفت به من یاد بده که من به تعویق میانداختم.
نجفی افزود: مرحومه روزی به شوخی گفت یک روز اسلحه را بیاور تا خودمان را بکشیم که من هم به شوخی گفتم تو اول مرا بکش و بعد اگر دلت آمد خودت را هم بکش. در نتیجه آقا مهیار هم کنجکاو بود. من برای اینکه کسی به آن دسترسی نداشته باشد چمدان را در آن قفسه گذاشته بودم. کمدی در اتاق خواب من بود که وسایل خصوصی من در آنجا بود. مرحومه وقتی وسایل را میآورد اسلحه وسط لباسها بود. گفت این چیست که گفتم اسلحه است. من نمیخواستم که با آن ور برویم. آن را گرفتم و روی یکی از قفسههای کمد که کنار قرصها بود گذاشتم. هدفم این بود که دوباره اسلحه را پنهان کنم. آن شب ایشان گفت شام بخوریم. با هم به سمت آشپزخانه رفتیم. من یادم رفت خشاب را بردارم و اسلحه را پنهان کنم. روز درگیری وقتی پشت سر ایشان با حالت خشم رفتم چشمم به اسلحه افتاد و گفتم اسلحه را بردارم و به او بگویم که ما کارمان به جای باریک میکشد.
این ازدواج با دقت انجام نشده بود
نجفی افزود: امیدوارم توضیحاتم از گمانه زنیهایی که به غلط توسط برخی مسئولین و دیگران انجام شده کاسته باشد. من توضیح دادم که این ازدواج بدلیل اینکه با دقت انجام نشده بود من هم مقصر بودم زیرا سنم بیشتر بود و من تجربیات بیشتری داشتم.
نجفی در ادامه با بیان یا رب نظر تو برنگردد، گفت: امیدوارم خداوند از گناهان ما درگذرد و امیدوارم دادگاه تصمیم درستی بگیرد. این مصیبتها ممکن است در زندگی همه پیش بیاید.
اگه عمد نبوده پس این چیه
اون و راهنمایش خیلی قصد داشتند اونو روانی جلوه بدهند بعد مسله کافر بودن مقتول رو پیش کشیدند
فقط تاسف...