ماریان پاور در آستانه چهل سالگی یک روزنامهنگار معمولی بود و از شرایط زندگیاش رضایت نداشت. ماریان مجرد بود و ناراضی، بدهکار بود و اطرافش پر از دوستانی که ظاهراً همه موفقتر از او بودند. اما در همه سالهای جوانی ماریان برای مشکلاتش فقط یک راهحل داشت: خواندن کتابهای خودیاری بیشتر. پاور از بیستوچهار سالگی درگیر خواندن کتابهای خودیاری شده بود و بدون عملکردن به هیچکدام از توصیههای فقط سراغ کتاب بعدی را میگرفت. تا اینکه یک روز تصمیم گرفت زندگیاش را تغییر بدهد. چه میشود اگر هر ماه از دستورات یک کتاب خودیاری پیروی کنم؟
مرشدان خودیاری و منتقدان آنها درباره دورانی که در آن زندگی میکنیم چه حرفی برای گفتن دارند؟
در همه تاریخ، آدمها از وضع زندگیشان ناراضی بودهاند. اما احتمالاً در هیچ عصری به اندازه امروز احساس شکست نمیکردهایم. همه ما دنبال مقصرهایی میگردیم که بار ناراحتی خودمان را سر آنها خالی کنیم؛ و ازقضا، یکی از اصلیترین مقصرهایی که پیدا کردهایم «خودمان» بودهایم. اگر دنیا به کاممان نیست، دلیلش ضعفهای خودمان است. پس باید خودمان را بهتر کنیم. ولی تا کجا میتوانیم بهتر شویم؟ اصلاً از کجا معلوم که مقصر ما باشیم؟
در خودیاری ، نیمی از این افراد اصلاً مشخص نیست از کجا آمدهاند. این صنعت مبتنی بر نیازهای بازار است، نه پژوهش و تحقیق. این وظیفه به دوش خواننده است که مطالب را الک کند و تصمیم بگیرد چه چیز درست است و چهچیز غلط؛ که البته اینکار همیشه هم آسان نیست.