در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۴۷۱ مطلب
شنيدهاند كه «دولتيها» ميآيند «مارز»، ميآيند آخر دنيا را ببينند، آنها هم كنار جاده ايستادهاند منتظر دولتيها. وقتي وانتها ترمز ميزنند روي شانه جاده، اول همهشان ساكتند. خندههاي خفه و نگاههاي دزديده و شانههاي خجالت زده، بعد از چند ثانيه، انگار همهشان به دگمهاي وصل شدهاند و دهان همهشان همزمان باز ميشود؛ «نداريم، فقيريم، كمك كنين، بدبختيم» ...
گور خوابهای نصیرآباد، پوپولیستها را از خواب بیدار کردند. پوپولیستهایی که تنها عکسها را دست به دست میکردند و بدون آنکه زحمت خواندن گزارش را به خود بدهند تنها از همان تصویر صفحه نخست روزنامه شهروند همه چیز را بافتند و موج ایجاد کردند. روزنامه شهروند امروز با ارزیابی واکنشها به گزارش این روزنامه مینویسد: «نكته بسيار مهم ماجرا اين بود كه شايد كمتر كسي كل گزارش را خوانده[باشد]. بيشترين اثرگذاري از تصوير بود.»
دم در خانه بودم. پایم را گذاشته بودم لای درِ نیمهباز ورودی که بسته نشود. تلفن دستم بود. دستی تیزی چاقو را گذاشت بیخ گلویم و تلفن را قاپید. با عصبانیت گفت زنجیر؟ گفتم ندارم. گفت کیف؟ گفتم همراهم نیست. انگشترم را دید و از انگشتم کِشید. جیب های شلوارم وارسی کرد. چیزی نداشتم. با ته چاقو زد پشت گردنم: "بشین و صدات هم درنیاد". همه این ها در پنج ثانیه و جلوی در نیمه باز خانهمان رخ داد. همین چند روز پیش.