وقتهایی که حساب و کتاب میکردم یا نقشه میکشیدم، اینطوری قدم میزدم و بند انگشتهایم را توی هم میکردم و انگشتهایم را، آرام و بدون نظم خاصی، درقی به صدا درمیآوردم و از گوشه غربی آپارتمان راه میافتادم و در ورودی را قفل و باز میکردم و بعد به سمت شرق آپارتمان، به سمت در شیشهای کشویی ایوان چوبی پشتی آپارتمان میرفتم و سریع بازش میکردم و سرم را از آن بیرون میدادم و بعد دوباره میبستمش. هند جیرجیر ملایم در را شنید که روی ریلش عقب و جلو شد، اما چیزی نگفت. هوا خیلی سرد بود و بعدازظهر جمعه بود و من خانه بودم و پیژامه نوی آبیرنگ فلانلم را پوشیده بودم که آن موقع بیشتر روزها، چه توی خانه چه بیرون، میپوشیدمش