یک زن در دادگاه خانواده ، گفت: آقای قاضی من از دست بیادبیها و بداخلاقیها و کتکهای این مرد خسته شدهام؛ نه تنها با من بدرفتاری میکند بلکه کار را به جایی رسانده که روی خانوادهام هم دست بلند میکند.
شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من برای همسرم هدیه خریدم، آن هم بدون مناسبت. مدتها بود که دلش میخواست آن عطر را داشته باشد. من هم آن را برایش خریدم اما او اصرار دارد که این عطر تقلبی است. در صورتی که من عطر اصل خریدم و کلی پولش را دادم.
در قانون حضانت و نگهداری طفل حق و تکلیف قانونی پدر و مادر است. هیچکدام از پدر و مادر درصورتیکه حضانت فرزند را برعهده داشته باشند، اجازه امتناع از نگهداری را ندارند و درصورت امتناع یکی از طرفین دادگاه در مورد ادامه حضانت فرزند تصمیم میگیرد.
این روزها عده اندکی از وکلا در صفحههای شخصی خود در فضای مجازی با تبلیغاتی با عنوان؛ "قبول طلاق توافقی بدون حضور زوجین در دادگاه و بدون مشاوره بهزیستی، در مدت یک هفته تا ۲۰ روز" سعی در سکه شدن بازار کار خود کرده و برای بازارگرمی و جلب رضایت هرچه بیشتر مشتریان روی عبارت تسریع در امر طلاق بدون مراجعه به بهزیستی تأکید میکنند.
همسرم به فرزندانم نیز رحم نمیکرد به طوری که یک بار با شنیدن صدای جیغ پسرم وحشت زده از اتاق به آشپزخانه رفتم و دیدم او پسرم را به دلیل این که روی فرش ادرار کرده بود با میله داغ میسوزاند! خلاصه سال گذشته بعد از فوت مادرشوهرم اوضاع زندگی من وحشتناکتر شد چرا که همسرم مواد مخدر صنعتی بیشتری مصرف میکرد و در حالت توهم چاقو را زیر گلوی پسرم میگذاشت و یک بار هم پای چپم را با چوپ شکست...
در همین حال همسرم به جای آن که به دنبال پسرش برود و او را از منجلاب اعتیاد و کارتن خوابی بیرون بکشد فقط در پی خوشگذرانیها و ارتباط با زنان و دختران خیابانی است. من هم زمانی به رفتارهای زشت و ارتباطات نامتعارف او با زنان غریبه پی بردم که دیگر دیر شده و همسرم با دختر ۲۵ سالهای ازدواج کرده بود.
چند دقیقه بعد حامد نگاهی به قاضی کرد، به همسرش نزدیکتر شد و دست او را گرفت و بوسید. همانجا زیرچشمی نگاهش کرد و گفت: «سپیده جان دوستت دارم... فقط یک بار دیگر فرصت بده تا جبران کنم.» سپیده بغض کرده بود، اما به روی خودش نیاورد و گفت: «باشه. پس زودتر بریم برای خرید سال نو.»
سرپرست مجتمع دادگاههای خانواده کرمان هشدار داد:
شاهد نمیخوای؟ شاهد ۲۰۰ تومان.» هر کدام نرخ خودشان را دارند و میتوانید حتی بر سر قیمت با آنها چانه هم بزنید. تعداد این افراد در اطراف هر دادگاه و شورای حل اختلاف کم نیست؛ هر چند که به وضوح نمیتوانید آنها را پیدا کنید و تشخیص دهید.
بگومگوی عروس و داماد در دادگاه:
مرد جوان از روی صندلی بلند شد و گفت: «این زن اهل زندگی نیست و از فردای عروسی سر ناسازگاری گذاشت. ده جور پرونده علیه من راه انداخته و حالا که نتیجهای نگرفته دادخواست طلاق داده است...» زن حرف همسرش را قطع کرد و گفت: «آقای قاضی، یک زن بیشتر از هر چیزی به حمایت و عشق شوهرش نیاز دارد. اما این مرد بدون اجازه مادرش حتی حق آب خوردن ندارد!» ...
آنها با بررسی آزمایشها و نشانههای دیگر فهمیده بودند که وی به قرصهای ترامادول معتاد است و به خاطر مصرف بیرویه به این حال افتاده است. حمیرا در کشوری غریب درمانده و ناامید و پشیمان از گذشته تنها به این فکر میکرد که اتوبوس سرنوشتشان به پیچ خطرناکی نزدیک شده است. هر چه بود شاهرخ چشم باز کرد و به ایران برگشتند. اما او مسئولیت دروغی را که به همسرش گفته بود نپذیرفت.
وقتی که شهریار به ملاقاتم آمد برای اولین بار گفت عاشقم شده و بزودی برای خواستگاری پا پیش میگذارد؛ اما گرفتاری من تازه شروع شده بود. میدانستم مادرش دمار از روزگار هر دوی ما درخواهد آورد. اما دل به تقدیر سپردم و منتظر ماندم تا خواستگاری کند. از آن روز به بعد مزاحمتهای مادرش شروع شد،...
زن 65 ساله که برای شکایت از همسرش وارد کلانتری شده بود با بیان این که دیگر تحمل رفتارهای زشت همسر 75 ساله اش را ندارد با چشمانی گریان و دستانی لرزان به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: 15 ساله بودم که به خواست خانواده ام پای سفره عقد نشستم و در یک ازدواج سنتی زندگی مشترک با «ایوب» را آغاز کردم که 10 سال از من بزرگ تر بود.
دختر و پسر جوانی که به امید جلب موافقت خانواده هایشان برای ازدواج، با هم فرار کرده بودند پس از گذشت دو سال ازشروع زندگی مشترکشان و بهدلیل اختلافهای شدید، پروندههای متعددی علیه هم تشکیل دادند. تا اینکه سرانجام در آخرین دادگاه زن جوان گفت که همسرش یک مرد روانی است و تهدید کرده گوش سگ خانگی شان را برای او خواهد فرستاد...
گیاهخوار شدن پونه، زندگی مشترک پنج سالهاش را بهم ریخت و آنقدر دردسرساز شد که در نهایت پای او را به دادگاه خانواده باز کرد.
زندگی جالب زنی که میخواهد از شوهرش طلاق بگیرد
فریده تصمیم گرفته بود به پایین کوه برگردد و مرد میخواست بالاتر برود. اما قبل از خداحافظی مرد میانسال به او پیشنهاد کرد هفتههای آینده با گروه کوهنوردی آنها همراه شود تا با امنیت بیشتری ورزش و تفریح کند. سپس روی تکه کاغذی نام خودش و شماره تلفنش را زیر شماره نوشت. عماد...تلفن همراه....
او در برابر اعتراض های آرام من نیز فقط یک جمله می گفت «به تو مربوط نیست!» حس می کردم پای عشق دیگر در میان است ولی باز خودم را دلداری می دادم که شهرام مرا دوست دارد!
مدیرکل امور اجتماعی استانداری تهران گفت: طبق گزارشها در 9 ماه گذشته سال جاری، آمار طلاق ۲۰ درصد افزایش یافته است.