خاطره نفر اول خیلی زود به گریه ختم شد: «شرکتم ورشکست شد، صورت وضعیتام رو تایید نمیکردن. خونه و ماشین اصلیم رو فروختم تا بدهیا و چکها صاف شد. برگشتم خونه مادرم. رفتم اسنپ ثبتنام کردم و شروع کردم مسافرکشی، اولین روز کاری یکی از دانشجوهام رو سوار کردم که بعد که پیاده شد کنار خیابون وایسادم و گریه کردم.»
«بیکار بودم و مشکلات مالی زیادی داشتم. دیگر نمیتوانستم این زندگی را تحمل کنم. با خودم فکر کردم همه خانواده را بکشم و از این همه بدبختی خلاص شویم و دیگر هیچ کدام زجر نکشیم. «کبری» را با چاقو کشتم و بچهها را خفه کردم. میخواستم خودم را هم بکشم که پلیس رسید و مرا به بیمارستان رساندند.»
از شهسواری جریان آگهی فروش کلیه را میپرسم؛ میگوید: تعدادی از بچهها مستأجرند، بدهکاری دارند. وقتی حقوق میگرفتند، نمیتوانستند زندگیشان را بچرخانند، حالا که دو ماه است بیپول هستند.
کشتیگیر 15 ساله مستعد ملایری که توانسته بود تمامی رقبای خود در استان همدان را مقتدرانه شکست دهد در مقابل بیپولی شکست خورد تا از حضور در مسابقات کشوری باز بماند و به دنبال آن با محرومیت 2 ساله، چوپانی پیشه کند.
ثریا حکمت با بیان اینکه در وضعیت مالی خیلی بدی به سر میبرم، گفت: بعد از 35 سال کار و 61 سال سن، من را بهعنوان پیشکسوت قبول ندارند. درنتیجه از چندی دیگر در چادر زندگی میکنم.