شمیلا که به تازگی از ونیز برگشته، از این اولین تجربه سفر خارجی خود خاطراتی شیرین دارد. «جشنواره ونیز خیلی خوب بود. عاشق پیراهنم شده بودم که طراح برایم آماده کرد. کسانی که مرا در خیابان میدیدند قلب نشان میدادند و میگفتند فیلم را دوست داشتند. خیلی مهربان بودند، ولی دوست داشتم خودم میتوانستم با آنها صحبت کنم یا متوجه شوم چه میگویند. ابوالفضل هم دوست داشت بیاید، ولی ناراحت نشد از اینکه نتوانست بیاید. فقط مدام زنگ میزد میگفت، چی میخوری؟ یک بار گفتم که مثلا خرچنگ میخورم و بعد هر بار میگفت برایم خرچنگ بیاور!»