راز جنایت سمند سوخته شده در جاده ورامین با اعتراف پسرخاله عاشقپیشه برملا شد.
بامداد ١٦ تیرماه بود که آتشسوزی خودرو سواری سمند در جاده ورامین به مرکز امدادی ١٢٥ اعلام شد. وقتی مأموران آتشنشانی به کمربندی دوم تهران (جاده ورامین – پل فیروزآباد) رفتند در عملیات اطفای حریق با جسد فردی روی صندلی شاگرد راننده مواجه شدند که بلافاصله موضوع از طریق مرکز فوریتهای پلیسی ١١٠ به کلانتری ٢١١ قلعهنو اعلام شد.
کارآگاهان با شناسایی ارکان هویتی خودرو سمند، مالک خودرو را به نام پژمان ٤٨ ساله شناسایی کردند. وقتی با خانواده این مرد تماس گرفته شد و برادر مقتول از طریق گردنبند فلزی روی گردن پژمان موفق به شناسایی جسد برادرش شد، در اظهارات اولیه به کارآگاهان عنوان کرد که برادرش در منطقه فلکه سوم تهرانپارس زندگی میکرده و دارای همسر و دو دختر ١٠ و ١٢ ساله است. با آغاز تحقیقات همسر مقتول مورد بازجویی قرار گرفت.
وی در اظهاراتش به کارآگاهان عنوان داشت: «همراه همسر و بچهها به خانه پدرم برای صرف شام رفته بودیم و پس از صرف شام، بهمن از خانه خارج شد. ساعت ٣٠: ٢٢ بهمن با من تماس گرفت. از او خواستم تا به دنبال من و بچهها بیاید تا به خانه بازگردیم اما او با طرح بهانه خستگی پیشنهاد داد که من و بچهها شب را خانه پدرم بمانیم و من نیز به ناچار قبول کردم. پس از آن نیز دیگر اطلاعی از بهمن نداشتم تا اینکه پلیس با من تماس گرفت.»
کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ با حضور در محل سکونت مقتول در یک ساختمان دوطبقه، در پارکینگ ساختمان با یک خودرو پژو ٢٠٧ روبهرو شدند. ابتدا تصور بر آن بود که خودرو متعلق به همسایه طبقه اول است اما در ادامه مشخص شد جوانی حدودا ٣٠ساله در شب حادثه با خودرو پژو ٢٠٧ به خانه مقتول مراجعه کرده و پس از قرار دادن خودرو ٢٠٧ در محل پارکینگ متعلق به مقتول، با خودرو سمند سفیدرنگ مقتول و به همراه وی از ساختمان خارج شده است. با توجه به اطلاعات بهدست آمده، کارآگاهان در تحقیقات از اعضای خانواده مقتول اطلاع پیدا کردند که مقتول به همراه پسرخاله همسرش به نام «ناصر» ٢٣ ساله و به صورت مشارکتی در زمینه خرید و فروش خودرو فعالیت داشتند و به تازگی اقدام به خرید یک خودرو پژو ٢٠٧ کردهاند.
کارآگاهان به تحقیق از «ناصر» پرداختند و او در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: «بهخاطر نداشتن پارکینگ، پژو ٢٠٧ تازه خریداری شده را به پارکینگ خانه پژمان (مقتول) بردم تا پس از پایان تعطیلات آخر هفته، اقدام به فروش آن کنیم. پس از گذاشتن خودرو در پارکینگ، پژمان اصرار کرد که مرا تا خانه برساند و زمانی که من اصرار او را برای این کار دیدم، قبول کردم تا مرا به سه راه تهرانپارس برساند تا از آنجا خودم به خانه بروم و پس از آن دیگر اطلاعی از وی نداشتم تا اینکه در تماس با همسر مقتول متوجه موضوع شدم.»
در ادامه رسیدگی به پرونده، کارآگاهان اطلاع پیدا کردند که مقتول و همسرش به نام «الهام» ٣٥ساله چندینسال است که با یکدیگر اختلاف دارند و این اختلاف به تازگی شدت پیدا کرده است؛ همچنین در بررسی اظهارات همسر مقتول مبنی بر حضور در خانه پدرش، کارآگاهان در تحقیقات خود اطلاع پیدا کردند که پدر و مادر الهام در شب حادثه در مسافرت خارج از تهران بودهاند.
در ادامه تحقیقات، کارآگاهان با بررسی اظهارات «ناصر» اطلاع پیدا کردند که پس از خارج شدن مقتول به همراه ناصر از پارکینگ خانه مقتول و برخلاف ادعای ناصر که عنوان کرده بود مقتول وی را به سه راه تهرانپارس رسانده است، آنها به سمت منطقه حکیمیه رفتهاند. در تحقیقات پلیسی، الهام به داشتن رابطه عاطفی با پسرخالهاش (ناصر) اعتراف کرد اما منکر هرگونه مشارکت یا دخالتش در جنایت و مرگ همسرش (پژمان) شد.
وی در قسمتی از اظهاراتش به کارآگاهان گفت: «چندینبار ناصر از من درخواست ازدواج کرده بود اما من هربار به او عنوان میکردم که من دارای همسر و دو فرزند هستم و این کار امکانپذیر نیست. ناصر چندینبار عنوان کرده بود که باید مانع ازدواجمان را از میان بردارد و حتی یکبار نیز پیشنهاد داد که پژمان را با سم به قتل برسانیم که با او مخالفت کردم و به هیچ عنوان اطلاع ندارم که آیا او همسرم را کشته است یا نه؟»
سرانجام ناصر لب به اعتراف گشود و عنوان داشت که پژمان توسط وی به قتل رسیده و مدعی شد که الهام هیچگونه ارتباطی در این ماجرا ندارد. ناصر در اعترافاتش به کارآگاهان گفت: «یک روز قبل از جنایت و طی تماس تلفنی با الهام متوجه درگیری شدید مابین الهام و همسرش شدم. بسیار عصبانی شدم و تصمیم گرفتم تا اینبار پژمان را بکشم. به بهانه تحویل دادن پژو ٢٠٧ به خانه مقتول رفتم. مقتول قصد داشت مرا به خانهمان برساند اما با طرح این موضوع که با یکی از دوستانم در شهرک حکیمیه قرار ملاقات دارم، از وی خواستم تا مرا به حکیمیه برساند. زمانی که به بهانه پیاده شدن از پژمان خواستم تا خودرو را نگه دارد، به محض توقف با چاقو به وی حملهور شدم و چندین ضربه به او زدم و او را به قتل رساندم. جسد مقتول را به صندلی شاگرد راننده منتقل کردم و بیهدف به راه افتادم. مسیر اتوبان امام علی را ادامه دادم تا اینکه ناگهان خودم را ابتدای جاده ورامین دیدم. ابتدا قصد آتش زدن خودرو را نداشتم اما پس از چند متری که از خودرو دور شده بودم، تصمیم به آتش زدن آن گرفتم. با بنزین داخل صندوق عقب، صندلی راننده و شاگرد راننده را به آتش کشیدم و به سرعت از محل دور شدم.»