نبرد هوایی از زمان جنگهای تن به تن (داگ فایت) جنگ جهانی دوم به طور اساسی تغییر کرده است. حتی پس از معرفی موشکهای هوا به هوای هدایتشونده در اواخر دهه ۱۹۴۰، بیشتر درگیریهای هوایی در اواخر قرن بیستم همچنان در محدوده بصری خلبانان رخ میداد. اما در قرن بیست و یکم، جنگ هوایی بسیار متفاوت به نظر میرسد.
به گزارش روزیاتو، بر اساس گزارش مرکز ارزیابیهای استراتژیک و بودجهای (CBSA)، نبرد هوایی بیشتر به سمت درگیریهای فراتر از برد بصری (BVR) گرایش پیدا میکند تا درگیریهای توپ علیه توپ سنتی. این روند نتیجه چیزهای زیادی است: موشکهای هوا به هوای هوشمندتر که قادر به درگیری با اهداف در بردهای استندآف یا از فاصله دور هستند، حسگرهای پیشرفته و رادارهایی که به خلبانان امکان شناسایی و قفل کردن روی اهداف در فاصله دور را میدهند و غیره.
با این حال، چیزی که واقعاً این انقلاب آرام را در نبردهای هوایی باعث شد، ظاهر جتهای جنگنده رادارگریز است، از جمله هواپیماهایی مانند F-۲۲ Raptor ایالات متحده، Chengdu J-۲۰ Fagin چینی، یا Su-۵۷ Felon روسی. ردپای اندک آنها و نامرئی بودن نسبی شان به این معنی است که آنها میتوانند حسگرها و رادارهای دشمن را دور بزنند، با استفاده از موشکها از راه دور هواپیماهای دشمن را غافلگیر کنند و سپس به مکانی امن عقب نشینی نمایند. امروزه، جتهای جنگنده به ندرت نیاز دارند که در مقابل دیگر هواپیماها، غیر از عملیاتهای پشتیبانی هوایی، به حالت «سوییچ کردن به استفاده از توپ ها» روی بیاورند.
با توجه به منسوخ شدن نسبی نبردهای تن به تن هوایی، این سوال پیش میآید: آیا جنگندههای رادارگریز و پنهانکار مدرن هنوز به سرعت بالا یا مانورپذیری فوقالعاده نیاز دارند؟ یا فقط به حداکثر پنهانکاری نیاز دارند؟
در یک نبرد تن به تن هوایی، اگر در مقابل مهاجمی که حمله خود را به شکلی بی نقص اجرا میکند، به بهترین شکل دفاع کنید، هر بار شکست خواهید خورد. در گذشته، دشمن شما خلبان دیگری در یک هواپیمای جنگنده بود. امروزه، در اکثر موارد، تهدید مورد نظر ناشی از پرتاب موشک به سمت شماست. فرار از این موشکهای هوا به هوای مدرن بسیار دشوار است، حتی با واکنشهای متقابلی مانند استفاده از تراشههای فلزی گمراه کننده راداری، منور، یا جنگ الکترونیک (ECM).
برای مثال، موشک R-۷۷ روسی میتواند با سرعت ۴ ماخ پرواز کند و مانورهای تیز و با G بالا انجام دهد که یک خلبان انسانی را بیهوش میکند. شکست دادن چنین موشکی دزر زمینه سرعت و مانور تقریباً غیرممکن است. به همین دلیل، CBSA تصریح کرده است که ویژگیهای سنتی جتهای جنگنده مانند سرعت و مانورپذیری، جای خود را به پنهانکاری، ظرفیت حمل محموله و برد داده اند. این سه ویژگی اخیر در درگیریهای سطح بالا که نه تنها جتهای جنگنده دشمن در حال گشتزنی هستند، بلکه سیستمهای دفاع هوایی یکپارچه (IADS) نیز فعال میباشند، تعیینکننده خواهند بود، همان چیزی که در حال حاضر در اوکراین دیده میشود.
خوشبختانه، مهندسان و برنامه ریزان نظامی مدت هاست که این تغییر را تشخیص داده اند. برای مثال F-۳۵ دارای حداکثر سرعت فقط ۱.۶ ماخ در مقایسه با F-۲۲ با سرعت ماخ ۲.۲ است. در حالی که F-۳۵ نسبت به پیشینیان خود قدرت مانور کمتری دارد، دارای حسگرهای پیشرفته، قابلیتهای پنهانکاری مناسب و سلاحهای مرگباری مانند موشک مافوق صوت MAKO است. این ویژگیها به آن اجازه میدهد تا در تمرینات بر علیه دشمنان توانمند شبیهسازیشده، برتری خود را نشان دهد و آمریکاییها امیدوارند که بتواند در شرایط جنگی واقعی نیز همین برتری را نشان دهد.
پاسخ کوتاه: به طور کلی خیر. این تصور غلط که سرعت و آیرودینامیک یک هواپیمای رادارگریز تحت تأثیر توانایی آن برای پنهانکاری قرار میگیرد، بیشتر از ویژگیهای F-۱۱۷ Nighthawk – اولین هواپیمای عملیاتی که طراحی با قابلیت مشاهده بسیار کم (VLO) را در خود جای داده است، ناشی میشود. هنگامی که F-۱۱۷ توسعه یافت، فناوری پنهانکاری هنوز در مراحل ابتدایی خود بود و مهندسان مجبور بودند برای دستیابی به VLO فداکاری کنند. به عنوان مثال، در سرعتهای مافوق صوت، بدنه هواپیما گرم شده و ردپای مادون قرمز آن افزایش مییابد که آن را در برابر موشکهای گرماجو آسیبپذیر میکند.
در نتیجه، F-۱۱۷ به سرعتهای مادون صوت محدود شد و فاقد پس سوز بود. همچنین خلبان باید از مانور بیش از حد اجتناب میکرد، زیرا این کار میتوانست سطح مقطع راداری جت (RCS) را تغییر دهد و آن را در رادار دشمن بیشتر قابل مشاهده میکند. در مرحله بعد، لبهها و زوایای بدنه هواپیما که برای کاهش ردپای راداری تعبیه شده اند، Nighthawk را از نظر آیرودینامیکی بسیار ناپایدار کرده است. در واقع، بدون یک سیستم خودکار پرواز با سیم که اصلاحات جزیی در پرواز انجام میدهد، این جت اصلاً قادر به پرواز نخواهد بود.
با این حال، این بده و بستانها عمدتاً به دلیل محدودیتهای تکنولوژیکی آن زمان بود. F-۱۱۷ با استفاده از قوانین لغزش و محاسبات خاص کاغذی طراحی شد، مدتها قبل از اینکه طراحی به کمک کامپیوتر (CAD) به جریان اصلی طراحی هواپیماها تبدیل شود. پس از اینکه فناوری پنهانکاری به بلوغ رسید و مهندسان به درک بهتری از اصول آن دست یافتند، این مسائل حل شد. برای مثال F-۲۲ Raptor برتری رادارگریزی را برای دو دهه حفظ کرد و در عین حال از قابلیتهای سوپرکروز و مانورپذیری فوق العادهای برخوردار بود.
در حالی که سرعت خام دیگر تنها عامل تعیین کننده در نبردهای هوایی مدرن نیست، اما برای پاسخگو بودن جتهای جنگنده بسیار مهم است. برای رهگیری و خنثی کردن سریع تهدیدات بالقوه قبل از اینکه آسیبی وارد شود، سرعت ضروری است. اگر مهمات جنگنده در برابر دشمن برتر تمام شود، توانایی پایان دادن سریع به درگیری و بازگشت به پایگاه نیز برای بقای خلبان حیاتی است.
مانور پذیری به همان اندازه مهم است. اگرچه درگیریهای تن به تن مانند آنچه در فیلم «تاپ گان» دیدیم دیگر بعید است، اما هرچه جت چابکتر باشد، بهتر میتواند از تهدیدهای نزدیک شونده فرار کند. در خلال جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱، در حادثهای مشهور، یک خلبان F-۱۶ تنها با مانور دادن، از دست شش موشک زمین به هوای عراقی فرار کرد، که نشان دهنده کارآمد بودن سرعت و چابکی در گرماگرم جنگ بود. با این حال، برخی استدلال میکنند که با جنگندههای پنهانکاری مانند F-۳۵ و سلاحهای پیشرفته استندآف و دوربرد، خلبانان ممکن است دیگر هرگز در چنین موقعیتهای خطرناکی قرار نگیرند. این یک موضع فرضیهای است، اما خالی از منطق نیز نیست. پنتاگون سال هاست که سخت در حال توسعه سیستمهای جنگی، بدنههای هوایی و سلاحهای آینده خود با این مشخصات بوده است.
JADC۲ یا Joint All Domain Command and Control، تبدیل به یک کلمه کلیدی در محافل دفاعی شده است که نمایانگر دیدگاه بلندپروازانه پنتاگون برای اتصال همه واحدهای رزمی – دریا، هوا، زمین و فضا – به یک شبکه متحد است. این امر هماهنگی یکپارچه و بدون نقص را امکان پذیر میکند و به یک جت جنگنده F-۱۵EX اجازه میدهد تا از طریق پیوند داده به دادههای حسگر هواپیمای راداری E-۷ Wedgetail در همان نزدیکی متصل شود و با اهداف شناسایی شده توسط E-۷، بدون افشای موقعیت خود درگیر شود.
این رویکرد جنگ شبکه ای، همراه با تسلیحات استندآف نیروی هوایی که به سرعت در حال پیشرفت هستند، میتواند به این معنا باشد که جتهای آینده ممکن است دیگر نیازی به نزدیک شدن به اهداف خود نداشته باشند. برای درگیریهای هوا به هوا، موشک تاکتیکی پیشرفته مشترک AIM-۲۶۰ (JATM) دارای برد بیش از ۱۹۰ کیلومتری است. در نقش هوا به سطح، سلاح تهاجمی استندآف (SiAW) میتواند اهدافی را در فاصله ۱۵۰ تا ۱۹۰ کیلومتری مورد هدف قرار دهد.
برای حملات دریایی، موشک ضد کشتی برد بلند AGM-۱۵۸C (LRASM) دارای برد ۳۶۰ کیلومتر است. علاوه بر این، بمبهای لغزنده مانند سلاحهای استندآف مشترک (JSOW)، بمبهای قطر کوچک (SDB) و Stormbreaker میتوانند با دقت اهداف تقویت شده را از فواصل قابل توجه مورد اصابت قرار دهند. با داشتن چنین مهمات دقیق دوربردی که جنگندهها در اختیار دارند، یک درگیری موفق دیگر ممکن است به این بستگی نداشته باشد که چه کسی سریعترین و چابکترین هواپیماها را در آسمان دارد – فقط هواپیماهایی با دوربردترین سلاحها و باهوشترین «مغزها» برنده بازی خواهند بود.
افزایش انفجاری استفاده از پهپادها در قرن بیست و یکم، میدان نبرد را نه تنها در زمین، بلکه در هوا نیز متحول کرده است. ارتش ایالات متحده علاقه قابل توجهی به توسعه پهپادهای ارزان قیمت و قابل اتصال نشان داده است که میتوانند پرسنل خود را تا حد امکان از خطر دور نگه دارند و در عین حال مرگبار بودنشان را حفظ کنند.
نیروی هوایی ایالات متحده قصد دارد پهپاد Off-Board Sensing Station (OBSS) خود – XQ-۶۷A Valkyrie – را در کنار F-۳۵ و هواپیماهای آینده به عنوان یک “بال وفادار” به پرواز درآورد. این پهپادها میتوانند از سیستمها یا رادارهای جستجو و ردیابی مادون قرمز (IRST) برای شناسایی اهداف رادارگریز از راه دور استفاده کنند و دادهها را به خلبان منتقل نمایند. هنگامی که خلبان همراه با یک پهپاد از نوع مجهز به سلاح با نام OBSS، که ایستگاه تسلیحاتی خارج از هواپیما (OBWS) نامیده میشود، پرواز میکند، حتی ممکن است بدون نیاز به مداخله شخصی، از طریق پهپاد با اهداف درگیر شود؛ و اگر یک پهپاد XQ-۶۷A سرنگون شود؟ مشکلی نیست – F-۳۵ میتواند به سادگی دور زده و در صورت مخاطره آمیز شدن وضعیت، به درگیری پایان دهد. قابلیتهای پنهانکاری و استندآف این جنگنده یک مزیت حیاتی است، حتی اگر به سرعت F-۲۲ نباشد. به هر حال، دشمنان نمیتوانند چیزی را که در وهله اول نمیتوانند ببینند، هدف قرار دهند.