پشت گندمزارها و باغهاي سبز، گاراژهايي كنار هم رديف شدهاند كه سوداي طلاي كثيف را به سر دارند. طلا را بزرگترها ميبرند و كثيفي و لقمهاي نان ميماند براي بچهها؛ بچههايي كه زور در افتادن با كارفرمايشان را ندارند، هر چقدر كف دستشان بگذارند بايد راضي باشند