bato-adv
کد خبر: ۷۹۲۰۶
وقتی «اعتقادات دینی» بازیچه قدرت و پول می شود

«تبارشناسی» جریانهای خرافی و انحرافی

تاریخ انتشار: ۱۲:۵۵ - ۰۹ خرداد ۱۳۹۰


فرارو- چندی است که شخصیتها و ارگانهای نظام اتهاماتی در خصوص فساد مالی و ارتباط با فرقه های انحرافی را متوجه اطرافیان رئیس جمهور می کنند.

به گزارش فرارو؛ دولتی که با شعار «عدالت» بر سر کار آمده بود اکنون توسط قوه قضائیه به فساد مالی، رواج عقاید خرافی، تلاش برای تضعیف نقش روحانیت در نظام و... متهم است. برخی از نزدیک ترین افراد به محمود احمدی نژاد اکنون نه تنها به جعل مدرک و فساد مالی متهم شده اند بلکه همزمان با دستگیری تعداد زیادی رمال و جن گیر، پرده از ارتباط آنها با جریانهای انحرافی نیز برداشته شده است. 

اکنون از ریاست قوه قضائیه گرفته تا فرماندهی سپاه و ریاست مجمع تشخیص مصلحت در افشا و پیگرد قضایی گردانندگان پشت پرده جریان انحرافی متفق القول اند.

حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی چندی پیش در تحلیلی موشکافانه و ظریف بر پیوندهای میان فرقه انحرافی مرتبط با دولت با «جریان تحجر» اشاره کردند و به این طریق نشان دادند که علیرغم تلاش سردمداران جریان تحجر برای اعلام برائت از جریان انحرافی، هیچکس فراموش نمی کند که این جریان خطرناک در حقیقت مولود همان جریان تحجر است که تا چندی پیش با یکدیگر رابطه مرید و مرادی داشتند.

حال که با تلاش سران نظام و ارگانهای قضایی و انتظامی ماهیت جریانات انحرافی و خرافی مدعی ظهور، افشا و مهره هایشان برچیده شده اند؛ جا دارد تا اصحاب رسانه برای تنویر افکار عمومی به کالبدشکافی موضوع پرداخته و فارغ از نگاههای ژورنالیستی چنین مسائلی را در بوته نقدهای تحلیلی قرار دهند.

در این مقاله تلاش می شود با بررسی جامع از مفهوم و محتوای «خرافه» صورت گرفته و به لایه های زیرین جریانهای انحرافی نفوذ و به علت یابی و تبیین دقیق مسئله پرداخته شود سپس با نگاهی تبارشناسانه تاریخ مدعیان دروغین ظهور در چند سده اخیر نیز مورد بررسی قرار می گیرد:

«خرافه» در عرف لغوی، سخن بیهوده و پریشان ولی خوشایند یا عادت و عقیدتی بیرون از مبنای عقل و ناسازگار با آموزه‌ها و موازین شرع و حتی عرف را گویند. گویند خرافه نام مردی از قبیله عذره بوده که ادعای ارتباط و مراوده با جن و پری داشته و مطالبی را از زبان آنها گفته است.

مبانی خرافه پرستی
مبنای اصلی خرافه‌ پرستی و خرافه‌پردازی عبارت است از «قشری‌گری»، «راززدایی» و «روندگریزی» که در بطن و ذات خود به نحوی خودآگاه و ناخودآگاه، صریح یا ضمنی، انکار عقل و شرع و عرف را دربردارد.

منظور از «قشری‌گری»، جمود بر ظواهر است که متضمن توقف بر پوسته حقیقت و امتناع گذر و گذار از قشر به سوی لب و لباب است و این خود به خود موجب بدفهمی و زمینه‌ساز تک ساحتی شدن افراد است. قشری‌گری بویژه در دین، مانع فهم عمق معارف دینی و حقایق الاهی می‌شود و بسترساز رشد کژفهمی و انحراف و بدعت و عصبیت است.

مراد از «راززدایی» نیز گرایش به این امر است که به امور عالم از جمله دین و معارف دینی چونان اموری طبیعی نگریسته شود و رد پای هر امر الهی در آنها محو گردد. این نگرش، عملاً ناقض اغراض دین بویژه برکشیدن آدمی از خاک به سوی خدا است. آسیب‌زایی راززدایی در معارف الاهی، نه تنها در این است که حقیقت الهی دین از نظر پنهان می‌ماند، بلکه همچنین در این است که آثار تربیتی و تحول‌بخش آن در زندگی فردی و اجتماعی نیز فرصت بروز و ظهور نمی‌یابد.

تردیدی نیست که میان دو قطب قشری‌گری و راززدایی، داد و ستدی نهانی و مستمر برقرار است. روآوردن به پوسته امور و حقایق منجر به راززدایی از آنها شده و بالعکس راززدایی و تبدیل حقایق باطنی به وقایع عادی به قشری‌گری دامن می‌زند.

جریان انحرافی تلاش می کند تا با کنار زدن «روحانیت»، به عنوان کارگزاران رسمی دین، خود را از قید «فقه» برهاند و تفسیرهای شخصی و سوء خود را از دین الهی جایگزین کند. تفسیری که همسو با منافع باندی و گروهی همان فرقه باشد.

مولفه سوم خرافه‌گرایی، «روندگریزی» است که گاه در قالب اندیشه، به رد و طرد قانون عمومی علیت یا نادیده گرفتن یا استثناپذیری آن می‌پردازد و گاه تحت تاثیر امل‌گرایی افراطی و آرزوپروری تخیلی صورت می‌گیرد. مواجهه با قانون عمومی علیت و سرکشی در برابر روند طبیعی امور عالم در طول تاریخ اندیشه آدمیان، هم در تفکر نظام‌مند فلسفی و علمی نمونه دارد و هم در اشکال گوناگون ظهور ادیان، بستر طرح یافته است.

در هر حال، مخالفت با قانون علیت زمینه را برای ورود و فربه شدن اندیشه‌های خرافی هموار می‌سازد. حتی معجزات پیامبران نیز استثناهای معدودی بود برای اتمام حجت بر کسانی که در کنه وجود خود هنوز نسبت به حقانیت پیامبران الهی شک داشتند، ضمن اینکه با تکامل ادیان و ظهور خاتم پیامبران، آنچنان تاکید بر استدلال و عقلانیت اهمیت یافت که معجزه پیامبر اسلام نه انجام امور خارق العاده که آوردن «کتاب» بود.

بزرگترین آفت جریانات انحرافی توسل کودکانه به امور ماورایی و خارق العاده برای اثبات حقانیت خویش است، به همین دلیل رمالان و کف بینان را گرد خود جمع کرده و به این جماعت دخیل بسته اند. غافل از آنکه معجزه پیامبر اسلام کتاب و سخن و قلم است.

تاریخچه خرافه پرستی
تردیدی نیست که در تمدن‌های باستانی که هنوز دانش و آگاهی بشر در مراحل ابتدایی و اسطوری قرار داشت و علت و ماهیت حقیقی امور برای بشر کمتر شناخته و دانسته بود، وجود مرموز ستارگان دوردست و پرتو افشانی جادویی و شگفت‌انگیز آنها، تشکیل خوشه‌های عجیب ستارگان مانند خوشه پروین و خرس‌های کوچک و بزرگ و تجمع سحابی‌ها و توده‌های بی‌شکل و سیال ستارگان و همچنین نقش شناخته شده ماه و خورشید در ایجاد پدیده‌هایی مانند جذر و مد و حرکت منظم ستاره‌ها و نقش راهنماگر آنها در جهت‌یابی انسان، اندک اندک، اعتقاد به قدرت شگفت‌انگیز و جادویی ستارگان و اجرام آسمانی را در ذهن و تخیل قوی آدمی به وجود آورد و پر و بال بخشید؛ به‌طوری‌که در هزاره پیش از میلاد مسیح، کیش ستاره‌پرستی شکل گرفت و ستاره‌پرستی به عنوان دین و آیین قدرتمندی به وجود آمد و پیروان و معتقدان بسیاری در گوشه و کنار جهان بویژه در آسیا یافت و در تمدن‌های ساحلی مانند تمدن‌های بابلی، کلدانی و سریانی و نیز تمدن‌های بیابانی نظیر آشوری و مادی به عنوان آیینی فراگیر و پرقدرت ظاهر شد.

با گذشت زمان به تدریج، دانشمندان و حکیمان دوران باستان با منظم و یکپارچه کردن معتقدات خویش در این خصوص و بهره‌گیری از نظریه‌های گوناگون نظیر عناصر اربعه و فلکیات و بروج، اعتقادات خرافی چشمگیری شکل گرفت که به تدریج با اساطیری به نام ارباب انواع و ستاره خدایگان همراه و مقرون گشت و از دل آن، فرهنگ‌های اساطیری گوناگونی پدید آمد.

به این ترتیب، رفته رفته، اعتقاد به نیروهای مرموز ستارگان و نقش قاطع و مسلم آنها در سرنوشت و زندگی حال و آینده آدمیان به شکل خرافه طالع‌بینی و ستاره‌بینی که گاه با اصطلاح تنجیم – در برابر نجوم یا ستاره‌شناسی یا اختر فیزیک – از آن یاد می‌شود، درآمد. غافل از آنکه سرنوشت آدمی تابع قوانین گوناگون اجتماعی، تاریخی، اقتصادی و فرهنگی، بیولوژیکی، پسیکولوژیکی، فیزیولوژیکی و ژنتیکی و نیز تابع اراده، اخلاق، تربیت خانوادگی و از همه مهم‌تر تعالیم دین است و در واقع قاعده‌مندی نظام جهان و بالتبع قواعد زندگی بشر را نیز وابسته به خود می‌سازد.

جریانهای خرافی، طیف وسیعی از جریان‌های معنوی یا معناگرای دینی و عرفانی را که از نیمه دوم قرن بیستم ظهور فعال یافتند، شامل می‌شود. این جریان‌ها که عمدتا در آفریقا و ژاپن و هند نشو و نما یافته‌اند، شامل جریان‌هایی از قبیل طریقت دل (Adidam)، یوگای آناندا مارگا، ایمان بهائی، بالاسای بابا، بدن مسیح، جنبش کاریزماتیک، فرزندان خدا، تعبد مستقیم، اکانکار، هیتلریسم باطنی، بازوی خدا، خانه یهوه، داستان بزرگ، سازمان سلامتی، سرور و تقدس، جنبش روح مقدس، گمنامان الکی، جنبش باران پسینی، طریق دست چپی، NLP، ملت یهوه، اکرو پولیس نوین، معبد مردم، کیمیا، سیمیا، لیمیا، هیمیا، ریمیا، ذن بودیسم، TM، عرفان سرخ‌پوستی، طریقت دارما، طریقت تولتک، طریقت دیانا، طریقت خلسه و ده‌ها فرقه و تشکل دیگر می‌باشد. این جریان‌ها هر یک به مقتضای تعالیم و اهداف نظری و عملی خویش می‌کوشد به طریقی، راه را برای سعادت و دستیابی آدمیان به کامیابی و موفقیت و آرمان‌هایش بگشاید و در این راه از هر دستاویزی چه مثبت و چه منفی، چه موافق با تبع آدمی و چه مخالف بهره می‌گیرد.

صرف‌نظر از ایده کلی مثبت و قابل قبول سعادتمندی بشر و کامیابی وی در زندگی زمینی که در برخی از این جریان‌ها، اهمیت ویژه می‌یابد، راه و روش تأمین چنین سعادتی و تضمین چنان کامیابی به شدت مخدوش و خرافه آمیز است. اعتقاد به تأثیر تکنیک‌ها، الکل، داروهای روان‌گردان و توهم‌زا، اذکار بی‌معنا و خالی از محتوا بر سعادت و کامیابی بشر که فاصله گرفتن از شیوه‌های اصیل و عمیق ادیان الاهی بویژه دین مبین اسلام را خواسته یا ناخواسته هدف قرار داده است، هرگز راه به جایی نمی‌برد و تنها سر از بیراهه روندگریزی و تخیل‌پروری در می‌آورد و کسانی نیز غافل از خطرات و زیان‌های ناشی از تن دادن به چنین شیوه‌های تسکین موقت، رستگاری را در این جریان‌ها می‌جویند.

خرافه در تاریخ اسلام
در متون دینی که عمدتا خبر از عالم ماورا می‌دهند، گزارش‌هایی درباره توانایی برخی انبیای الاهی و حتی اشخاصی ویژه که منصب رسالت و نبوت را نیز ندارند، به چشم می‌خورد. از این قبیل می‌توان به قدرت مسیح به احیای اموات و درمان بیماری‌های لاعلاج یا صعب‌العلاج، تبدیل عصای موسی به اژدها، احضار تخت بلقیس در یک چشم بر هم زدن در نزد سلیمان و دیگر مواردی که قرآن کریم هم بدان‌ها توجه داده، اشاره کرد.

طبیعی است که آدمی با پذیرفتن این موارد و باور به گونه‌ای اعجاز و خرق‌عادت، امکان تعمیم کلی این باور را فراهم ببیند و رخداد چنین اموری را منهای زمانی خاص یا مکانی خاص یا شخصی خاص، امکان‌پذیر بداند؛ ولی این تعمیم که مایل به قاعده‌مندسازی امور استثنایی است، خود به خود به نوعی خرافه منجر می‌شود که راه را به روی مدعیات کاذب و مجازی باز می‌کند.

شکی نیست که معتقدان به ادیان الاهی، خود را باورمند به پدیده‌های ماورایی نیز می‌دانند ولی این موارد را تنها به صورت استثنایی بر قاعده کلی روندهای طبیعی و اصل کلی یا هماهنگ‌پذیر و توجیه‌پذیر با این قاعده و آن اصل، تلقی می‌کنند نه یک قانون عام فراگیر که نه زمان و مکان خاص را می‌شناسد و نه فاعلی ویژه را.

قرآن کریم، از جمله افتخارات پیامبراکرم را مبارزه جدی با اوهام و خرافات می‌داند و او را در وظیفه شست‌ و شوی عقول از شوائب و گشودن غل و زنجیر از پای خرد آنها می‌ستاید. به عنوان نمونه، در کتاب محاسن برقی با سندی از حضرت امام موسی بن جعفر(ع) نقل شده که آن حضرت فرمود: هنگامی که ابراهیم، فرزند رسول اکرم رحلت کرد، آفتاب گرفت و مردم نزد خود گفتند: این خورشیدگرفتگی لابد به سبب مرگ فرزند پیامبر بوده است؛ اما پیامبر خدا بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الاهی، ماه و خورشید را دو آیه از آیات الاهی دانست که به امر خدا در جریان هستند و کسوف و خسوف را پدیده‌هایی معرفی کرد که به سبب مرگ یا تولد کسی پدیدار نمی‌شوند.

تردیدی نیست که انتشار این خبر که کسوف به سبب مرگ فرزند پیامبر بوده، باعث ارادت بیشتر مردم به وی می‌شد و مقبولیت رسالتش را بیش از پیش می‌کرد، اما پیامبر اسلام نمی‌خواست که خرافات پای بگیرد و ذهن مردم بدان‌ها خو یابد.

پس از رحلت پیامبر اسلام نیز افراد و جریانهای بسیاری تا مدتها ادعای پیامبری نموده و در جامعه مسلمین بلواهای بسیاری به پا کردند. از سده دوم هجری به بعد نیز طیف دیگری از مدعیان پیدا شدند که خود را منجی موعود خوانده و دست به قیانهای خونین می زدند که از آنجمله می توان به افراد و جریاناتی چون «نفس زکیه»، «کیسانیه»، «باقریه»، «هاشمیه» و... اشاره نمود که توضیح در خصوص آنها در این مقال نمی گنجد. اما همه آنها با شکست مواجه شده و ائمه شیعه نیز ضمن برائت از چنین جریانهایی از بیعت با آنها پرهیز می کردند.

در عصر حاضر نیز علما و اندیشمندان مسلمان بسیاری زندگی علمی خود را وقف مبارزه با خرافه و جریانهای انحرافی در جامعه و فرهنگ اسلامی نموده اند، از سید جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده تا شهید مرتضی مطهری و دیگران. در این میان بوِیژه سید جمال و شهید مطهری بر خرافه پرستی به عنوان عامل انحطاط و عقب ماندگی مسلمین تاکید داشته اند.

از دیدگاه شهید مطهری، عامل اصلی انحطاط جوامع اسلامی، «تحریف» احکام نجات‏بخش اسلام است. تحریف نیز به گونه‏های متعدد امکان‏پذیر است که روح تمام آن‏ها عمل نکردن به دستورات اسلام است. شهید مطهری می‏گوید: «اسلام در میان مسلمانان، عملاً کنار گذاشته شده است. تنها برخی از فروعات، آن هم به صورت ظاهری و خالی از محتوا در میان مسلمانان رواج دارد. بنابراین، نباید ضعف جوامع اسلامی را به اسلام نسبت داد.»

«التقاط» عنصر مهم دیگری است که به زعم شهید مطهری در انحطاط جوامع اسلامی نقش داشته است. «التقاط» به معنای افزودن مفاهیم غیراسلامی به معارف اسلامی است. به نحوی که مفاهیم به عاریت گرفته شده ناسازگار با مبانی آموزه‏های دین اسلام باشد.

با نگاهی به پرونده و اعترافات افراد بازداشت شده مرتبط با جریان انحرافی موجود در کشور به راحتی می توان این دو آسیب «تحریف» و «التقاط» را در گفتار و روش آنها دید. مدعیان ظهور، نه تنها آیات و روایات مربوط به ظهور حضرت ولی عصر را تحریف نموده و به صورت فیلم روانه بازار کرده اند بلکه برخی اخبار حکایت از ارتباط و التقاط سران این جریان با عرفانهای هندی و مرتاضهای شرق آسیا نیز دارد!

حضور جریان انحرافی که اکنون در پشت قوه مجریه سنگر گرفته، باعث هشیاری رسانه ها شده و اکنون خطری که از مدتها پیش اصولگرایان منتقد گوشزد می کردند بر همگان آشکار شده است.

پس از اقدام نهاد های امنیتی برای بازداشت عناصر رمال و منحرف مرتبط با نزدیکان رئیس جمهور، اکنون نهادهای نظارتی چون مجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه باید به رسالت قانونی خود عمل نموده و به حساب جریان انحرافی ای که از اعتقادات دینی مردم ابزاری برای سرپوش گذاشتن بر فساد مالی و رانت خواری خود ساخته اند، رسیدگی کنند. 

اصحاب رسانه نیز همسو با رسالت آگاهی بخشی خود بایست بر ابعاد تاریک فرقه انحرافی نور تابانده و ریشه های التقاطی و تحجرآمیز این جریان را به مردم معرفی کنند.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین