افزایش قتل، خودکشی و سقط جنین
وسط چهارراه، در گرمای ظهر و شلوغی خیابان دو مرد همدیگر را به قصد کشت میزنند. با هر ضربه مشت و لگد تمام مشکلات و دلخوریهایشان از جهان را سر هم خالی میکنند تا خون جلوی چشمهایشان را بگیرد و کار هم را تمام کنند. در خیابان مجاور، درون مطبی شیک اما غیرقانونی، پدر و مادری کمسال و هراسان انتظار میکشند تا فرزندشان را به دنیا نیامده، سقط کنند و چند خیابان دورتر جوانی بیست و پنج ساله حساب بانکیاش را خالی میکند که با تمام پساندازش از یک دستفروش در ناصرخسرو، قرص برنج بخرد.