ترنج

سرنوشت دردناک

۱ مطلب

  • از کودکی خودم را در لباس پزشک تصور می‌کردم. وقتی بزرگ‌تر شدم، بیشتر و بیشتر درس خواندم. پدرم معتاد بود و هیچ وقت کار درست و حسابی نداشت. تنها دارایی ما خودروی فرسوده پرایدی بود که زیر پای پدرم بود. مادرم فقط ۴۱ سال سن داشت و صورتش بیشتر از سنش نشان می‌داد. او تمام وقتش را برای تمیز کردن خانه‌های مردم می‌گذاشت، برای همین هیچ وقت ندیدم دل سیر استراحت کند. کرایه خانه و تمامی خرج و مخارج من، خواهر و برادرم برعهده مادرم بود.

۱
تبلیغات