مادرم به شدت مخالف ازدواج ما بود و عقیده داشت ازدواج من و مصیب عاقبت خوشی ندارد او میگفت: هفت سال با این خانواده زندگی کردم، ولی هیچ گاه محبتی از سوی آنها ندیدم. این در حالی بود که اطرافیانم مرا به ازدواج با مصیب تشویق میکردند و معتقد بودند که ازدواج فامیلی مستحکمتر است. از طرف دیگر مصیب مربی آموزشی بود و در زمینه اخلاق و رفتار اجتماعی تدریس میکرد به همین دلیل من تصمیم خودم را گرفتم و با او ازدواج کردم.