bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۹۲۳۴۰

جهان سرمايه‌داري اصالت ندارد

تاریخ انتشار: ۱۵:۱۳ - ۲۴ مهر ۱۳۹۰


يورگن هابرماس فيلسوف معاصر در تحليل مدرنيته و آنچه مدرنيته ناتمام مي‌خواند، متوسل به مفهومي با عنوان مدرنيته فرهنگي مي‌شود. 

وي مدرنيته‌اي را كه امروز در جهان سرمايه‌داري حاكم است، اصل و اساس مدرنيته نمي‌داند و معتقد است مدرنيته فرهنگي كه در كنار آن و زير مجموعه آن مباحثي چون عقلانيت ارتباطي، كنش مفاهمه‌اي، عقلانيت زيست جهان، وضعيت كلامي آرماني، حوزه عمومي و... مطرح مي‌شود، بنيان مدرنيته را تشكيل مي‌دهد.

تعريف فرهنگ
فرهنگ مجموعه پيچيده‌اي است كه در برگيرنده دانستني‌ها، اعتقادات، هنرها، اخلاقيات، قوانين، عادات وهرگونه توانايي ديگري است كه به وسيله انسان به عنوان عضو جامعه كسب شده است ‌اين تعريف كه يكي از معروف‌ترين تعاريف از فرهنگ است توسط ادوارد تايلر ارائه شده است. 

در تعريفي دقيق‌تر، ادگار شاين فرهنگ را مجموعه‌اي از مباني و انديشه‌هاي بنيادين، اصول و ارزش‌هاي حاكم و نمادها و سمبل‌هاي بيروني مي‌داند كه جامعه نسبت به آن اعتقاد و باور پيدا كرده، از عمل به آن احساس رضايت، لذت و شادي مي‌كند و از عمل نكردن به آن احساس نارضايتي، شرم و گناه مي‌كند. 

وي معتقد است به منظور نهادينه كردن فرهنگ در جامعه بايد نگاه و توجهي متوازن و هماهنگ به تمامي سطوح فرهنگ در تعريف فوق داشت. امروزه فرهنگ يكي از اساسي‌ترين و پيچيده‌ترين مسائل مبتلا به جوامع محسوب مي‌شود. به طوري كه‌اين پيچيدگي و ابهام موجب شده تا هزينه‌هاي گزاف صرف شده در‌اين زمينه، در اغلب موارد با توفيق اندكي مواجه شود. 

فرهنگ مقوله‌اي است كه در سطح جامعه، گروه و در تعامل ميان آنها معنا مي‌يابد و شيوه برقراري ارتباط و تعامل ميان افراد آن جامعه را بيان مي‌كند. مفاهيم حوزه‌هاي علوم اجتماعي و انساني اغلب با عدم توافق بر سر تعريف مواجه‌اند، اما مفهوم فرهنگ در‌اين ميان از بيشترين ميزان تنوع و اختلاف برخوردار است. 

به عبارت ديگر، فرهنگ مقوله‌اي است كه در سطح جامعه و گروه و در تعامل ميان افراد معنا مي‌يابد و شيوه برقراري ارتباط ميان آنها را تبيين مي‌كند. بر مبناي فرهنگ است كه افراد تجارب، تصورات و عقايد خود را با يكديگر مبادله مي‌كنند. فرهنگ را مي‌توان نظامي فكري دانست كه در گفتار، نوشتار و رفتار جامعه تجلي مي‌يابد. در يك نگرش كلي و جامع، فرهنگ شيوه و اسلوب زندگي افراد جامعه است. 

در حقيقت فرهنگ مجموعه‌اي متشكل از اجزا، عناصر و متغيرهايي است كه به نحوي سيال، پيچيده و در هم تنيده، كليت فرهنگي جامعه را تشكيل مي‌دهد و تغيير و تحول آن نيازمند هدفمندي، نظام يافته و مهندسي شده است. برخلاف نگاه گذشته كه فرهنگ را محصور در حوزه خاصي از اجتماع مي‌دانست در رويكرد جديد فرهنگ به حوزه‌هاي ديگر جامعه نيز راه يافته است. امروزه فرهنگ نقش اساسي و زيربنايي در تمامي مسائل پيراموني ما دارد. 

از نظر لاكلاو و موفه «هر چيز فرهنگي است» و از آنجا كه خود واقعيت اجتماعي از سنخ گفتمان است، بنابراين همواره نظم اجتماعي از طريق فرهنگ ساخته شده و باز توليد شده است اما به نظر ديگر متفكران، فرهنگ به‌اين مفهوم از لحاظ تاريخي از اهميت ويژه‌اي برخوردار است.‌اين عقيده، مخصوصا به نگرشي ارتباط دارد كه بر طبق آن، ما در حال حركت به سوي يك عصر جديد هستيم.

در حالي كه در عصر مدرنيته، فرهنگ به مثابه هنر عالي، حوزه خاصي از جامعه را اشغال كرده بود، در عصر پسامدرنيته، به ديگر عرصه‌هاي جامعه نيز راه يافته است. در سطح اقتصادي، ما شاهد كالايي شدن فرهنگ بوده‌ايم و در همين حال، خود اقتصاد نيز در شكل پديده‌هايي مانند آگاهي و تبليغات، اوقات فراغت، صنعت خدمات و بازاريابي مطمئن و متناسب با شيوه زندگي، به گونه‌اي فزاينده به فرهنگ وابسته شده است.

هابرماس و مدرنيته
روشنگران قرن هجدهم براي رهايي از معضلات ناشي از جهان بيني‌هاي كهن سه حوزه شناخت علمي، اخلاقي و زيبايي شناختي را از يكديگر جدا كردند تا با تخصصي كردن هر يك از آنها توانمندي‌هاي شناختي آنها را آزاد نموده و در جهت پيشرفت و افزايش نظارت نيروهاي طبيعي افزايش درك جهان و درك خود، پيشرفت اخلاقي، به عدالت نهادها و حتي سعادت انسان‌ها به كار گيرند.
 
اما ورود به قرن بيستم همزمان بود با رنگ باختن اميد دستيابي به‌اين اهداف. اگر چه حوزه‌هاي سه‌گانه فرهنگ يعني عقلانيت شناختي، ابزاري، عقلانيت اخلاقي - عملي و عقلانيت زيباشناختي- بياني تخصصي شدند تا كارشناسان هر حوزه به تأمل در آنها بپردازند اما حاصل كار چيزي نبود كه به سرعت در حوزه عمل پديدار شود و در عمل هدفمند روزمره به صورت عادت درآيد. 

نتيجه افزايش فاصله ميان نخبگان و كارشناسان با توده‌هايي بود كه‌اينك جهان زيستي‌شان جوهره سنتي خود را نيز از دست داده بود و بي‌حاصل‌ايام سپري مي‌كردند.
 
هابرماس معتقد است كه براي رهايي از چنين وضعيتي بايد مدرنيته را از اختيار و احاطه يي كه هنر برآن دارد خلاصي دهيم و به آن به عنوان يك پروژه توجه كنيم. در‌اين صورت ناگزير نخواهيم بود كه اهداف و نيات ضعيف روشنگري را ادامه دهيم يا‌اينكه مدرنيته را به عنوان هدفي گمشده اعلام كنيم، بلكه بايد مدرنيته زيباشناختي و هنر را تنها به عنوان بخشي از يك عام به نام مدرنيته فرهنگي به حساب آوريم.

وقوع جنگ اول جهاني پديداري فاشيسم، نازيسم، جنگ دوم جهاني، كمونيسم و استالينيسم و سيطره رو به گسترش پوزيتيويسم موجي رو به گسترش از منتقدان عقلانيت ابزاري پديد آورد. ديالكتيك روشنگري اثر هوركهايمر و آدورنو يكي از مهم‌ترين آثار عرضه شده در‌اين‌باره است. هابرماس اگر چه خود از ادامه دهندگان مكتب فرانكفورت است اما بدبيني و ترديد مطلق نظريه پردازان و رهبران نسل اول‌اين مكتب را نسبت به ديالكتيك روشنگري ندارد. 

او مزاياي بالقوه علم و تكنولوژي را قبول دارد و به جاي انكار عقل و كاربردهاي آن و نفي مدرنيته از پروژه ناتمام مدرنيته سخن مي‌گويد و در راستاي بازسازي نظريه انتقادي سخن از موقعيت ارتباطي به ميان مي‌آورد. به نظر او موقعيت ارتباطي خود فراهم كننده شرايط لازم براي يك بحث اصيل خواهد بود چرا كه در موقعيت ارتباطي ناگزيري از پذيرش برخي قواعد و هنجارها وجود خواهد داشت.
 
هابرماس مدرنيته را پروژه‌اي ناتمام مي‌داند كه در صورت تلاش و كسب موفقيت انسان در به كمال رساندن آن، سرنوشت و آينده‌اي مثبت در انتظار جامعه بشري است. هابرماس رمز‌اين موفقيت را در ارتباط جست‌وجو مي‌كند و شاه كليد آن را كنش ارتباطي انسان مي‌داند.عرصه عمومي يا حوزه عمومي شهروندي مي‌تواند پايه‌اي براي‌اين كنش باشد كه در صورت بسط و رهايي از هرگونه تحديد فضاي گفت‌وگو و ارتباط را مهيا كند.
 
او سياسي كردن مناسبات اجتماعي با اتكا بر نو كردن گفتمان عقلاني در جامعه را امكانپذير مي‌داند اما وي در عين حال تصريح مي‌كند كه چنين روندي خصلتي آرماني دارد و هيچ‌گاه به‌طور كامل محقق نخواهد شد، بلكه بايد آن را در فرآيندي مستمر، غني تر، ژرف‌تر و گسترده‌تر ساخت. بنابراين، چنين امري به منزله تصوري‌ايده آل است كه مي‌بايد كنش و انديشه سياسي ما را تعيين سازد. فراتر از آن مي‌توان واقعيت موجود را در مقايسه با‌اين‌ايده آل سنجيد و در‌اين زمينه داوري كرد كه وضعيت امروز ما از‌ايده آل‌هاي نظام دموكراتيك تا چه اندازه فاصله دارد.

مدرنيته فرهنگي از نظر هابرماس
هابرماس در تحليل مدرنيته و آنچه مدرنيته ناتمام مي‌خواند، متوسل به مفهومي با عنوان مدرنيته فرهنگي مي‌شود. وي مدرنيته‌اي را كه امروز در جهان سرمايه‌داري حاكم است، اصل و اساس مدرنيته نمي‌داند و معتقد است مدرنيته فرهنگي كه در كنار آن و زير مجموعه آن مباحثي چون عقلانيت ارتباطي، كنش مفاهمه‌اي، عقلانيت زيست جهان، وضعيت كلامي آرماني، حوزه عمومي و... مطرح مي‌شود، بنيان مدرنيته را تشكيل مي‌دهد. هابرماس، همچنين به افول نسبي مدرنيته فرهنگي در عصر حاضر نيز بي‌توجه نيست.
 
وي معتقد است آگاهي از زمان، وجه اشتراك نگرش‌ها و طرز تلقيهايي از مدرنيته زيبايي شناختي است كه خود را در قالب استعاره‌هاي پيشرو نشان مي‌دهد.‌

اين مسئله باعث مي‌شود هنر و زيبايي در دوران مدرن لقب نسبي‌گرايي به خود گيرد و در‌اين ميان نو محافظه‌كاران دم از وداع با مدرنيته مي‌زنند. هابرماس سه نوع علايق و عقلانيت را بر مي‌شمرد كه دغدغه‌هاي مختلفي دارند. وي معتقد است كه علايق فني و علمي عقلانيت شناختي را موجب مي‌شود و ابزاري براي كنترل است. نوع ديگر علايق از نظر هابرماس علايق عملي است كه دغدغه درك دارد و در هرمنوتيك متجلي است. 

نوع سوم علايق، علايق رهايي بخش هستند كه بنيان نظريه انتقادي را تشكيل مي‌دهد و دغدغه رهايي انسان را از ساختارهاي سلطه دارد. نكته در‌اين ميان، وجود متخصصاني در هر يك از‌اين سه گانه‌هاست كه در‌اين شيوه‌هاي خاص از ديگران منطقي‌ترند.

به نظر هابرماس، در نتيجه‌اين پروسه فاصله ميان فرهنگ و كارشناسان و متخصصان با فرهنگ توده‌اي افزايش مي‌يابد و آنچه از طريق رفتار تخصصي به فرهنگ افزوده مي‌شود، بلافاصله و به ضرورت به شكل عمل هدفمند و رويه‌هاي روزمره در نمي‌آيد. به‌اين ترتيب نظرات متخصصان در هر يك از حوزه‌هاي سه گانه عقلانيت، سريعا ذاتي و دروني فرهنگ عامه نمي‌شود و در چشم‌انداز بيروني جهان، با تفكيك‌اين سه حوزه كه از مدرنيته آغاز شده، داراي فرهنگي عقب مانده‌تر و بي‌خاصيت‌تر مي‌شود. 

به طور كلي، هابرماس در بحث از مدرنيته فرهنگي، مشكل اساسي جامعه مدرن را در مدرنيته اقتصادي و اداري و نوسازي سرمايه‌دارانه اقتصاد مي‌داند و معتقد است مدرنيته فرهنگي در قرون اخير، تحت الشعاع اقتصاد و بوروكراسي قرار گرفته است. 

اما بايد توجه داشت مشكل مدرنيته برتر دانستن شناخت علمي و روش علمي است.‌اين شناخت همه شناخت‌ها و روش‌هاي بديل را به حاشيه مي‌راند و اصالتي براي آنها قائل نيست. همين مسئله مي‌تواند به توليد ساختارهاي كنترل كننده و سلطه منجر شود

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین