روایتی از یک خانواده جنگزده افغانستانی را که پس از تخریب خانهشان توسط طالبان از مسیرهای قاچاق راهی ایران شدند را میبینید و میشنوید.
روز حادثه هم با او تماس گرفتم و به دیدنم آمد اما به من گفت که باید پول بیشتری به او بدهم. اما من قبول نکردم و از خانهاش بیرون رفتم.دوستانم او را کشتهاند. وقتی از متهم خواسته شد که دوستانش را معرفی کند، گفت: آنها پس از کشتن زیبا ایران را ترک کردهاند و با عجله به افغانستان برگشتهاند.
حدود پنج سال قبل با احمد در افغانستان ازدواج کردم، به ایران آمدیم و در تهران ساکن شدیم، مدت زمانی پس از ازدواج متوجه شدم او دختر دیگری را نامزد کرده است تا اینکه احمد به افغانستان رفت و همسر دومش را آورد، او پیش من زندگی میکرد، این اتفاق باعث ایجاد فشار روحی و روانی به من شد وقتی اعتراض میکردم، فقط کتک میخوردم.
همسر افغان مقتول در بازجوییها راز جنایت را اینگونه فاش کرد: من پس از جدایی از مقتول با مرد جوانی که دوست او بود ازدواج کردم اما مدتی نگذشت که او سرناسازگاری گذاشت
پلیس در تعقیب زنی افغان است که به بهانه نفوذ در سازمان ملل، از هموطنان خود کلاهبرداری کرده است.
«عبدالسلام» پدر «مروِنا» میگفت "مردم این ملک، افغانها را برای کارهای سخت میخواهند و مانند انسانهای درجه دوم با آنها رفتار میکنند" چنانکه وقتی شنید صابر کارگر ایرانی عاشق دختر نوجوان او شده با حالتی پریشان که شاید ناشی از نفرت از جامعه پناهدهنده است، فریاد برآورد که "عاشق چیِ دختر ما شدهاند؟ عاشق بیچارگی و پریشانی او ؟!" (دیالوگ فیلم چند متر مکعب عشق)
دو برادر زن افغان که اصرار به طلاق خواهرشان از شوهر ایرانی داشتند، دست به جنایت زدند و فراری شدند.