«آیا توانایی پرداخت ۳۱۲ سکه طلا بابت مهریه همسر سابقتان را دارید؟» مجید روی صندلیاش جا به جا شد، لبهایش خشک شده بود. در میان حس عشق و نفرت بلاتکلیف مانده بود. بلند شد و گفت: «اصلاً نمیدانم چه باید بگویم؟ من به عمو و دخترعمویم اعتماد کردم. اصلاً قرار نبود از حق طلاقش استفاده کند. من فقط میخواستم عشق و علاقهام را به ناردانه نشان بدهم. فقط برای همین بود که آن کاغذ لعنتی را امضا کردم.»