متهم گفت: بارها به مرتضی گفتم باید تنبلی را کنار بگذارد. او میدانست من دوستم را به صاحبکارم نمیفروشم و او را لو نمیدهم، به همین دلیل اصلا به تذکرهای من توجهی نمیکرد. روز حادثه به او گفتم دیگر این رفتارش را تحمل نمیکنم و موضوع را به صاحبکارمان میگویم. مرتضی به من گفت بلند شو و کارهای من را هم انجام بده، اما من این کار را نکردم و به همین خاطر هم عصبانی شد و به من حمله کرد. من هم عصبانی شدم؛ خودم را کنترل نکردم و با میله آهنی به سرش کوبیدم.