کارمان که تمام میشود همان صندوق، نوبتی برای ویزیت دوباره به ما میدهد و راهیمان میکند. ساعت را که نگاه میکنم، باورم نمیشود که حدود ۴ – ۳ ساعت است اینجا هستم. ساعت حدود یک و ۳۰ بامداد است! و این یعنی ۴-۳ ساعت طاقتفرسا برای ویزیت بیماری که قرار بود اوژانسی باشد و به شدت درد میکشید. با خودم میگویم: واقعا اگر بیماری رو به احتضار کارش به اورژانس بیمارستاهای دولتی بیفتد، واقعا چقدر شانس زنده ماندن دارد؟! بیاختیار یاد جمله همان زن چادری میافتام که میگفت: اگر پول داشتیم و میرفتیم یک…