در بررسیهای مقدماتی مشخص شد که رختخواب این زن و مرد که از قبل اختلافات خانوادگی با یکدیگر داشتند، هنوز از شب گذشته جمع نشده است و در همین حال جسد زن ۲۳ ساله در حالی کنار بخاری گازی افتاده بود که بیش از ۸۰ ضربه چاقو بر نقاط مختلف پیکرش خودنمایی میکرد.
به دنبال بررسی پرونده، متهم شناسایی و توسط کارشناسان پلیس فتای استان احضار شد، وی در بازجوییها ضمن اعتراف به ایجاد مزاحمت برای زن جوان خود را پسر خاله همسر این زن معرفی کرد و گفت: با توجه به اینکه پسر خالهام درحال متارکه از همسرش بود میخواست علیه او مدارکی جمع کند تا در دادگاه ثابت کند وی زنی خیانتکار است به همین خاطر به من پیشنهاد داد با او ارتباط تلگرامی برقرار کنم و او را برای ملاقات به خارج از شهر بکشانم.
در همین روزها بود که با «هستی» آشنا شدم. او زنی ۲۸ ساله و مطلقه بود که ساعات زیادی را در باشگاه میگذراند. دوستی من و هستی خیلی زود صمیمانه شد به طوری که بیشتر اوقات را در کنار یکدیگر میگذراندیم.
"این زن در این خانه برای من از اعظم نعمتهای خداست چون وقتی بیرون میآیم و در صحن امیرالمومنین میایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز میخوانند، مردم در برابر من تعظیم میکنند. گاهی در برابر این مقاماتی که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمیدارد. همان وقت میآیم در خانه کتک میخورم، هوایم بیرون میرود! این چوب الهی است، این باید باشد."
ماجرا به ٢٦ سال قبل برمیگردد. زوج جوان باخبر میشوند که بهزودی صاحب فرزند خواهند شد. لابد مثل هر زوج دیگری شاد میشوند و برای زندگی آینده برنامه میریزند. لابد هر روز را در انتظار نوزادشان سر میکنند. لابد به خیالبافیهایی شوخ و سرخوش درباره آینده مشغولند. اما نوزاد وقتی به دنیا میآید، مادر اول قدرت تحرک خود را از دست میدهد، بعد شنوایی، بعد بینایی، بعد تلکم، بعد قوای فاهمه و ... حالا تنها چیزی که از آن رؤیا باقی مانده نوزادی است در دستان پدر و مادری که حتی قدرت شیردهی به او را ندارد.
پس ازچندتماس عجیب، فرهاد به رفتارهای همسرش ظنین شد و برای روشن شدن وضعیت فرزند چهار ساله اش، پنهانی او را به آزمایشگاه برد تا بداند نیما پسرش هست یا نه.