در حین برگشتن به طبقه سوم، مادر میترا را میبینم که شتابان در خانهای که باز بود را میبندد و با سرعت به خانه سمت راستی میرود و در را پشت سرش قفل میکند. گویا میترسد از صحبت کردن. مادر مقتول و مهیار پسر نوجوانش در خانهاند اما پذیرای حضورم نمیشوند و پاسخی هم درخصوص زمان مراسم ختم نمیدهند. در ساختمان آنها هراس موج میزند.